آن فرهنگی که میتواند جامعه را از جهت نخبه پروری عقیم سازد، همان فرهنگ غربزدگی است. غربزدگی تصویری رؤیایی از غربی شدن را به جامعه نشان میدهد، ولی هرقدر که جامعه غربزده پیش میرود به شاخصهای توسعه و پیشرفت نمیرسد
شفاآنلاین>سلامت> مطلوبترین وضعیت برای نظام سلطه و استعمار نسبت به جوامع عقب مانده یا توسعه نیافته این است که آنها از نخبگان علمی تهی بمانند و آن تعدادی که هستند به متروپلهای غربی مهاجرت کنند. چون تربیت هر نخبه علمی در کشورهای مستعمره به مثابه سپر ملی برابر تهاجمات سلطه گرانه است. جامعه محروم با هر نخبه علمی میتواند بندی از بندهای وابستگی خود را پاره کند و به سوی آزادی و استقلال گام بردارد. از این رو، برای نظام استعمارگر مهم است که بلاد مستعمره از جهت نخبه پروری عقیم بمانند.
نخبه کشی؛ مولود غربزدگی
آن فرهنگی که میتواند جامعه را از جهت نخبه پروری عقیم سازد، همان فرهنگ غربزدگی است. غربزدگی تصویری رؤیایی از غربی شدن را به جامعه نشان میدهد، ولی هرقدر که جامعه غربزده پیش میرود به شاخصهای توسعه و پیشرفت نمیرسد تا آنجا که به سراب بودن آن تصاویر پرطمطراق پیمیبرد. مهمترین دستاورد فرهنگ غربزدگی القای «ما نمیتوانیم» است. بدین ترتیب،
جامعه غربزده بواسطه باورهای غلط عقیم کننده، از نخبگان و روحیه نخبه پروری بهشدت دور میشود. بهعبارت دیگر، غربزدگی نوعی فرهنگ نخبهکشی است. غربزدگی هرگونه روحیه نخبهگرایی را در نطفه خاموش میکند. البته فرهنگ غربزده به دولتی وابسته به نظام سلطه نیاز دارد. چون غربزدگی بواسطه چنین دولتی به فرهنگ رسمی جامعه تبدیل میشود و در نتیجه بر تمام نهادهای آموزشی و پژوهشی و مراکز و مؤسسات تولید فرهنگ مسلط میشود.
غفلت؛ مقدمه غارت
مقام معظم رهبری از کارکرد فرهنگ غربزدگی که غفلت ورزیدن است، سخن گفتند. ایشان در این بیانات از غارتگری استعمارگران یاد میکنند که چگونه برای رسیدن به این مقصود، از سلاح نرم افزاری خود استفاده میکند.
«در آفریقا تمدنهای بزرگی وجود داشته -در بخشی از آفریقا، در غرب آفریقا، در نقاط دیگر- که اینها به کلی نابود شده، از بین رفته. نهرو در این خاطراتش، در [کتاب] نگاهی به تاریخ جهان، میگوید: قبل از اینکه انگلیسها وارد هند شوند، هند از لحاظ صنایع داخلی خودش یک کشور خودکفا بود. انگلیسها که وارد شدند، اول کمپانی هند شرقی، بعد هم دولت انگلیس، وضع را به جایی رساندند که هندیها احساس میکردند که جز با مصنوعات انگلیسی و خارجی امکان زندگی وجود ندارد؛ انکار تواناییهای یک ملت. در کشور خود ما هم همین جور است؛ ما تقریباً بیش از دویست سال به این بلیه مبتلا بودیم، تا قبل از انقلاب اسلامی. شنیدهاید که وقتی بحث ملی شدن نفت مطرح شد که ایرانیها نفت دارند و خودشان نفت را اداره کنند و مانند اینها، نخستوزیر دوره طاغوت در مقام انتقاد از این فکر میگفت که ایرانیها بروند لولهنگ بسازند! لولهنگ را شماها ندیدهاید؛ لولهنگ یعنی آفتابهای که حتی با حلبی ساخته نمیشود، با گل ساخته میشود. آن قدیمها، زمان نوجوانی و بچگی ما، هنوز لولهنگ بود؛ آفتابهای که با گل درست میشود. [میگفت] ایرانیها بروند لولهنگ درست کنند! یعنی یک ملت را به اینجا میرسانند. وقتی که غفلت از توانایی خود بر ملتی حاکم شد، غارت آن ملت آسان میشود. ببینید، غفلت و غارت مکمل هم هستند؛ غفلت مقدمه غارت است، غارت افزایشدهنده غفلت است؛ غفلت و غارت با همدیگر همراهند. این در مورد کشورهایی که مستقیم تحت استعمار بودند صدق میکند، در مورد جایی مثل کشور ما که استعمار مستقیم هم نشده صدق میکند؛ لذاست که میخواهند غافل باشیم» (بیانات/ 26 آبان 1400).
