همراه و همسفر شدن با کسی تا آخر عمر، به اشتراک گذاشتن تمام لحظات زندگی با او و در یک واژه یکی شدن با دیگری، میتواند یکی از مهمترین دستاوردهای ازدواج باشد
شفاآنلاین>سلامت> ازدواج از آن دست اموری است که بیشتر جوانان در طول زندگیشان دست کم یک بار به طور جدی یا نیمه جدی به آن فکر کردهاند. این مقوله به حدی پیچیده و پر رمز و راز است که میتوان سالها به آن فکر کرد و روزها از آن سخن گفت و شنید.
به گزارش شفاآنلاین: همراه و همسفر شدن با کسی تا آخر عمر، به اشتراک گذاشتن تمام لحظات زندگی با او و در یک واژه یکی شدن با دیگری، میتواند یکی از مهمترین دستاوردهای ازدواج باشد. به همین منظور انسانها، در ازدواج بسیار حساستر از هر زمان دیگری میشوند.
بخشی از این حساسیت و نکتهسنجی مربوط به انتخاب فرد مناسب و امور اجتماعی و فرهنگی است. حال آن که، بخش دیگری از فکرمشغولیها و درنگهای انسانها به هنگام ازدواج با مسائل اقتصادی گرهی محکم خورده است. از آن گرههای کور که نه با دست باز میشود نه با ابزار. البته ابزار به کارش میآید در صورتی که بخواهید کامل گره را ببرید و بیندازید دور و ازدواج را به کناری نهید و اقتصاد را به دیگر سو. این گزارش میدانی با تاکید بر پایه حقوق مصوب سال ۱۴۰۰، نظر جوانان را درباره ازدواج جویا میشود.
با افزایش مخارج زندگی و گران شدن کالاها به ویژه کالاهای ضروری زندگی، پایه حقوق کارگران هر سال نرخ جدیدی پیدا میکند. میزان افزایش این پایه حقوق، به شدت به میزان تورم وابسته است. از همین رو ممکن است یک سال افزایش ۲۰۰هزار تومانی و سالی دیگر افزایش بیش از یک میلیون تومانی را شاهد باشیم. نظیر آن چه که در مورد سال ۱۴۰۰ رخ داد. پایه
حقوقی که برای سال ۱۴۰۰ در نظر گرفته شده است سه میلیون و هفتصد تومان است که در خوشبینانهترین حالت ممکن است به ۴ یا ۴.۵ میلیون تومان نیز برسد. با این درآمد شاید بتوان یک زندگی مجردی در خانهی پدر و مادر را با رضایت به حداقلهایی از تفریح و خرید گذراند اما برای یک زندگی زناشویی شاید باید تامل بیشتری به خرج داد.
حداقل هزینههای زندگی بالاتر از پایه حقوق است
سینا یک جوان ۳۲ساله است. علاقهمند به سفر و طبیعتگردی است و به صورت تمام وقت در یک شرکت خصوصی کار میکند. از سینا پرسیدم با حقوق چهار میلیون تومانی آیا حاضر به ازدواج و تشکیل خانواده است. او که درآمدش تقریبا همین حدود است در پاسخ میگوید: «من با چنین درآمدی حاضر به ازدواج نیستم. برای این که حداقل هزینههای اصلی زندگی که شامل مسکن، خورد و خوراک، رفت و آمد و بهداشت و درمان میشود، بسیار بیشتر از پایه حقوق است. از نظر من زندگی یک نفره هم با این عدد و رقم سخت است چه رسد به زندگی زناشویی. اما گاهی شرایط طوری پیش میرود که میتوان تا حدی با این حقوق کنار آمد. مثلا این که همسر آیندهی من نیز شاغل باشد و او هم پایه حقوق را دریافت کند. البته منظور من از پایه حقوق چهار میلیون تومان است. وگرنه درآمدها در این جامعه حساب و کتاب منطقی و معقول ندارند. اگر من و همسرم هر دو روی هم هشت میلیون تومان درآمد داشته باشیم آن وقت تازه به خط فقر میرسیم.
در این صورت شاید بتوان طوری زندگی را گذراند. اگر بخواهم بهطورکلی بگویم، من در صورتی
که کسی را دوست داشته باشم و او هم مانند من شاغل باشد و پایه حقوق را دریافت کند، بله حاضرم ازدواج کنم.»
