ما به گفتن دروغهایی که به نظرمان کوچک و کماهمیت است، عادت کردهایم. این عادت در رسم و رسوم ما هم رسوخ کرده است، دروغ سیزده بهدر یکی از همین رسمهای ماست! کافی است یک روز که از خواب بیدار میشویم تعداد دروغهایمان را تا شب بشمریم، از تعارفات ریز و درشت گرفته تا داستانهایی که برای به سرانجام رساندن کارهایمان به پدر و مادر و معلم و رئیس و همکار و دوست میگوییم، آنوقت تازه دستمان میآید که دروغگویی بخشی از ویژگیهای شخصیتیمان شده، برایمان قفسی ساخته و ما را در خود محبوس کرده است.
این درست که دروغگویی از کودکی آموخته میشود، اما آیا وقت آن نرسیده که راستگویی را تا وقتی که جوانیم، بیاموزیم؟
فرار از دردسرهای بیهوده
حسین شکیبایی جوان بیست سالهای است که با دوستانش به پارک نزدیک دانشگاهشان آمده و میگوید: همین الان که در پارک نشستهایم، کلاس دانشگاه را پیچاندهام! اگر مادرم با من تماس بگیرد، حتما میگویم که به پارک آمدهام، یعنی این بخش ماجرا را راست میگویم، اما میگویم که استاد نیامده بود، آن هم به این خاطر که اگر بگویم خودم کلاس نرفتهام شر میشود! آنوقت تا یک هفته باید نصیحت بشنوم و جروبحث تحمل کنم، پس با همین دروغ ساده از یک هفته سروصدا نجات پیدا میکنم.
برای بسیاری از جوانان و نوجوانان دروغگویی متضاد مشاجره است نه صداقت. به همین دلیل برای جلوگیری از مشاجره به دروغ پناه میبرند. شاید گمان کنید با این حساب والدین نباید قانونی برای فرزندشان وضع کنند، این در حالی است که بررسیها نشان داده است وضع نکردن قانون برای فرزندان هم به آنان حس بیاهمیت بودن میدهد. در نتیجه وضع قانون به همراه برقراری ارتباط کلامی مناسب با فرزندان، میتواند آنان را به سمت راستگویی سوق دهد. اگر والدین خودمختاری فرزندان در برخی عرصهها را حمایت کنند و دلایل مخالفت خود با برخی از رفتارها را برای فرزندان توضیح دهند، دروغگویی آنها به میزان قابلتوجهی کاهش مییابد ضمن اینکه نگفتن بسیاری از جزئیات به والدین، سبب ایجاد حریم و هویت اجتماعی میشود.
گاهی والدین با سوالات جزیی خود، فرزندان را به دروغگویی وادار میکنند و طبیعی است که فرزندان از پرسوجویی که والدین از قبل پاسخ آن را میدانند، متنفرند؛ چرا که این سوالات برای آنها نقش دامی را دارد که آنها را ناشیانه وادار به دروغگویی میکند یا مجبورشان میکند، حقیقتی را بگویند که سبب خجالت آنها و دردسری تازه میشود.
با ترسهایتان مواجه شوید
دروغ ریشه در ترس دارد، این نظر زهرا جوانمردی بیستو دو ساله است که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده و حالا شاغل است. خودش میگوید: من از بچگی ترسو بودم، همیشه ترس باعث شده تا دروغ بگویم، وقتی نوجوان بودم با خودم فکر میکردم وقتی بزرگتر شوم و روی پای خودم بایستم ترسهایم کمتر میشود و دروغ گفتن را ترک میکنم، اما حالا میبینم ترسهایم نهفقط کم نشده، بلکه وارد باقی عرصههای زندگیام شده است، اگر قبلا از داد و فریاد پدرم میترسیدم حالا همان ترس را از مدیرم دارم که مبادا به سبب اشتباهی مرا توبیخ کند. ترس از مواجه شدن با دیگران مرا مجبور به دروغگویی میکند و همین دروغگویی ترسم را زیادتر کرده که مبادا دستم رو شود و آبرویم برود.
خیلی از افراد هول شدن و ترسیدن را دلیل دروغگوییشان بیان میکنند، ممکن است تنبیههای غیرمنطقی در دوران کودکی، بزرگ جلوه دادن یک اتفاق و نتایجش در ذهن و غیرقابل پیشبینی بودن اتفاقات بعدی، کتمان حقیقت را تنها راه ممکن نشان دهد، اما واقعیت این است که هر چقدر راستگویی نتایج ترسناکی به بار آورد، دروغ جلوه دادن آن حقیقت حتما نتایج ترسناکتری را به همراه خواهدداشت. برای مواجهه با ترسهایتان به یک مشاور مراجعه کنید، خیلی وقتها یک رواندرمانی کوتاه مدت میزان زیادی از این ترسها را کاهش و به افراد جرات راستگویی میدهد.
اعتماد به نفستان را تقویت کنید
هیچوقت از خودم راضی نبوده و نیستم، به همین دلیل هر چیزی را که مربوط به من میشود کمی اغراقآمیزتر و بهتر از آنچه هست توصیف میکنم. اگر شاگرد متوسط کلاس بودهام، میگویم در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بودهام، اگر کاری را نیمهکاره رها کردهام طوری دربارهاش حرف میزنم که انگار تا ته ماجرا رفتهام، اگر مادرم تحصیلاتش در حد ابتدایی است میگویم سیکل دارد، اگر خانهمان 70 متر است میگویم صد متر است. دروغ شاخدار نمیگویم، اما هر چه هست، کمی بهتر جلوه میدهم و آنقدر این دروغهای کوچک را تکرار کردهام که گاهی خودم هم آنها را باور میکنم.