روحیه انقلابی نخبه پروری
با وقوع انقلاب اسلامی و تأسیس نظام سیاسی مستقل در ایران، سلطه مستقیم نظام جهانی استکبار بر مردم از بین رفت. بواسطه سیطره گفتمان انقلاب اسلامی بر ذهنیت و عمل جامعه ایرانی دولت و فرهنگ غرب زده که پهلویها پایهگذار آن بودند، از رسمیت افتاد. از این پس، فرهنگ غربزدگی برای تداوم حیات منحوس خود مجبور به نقاب زدن بر چهره خود بود. اما نگرانیهای نظام سلطه نسبت به تداوم انقلاب اسلامی بسیار فراتر و عمیقتر از تهدید قدرت نرم افزاری خود بود. آنها خوب میدانند که جامعه ایرانی نخبه پرور است. کافی است که این جامعه از سیطره دولت و فرهنگ غربزده رها شود و مسیر بازگشت به خویشتن را پی بگیرد، آنگاه است که استعداد نخبه پروری این جامعه شکوفا میشود. این آگاهی بسیار مهم، پیش از همه توسط مستشرقین برای قدرتهای بزرگ غربی روایت شده بود. غربیها سابقه دیرینهای از قدرت تمدنسازی ایرانیان دارند. آنان خوب میدانند که هرگاه مردم ایران در مسیر تمدنسازی قرار گرفته است، از هماوردی و مصاف با آن عاجز بوده و مجبور به پذیرش قدرتی برتر در همسایگی خود شده است. از این رو، نظام سلطه غربی از همان فردای پیروزی انقلاب اسلامی مجبور شد مأموریت نخبهکشی و عقیمسازی نخبهپروری در ایران را که توسط دولت و فرهنگ غربزده پیگرفته میشد، خود دنبال کند. بواقع، یکی از اهداف جنگ تحمیلی نخبهکشی و به تأخیر انداختن روحیه نخبه پروری در ایران بود. حتی این هدف شوم بعد از دفاع مقدس تا به همین امروز از طریق ترور فیزیکی دانشمندان و نخبگان علمی و نظامی ادامه یافته است.
دلیل تداوم سازندگی و حرکت رو بهجلو
نظام سلطه جهانی شاهد آن است که با وجود به راه انداختن پروژه نخبه کشی در ایران، جامعه ایران قدرت نخبه پروری خود را باز یافته است و هر قدر که فشارها بر این جامعه بیشتر میشود، قدرت نخبه پروری آن هم رو به تزاید است. حتی به راه انداختن تحریمهای فلجکننده هم نتوانسته عزم مردم ایران را در تربیت نخبگان علمی متوقف سازد. چون قدرتهای بزرگ غربی شاهد آن هستند که ایران با وجود تحریمهای فلج کننده زمینگیر نشده و مملکت دست از راهبرد سازندگی و پیشرفت برنداشته است. حتی آنها خود را با تهدیدات نظامی و سایبری از سوی ایران مواجه میبینند. تهدیداتی که در دوره پهلویها نه فقط سابقه نداشت که قابل تصور هم نبود. بههمین خاطر، برای استراتژیستهای غربی این پرسش بیش از پیش مطرح است که دلیل توان رو به تزاید قدرت نرم و سخت جمهوری اسلامی در چیست؟ چه چیزی قدرت پایداری مردم ایران برابر قدرت جهانی غرب را تا این اندازه بالا برده است؟
بدون تردید آنچه مردم ایران را تا این اندازه در مقابل نظام سلطه مقاوم و پایدار ساخته است، در عمیقترین لایههای عاملیت ترقی و تمدن سازی، عنصر هویت ملی و گفتمان انقلاب اسلامی است که هر دو از منبع وحیانی سیراب میشوند. این دو عنصر اساسی است که توانسته در دوران چهل و اندی ساله بعد انقلاب، با وجود همه دشواریها و نامهربانیها، فرهنگ نخبهپروری را پیبگیرد. اکنون استراتژیستهای غربی به این نتیجه رسیدهاند که با وجود جامعه نخبگانی در ایران، نظام سلطه جهانی قادر به هیچ کاری نیست. از این رو، راهبرد شوم «مهاجرت نخبگان علمی» بیش از گذشته در نظر آنها اهمیت پیدا کرده است. اهمیت این راهبرد خرابکارانه بعد از انتخابات 28 خرداد 1400 و روی کار آمدن دولت سیزدهم از دو جهت شدت بیشتری یافته است؛ نخست آنکه دولت غربگرایی که توانسته بود برای هشت سال سرعت نخبه پروری را کند نماید، روی کار نیست.
دوم آنکه یک دولت انقلابی که میتواند سرعت این روحیه را مضاعف سازد، جایگزین دولت غربگرا شده است. این دو عامل اساسی زمینهها و شرایط علمی و اجرایی مساعدتری را برای پیروی از رهنمودهای ولی فقیه در ارج نهادن به مقام و ارزش نخبگان علمی و بهکار گرفتن آنان توسط حاکمیت پدید آورده است. به همین خاطر است که میگوییم ایده جامعهستیز «مهاجرت نخبگان علمی» در ذهنیت نظریه پردازان و برنامهریزان نظام سلطه غربی بیش از گذشته اهمیت پیدا کرده است.
لکن تجربه زیسته مردم ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی گواهی میدهد که گرچه بخش اندکی از نخبگان علمی متأثر از جوسازیها و سیاهنماییهای نظام سلطه اقدام به مهاجرت نمودهاند ولی اکثریت آنان با ماندن در ایران و تحمل پارهای از نامهربانیها و مشقتها، ثابت کردهاند که شکرگزار ولی نعمتان خود که همانا خدا و معلمان و جامعه نخبه پرور خود میباشند، هستند. اکنون مملکت توسط متخصصان دانشگاهی و فرهیخته سر پا نگه داشته شده است.
نیک میدانیم که حتی بخش زیادی از آن جمع اندک، مهاجرتشان به قصد اقامت دائم نیست، بلکه امید است که آنان پس از فراگیری دانشهای روز با دستانی پر از سرمایه علمی و شوق به اعتلای میهن، به جمع نخبگان مقیم ملحق شده تا تمدن نوین ایرانی- اسلامی را پایهگذاری کنند.داوود مهدوی زادگان
دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی/ روزنامه ایران