وقتی یکی از اطرافیان کودک از دست رفته، شما نباید کودک خود را فریب دهید و واقعیت را کتمان کنید، بلکه باید متناسب با شناخت و درک کودک با مثالهای عینی و واقعی، مرگ را به او توضیح دهید
شفاآنلاین>سلامت>کودکان از کنجکاوترین آدمهای روی زمین هستند. آنها دوست دارند محیط پیرامون خود را به شیوههای مختلفی بشناسند و از موضوعات مختلف آگاه شوند. یکی از مواردی که برای کودک ابهام زیادی دارد مسئله «مرگ» است و اگر اطرافیان کودک از دنیا بروند این ابهام باعث اضطراب کودک میشود. در چنین مواردی،چگونگی توضیح ماهیت مرگ و فوت شخص متوفی برای کودکان اهمیت زیادی دارد.
بسیاری از پدران و مادران بهدلیل آنکه در نحوه پاسخگویی به فرزند خود، آگاهی لازم را ندارند و در این مورد آموزشی ندیدهاند، از جواب دادن به سؤالهای کودک سرباز میزنند که ابهام را در ذهن او زیاد میکند.
کودک را فریب ندهید
وقتی یکی از اطرافیان کودک از دست رفته، شما نباید کودک خود را فریب دهید و واقعیت را کتمان کنید، بلکه باید متناسب با شناخت و درک کودک با مثالهای عینی و واقعی، مرگ را به او توضیح دهید. با دروغ گفتن در زمان حال مسئله حل میشود، اما به مرور اثراتی مثل پرخاشگری و بیاعتمادی به همراه خواهد داشت. هرگونه دروغ و فریب میتواند تناقضی در ذهن کودک ایجاد کند و در بزرگسالی برایش مشکلاتی را بهوجود آورد.
اطلاعات باید متناسب با سن کودک به او داده شود تا از بروز افکاری ناسالم در ذهن او جلوگیری شود. ممکن است کودک بهدلیل درک ناصحیح از
فلسفه مرگ، خود را مسبب مرگ اطرافیانش بداند و در نتیجه دچار احساس گناه و کاهش عزت نفس شود.
کودکان در هرسنی، ازمرگ، درک متفاوتی دارند. تا ۲ سالگی بهدلیل اینکه کودکان درک کاملی از مرگ ندارند، جو عاطفی سوگ برایشان آزاردهنده است و در سنین ۲ تا ۷ سالگی اغلب کودکانخودمحور میشوند، آنها در این دوران، فهم ناقصی از برگشتناپذیری مرگ دارند و تصور میکنند فرد، بیهوش شده یا به خواب رفته است، اما در سنین ۷ تا ۱۲ سالگی کودکان مرگ را به علل بیرونی ربط میدهند، آنها بر این باور هستند که تنها افراد پیر میمیرند، بعد از ۱۳ سالگی کودکان به خوبی متوجه میشوند که مرگ اجتنابناپذیر است و دلایل اصلی مرگ را به خوبی درک میکنند.
سن پیشدبستانی دوران بسیار بحرانی برای سوگ کودکان محسوب میشود. کودک در این دوران احساس گناه و خیالبافی میکند، آنها گاهی دچار عذاب وجدان میشوند و فکرهای آزاردهندهایسراغشان میآید: «چون مامان را اذیت کردم، مامان مرد.»
آثار جسمی و روانی سوگ در کودکان
براساس پژوهشهای انجام شده در زمینه سوگ کودکان، افرادی که والدین شان را در کودکی از دست دادهاند، 3 برابر بیشتر از افراد دیگر دچار افسردگی میشوند که در این زمینه روش برخورد اطرافیان تأثیر بسزایی دارد.
صحبت نکردن درباره مرگ و اتفاق پیش آمده برای کودک نهتنها غم او را برطرف نمیکند، بلکه رویارویی با این موضوع را برایش بغرنجتر و پیچیدهتر میکند؛ در این مرحله باید به سؤالات کودک پاسخ داده شود. اگر کودکان در این دوران پاسخ سؤالاتشان را دریافت نکنند مضطرب میشوند. شاید در روزهای سوگواری، کودک مانند روزهای معمول به بازی بپردازد، ولی بازی کردنش به این معنا نیست که متوجه مرگ نزدیکانش نشده و غمگین نیست، بلکه او درحال مقابله با احساسات درونی خود است و با بازی کردن احساساتش را تخلیه میکند.
بیاشتهایی، تمرکز نداشتن، افکار منفی، پرخاشگری، لجبازی، خشم، غمگینی، تنهایی، ناامیدی، اضطراب، تپش قلب، کمخوابی، کابوسهای شبانه، شب ادراری، نیاز مداوم به بغل کردن و نوازش کردن، گوشهگیری، سکوت ممتد و طولانی، افت تحصیلی، فراموشکاری، احساس گناه، تنگی نفس، احساس کرختی، ضعف عضلانی، درد معده، خشکی دهان و خستگی از تأثیرات جسمانی و روانی سوگ در کودکان به شمار میآید.
شرکت کردن یا نکردن کودک در مراسم سوگواری نباید با اجبار باشد. نظر کودک و شرایط سوگواری در این زمان بسیار مهم است و باید بزرگترها بهنظرش احترام بگذارند.
شیوههای پذیرش و کنار آمدن با سوگ ناشی از مرگ عزیزان در کودکان متفاوت است؛ برخی کودکان با بازی، خشم، انزواطلبی، گریه و... غم درونی خود را بروز میدهند.
بزرگسالان برای کاهش رنج و احساس دلتنگی کودکان میتوانند از او بخواهند که درباره فرد متوفی داستان بنویسند، با او نامهنگاری کنند و هنگامی که کودک احساس دلتنگی و بیقراری دارد، او را به مزار فرد متوفی ببرند. این روشها باعث میشود که کودک هیجانات خود را در سوگ ابراز کند و کم کم موضوع را بپذیرد.مونا فلسفی- روانشناس کودک/ همشهری