این حرفهای شیوا نصیرزاده است، خودش میگوید راستگویی اعتماد به نفس میخواهد، اگر کسی اعتماد به نفس داشته باشد، گفتن اینکه فلان چیز را نمیدانم یا فلان کار را بلد نیستم چندان سخت نیست.
یکی از نتایج خودکمبینی و ضعف اعتماد به نفس همین دروغگویی است، وقتی دیگران را بهتر از خویش میبینیم و مدام میخواهیم خودمان را بهتر از آنچه هست نشان دهیم، کمکم در هویتیابی هم دچار مشکل میشویم، انگار خودمان هم فراموش میکنیم که کیستیم و از زندگی چه میخواهیم.
دروغهایی که مدام تکرار میشوند و انگار جزیی از زندگی فرد شدهاند، یک شخصیت کاذب را تثبیت میکنند. چنین کسانی خیلی دیر از نقاط ضعف و قوت خود آگاه میشوند و انرژی زیادی را صرف حفظ ظاهر خود میکنند.
اگر نمیتوانید راست بگویید...
شاید موقعیتی پیش بیاید که نتوانید راست بگویید، از همان موقعیتهای نادری که راست گفتن فتنهانگیز میشود. سکوت کنید یا اصلا رک و راست بگویید که نمیخواهید در این باره حرفی بزنید، ممکن است مخاطبتان کمی پاپی شود و سمجبازی دربیاورد، صادقانه بگویید که دوست ندارید دروغ بگویید و پافشاری او شما را مجبور به دروغگویی میکند، اگر کمی صبور باشد شاید در موقعیت و زمانی دیگر بتوانید حقیقت را بگویید.
فقط میخواهم حقیقت را بدانم
شاید بتوان در رابطه موقت دوستی، گاهی دروغ گفت. شاید با یک دروغ مصلحتی، از شر جریمه پلیس خلاص شد یا رئیس ادارهای را که در آن کار میکنیم بشود مجاب کرد، اما در زندگی مشترک دروغ مصلحتی و غیرمصلحتی نداریم، چرا که پایههای زندگی بر اعتماد استوار شده است. گاهی اوضاع زندگی مشترک بهگونهای پیش میرود که زن و مرد بسادگی به هم دروغ میگویند و هر دو این دروغها را باور میکنند و این در حالی است که «صداقت» شرط بقای یک خانواده است. گاه دیده میشود که یکی از زوجین از سر محبت به همسر خود دروغ میگوید، غافل از اینکه دروغ از سر محبت هم میتواند بنیان خانواده را متزلزل کند.
چرا همسران به هم دروغ میگویند؟
یادگیری دوران کودکی: ممکن است شما دروغگویی را از والدین خودآموخته باشید و به صورت ناخودآگاه با دروغگویی بزرگ شده باشید، اما یادتان باشد این اصلا دلیل خوبی برای ادامه این کار نیست. شما باید از دروغهایی که به صورت عادت درآمده فاصله بگیرید و آگاهانه کلام خود را مدیریت کنید تا بتوانید از این عادت ناپسند دست بردارید.
عدم شناخت مناسب همسر: به یاد بیاورید زمانی را که تازه با همدیگر آشنا شده بودید و به قول قدیمیها «جیک جیک مستانتان بود!» اول آشنایی زمانی است که باید خودتان و خانوادهتان را همانگونه که هستید معرفی کنید. یادتان باشد ازدواج یک برنامه یکماهه و یکساله نیست، یک عمر زندگی زیر یک سقف انتظار شما را میکشد و هیچ دروغی قدرت ندارد به اندازه یک عمر دوام بیاورد.
اعتماد به نفس پایین: به خودتان فکر کنید، به تواناییهایتان و به دستاوردهایتان. یادتان باشد همسرتان شما را اینگونه دیده و شناخته و نیازی نیست برای بالا بردن اعتماد به نفس خود به دروغ متوسل شوید. بهتر است قبل از درمان دروغ، به فکر بالا بردن اعتماد به نفس خود باشید و بعد از دروغهای کوچک شروع کنید و کمکم آن را از زندگی مشترک خود حذف کنید.
ترس از سرزنش شدن: هنگام هر انتخابی خوب فکر و سعی کنید بهترین تصمیم را بگیرید. تصمیمگیریهای درست سبب میشود مسئولیت انتخابتان را بپذیرید. حتی اگر مسیر اشتباهی را رفته باشید، باز هم گناهی به گردن شما نیست چرا که اشتباه کردن، حق هر انسانی است. اگر ترس از سرزنش شما را به دروغ وا دارد، ترس از افشای این دروغ دلیلی برای دروغهای دیگر میشود.
خجالت کشیدن: ممکن است موقعیتی پیش بیاید که راستگویی را برایتان سخت کند. پیشنهاد ما این است که به فکر راههای دیگر باشید، مثلا میتوانید مسأله پیشآمده را با نامه برای همسرتان توضیح دهید، یا اینکه در فرصتی مناسب تلفنی با او حرف بزنید. فراموش نکنید که طرف مقابل شما، یک غریبه نیست بلکه همسرتان است و شما را دوست دارد.
عادت: شاید گمان کنید دروغهای عادتی، ساده، کوچک و بیتأثیر هستند در حالی که وقتی از روی عادت، درباره مسائل بیاهمیت دروغ میگویید، در شرایط سختتر میتوانید دروغهای بزرگتر هم بگویید ضمن اینکه این دروغهای از روی عادت باعث عدم اطمینان همسران به یکدیگر میشود. پیشنهاد ما این است که یک فهرست از این دروغهای عادتی را که به دیگران گفتهاید بنویسید و آنها را بشناسید تا بهتر بتوانید حذفشان کنید.