درآمد ۱۵ میلیون تومانی
شایان نیز در یک شرکت خصوصی کار میکند. او ۳۶سال دارد و حقوق پارسالش کمی بالاتر از حقوق پایه بود. از نظر او امسال نیز احتمالا با اختلاف سیصد چهارصد تومان حقوقی بیشتر از حقوق پایه دریافت خواهد کرد. شایان که این درآمد را حتی برای زندگی مجردی کنونیاش مناسب نمیداند، میگوید: «من با چنین درآمدی قطعا ازدواج نمیکنم. حتی اگر همسرم شاغل باشد و او هم حقوق پایه را دریافت کند، باز هم ازدواج نمیکنم. شاید همسر من دوست نداشته باشد درآمدش را در زندگی دو نفره خرج کند. حتی اگر علاقه به این کار داشته باشد، ممکن است در آینده نظرش تغییر کند. حتی ممکن است در طول زمان نظر در مورد کار کردن هم عوض شود. شاید روزی کار نکردن را انتخاب کند. به نظر من برای یک زندگی دو یا سه نفره در شهر تهران، درآمدی حدودی ماهی ۱۵ میلیون تومان نیاز است. وقتی خود دولت خط فقر را ۱۰ میلیون تومان اعلام کرده است، چطور با درآمد چهار میلیون تومانی میتوان تشکیل خانواده داد؟»
باید خانه و خودرو داشته باشیم
مهسا پیش از کرونا در یک شرکت با پایه حقوق ثابت کار میکرد. پس از کرونا مدتی را به بیکاری گذراند و هماکنون به صورت دورکار و همچنان با پایه حقوق ثابت کار میکند. مهسا که ۳۰ سال دارد میگوید: «به هیچ وجه با این درآمد حاضر به ازدواج نیستم. چون به نظرم مسائل مالی یکی از مهمترین و تعیینکنندهترین موضوعات زندگی مشترک است. به قول بزرگی گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره! البته اگر همسرم نیز چهار میلیون بگیرد، خانه و خودرو داشته باشیم و ویژگیهای فردی او را دوست داشته باشم، ازدواج خواهم کرد. اما اگر خانه و خودرو نداشته باشیم، باید همهی فکر و ذکرم قسط و وام و مسائل مالی شود که در این صورت از خود زندگی واخواهم ماند.»
ازدواج با یک شخص مناسب؛ بله
حسین ۳۲ساله و در حال حاضر دانشجوی دکتری است و به صورت پاره وقت کار میکند. او میگوید: «من اگر چهار تومان درآمد داشته باشم و تمایل به ازدواج داشته باشم و شخص مناسبی را بشناسم، حتما ازدواج میکنم. چون بودن شخص مناسب و همراه در زندگی من، تحمل مشکلات را آسان خواهد کرد. ولی اگر صرفا به خاطر الزامات اجتماعی بخواهم ازدواج کنم، هرگز با چهار تومن تشکل خانواده نمیدهم. چون فقط مشکل بر مشکلات میافزاید. این رقم برای یک زندگی مطلقا کافی نیست.»
ماهی ۱۲ میلیون برای زنده ماندن!
کاوه ۳۵ سال دارد. هم درس میخواند و هم شاغل است. او میگوید: «همین الآن یک خانهی معمولی ۸۵ متری در مرکز شهر، حدود ۲۰۰ میلیون تومان پول پیش و ماهی سه تومان کرایه لازم دارد. اگر خودرو داشته باشیم بدون استهلاک و خرابی، ماهی ۲۰۰ هزار تومان هزینه دارد. هزینهی آب، برق، گاز، اینترنت و موبایل هم یک طرف. هزینهی رفت و آمد به محل کار هم در کمترین حالت ۳۰۰ هزار تومان میشود. هزینهی خوراک و پوشاک هم که جای خود دارد. خدا نکند که پیچ و مهره یا لولهای مشکل پیدا کند. به نظرم در کمترین حالت باید ماهی ۱۲ میلیون درآمد باشد تا یک زن و شوهر زنده بمانند. مگر این که خانه و خودرو و مبلغی پسانداز وجود داشته باشد. در آن صورت با ماهی ۹ الی ۱۰ میلیون شاید بتوان سر کرد.»
معنای زندگی از بین میرود
نگین ۳۳ساله است و به تازگی برای خودش کسب و کاری به راه انداخته است. او که تحصیلات کارشناسی ارشد دارد در این باره میگوید: «با خرج و مخارج امسال حاضر نیستم با چهار تومان درآمد ازدواج کنم. اگر پارسال چهار تومان دریافت میکردم، ممکن بود ولی امسال اصلا شدنی نیست. اگر خانه و خودرو نداشته باشیم که هرگز ممکن نیست ازدواج کنم. اما در صورت وجود خانه و خودرو، اگر هم من و هم همسرم نفری چهار میلیون درآمد داشته باشیم، بله ازدواج میکنم. بدون خانه و خودرو، با هشت میلیون نمیتوان یک زندگی بسیار معمولی هم داشت. مدام هشتمان گروی نهمان خواهد بود. این دیگر زندگی نمیشود. همیشه ترس، نگرانی، بحث و تلاش مداوم که طعم و معنای زندگی را از بین میبرد. چنین زندگیای ممکن است در نهایت به سمت سردی و حتی جدایی میل کند.»
ازدواج خواهم کرد
سامان ۳۴ساله است و به طور جدی به ازدواج فکر میکند. او میگوید: «درآمد من الان همین پایه حقوق است و من واقعا قصد ازدواج دارم. حتی اگر همسرم شاغل نباشد و همدیگر را دوست داشته باشیم، باز هم ازدواج را ترجیح میدهم. در واقع من میخواهم ازدواج کنم و بیشتر از این ندارم. همین است که است. دیگر نمیشود کاری کرد. من حاضرم. این که طرف مقابل حاضر باشد با من در این وضعیت ازدواج کند یا نه را نمیدانم.»
پیشرفتی حاصل نخواهد شد
رضا در حال گذراندن دوران سربازی است. او که فارغالتحصیل کارشناسی ارشد روانشناسی است و ۲۹ سال دارد میگوید: «من با این درآمد حاضر نیستم ازدواج کنم. این درآمد بسیار کمتر از نیاز دو نفر است. اگر چنین درآمدی داشته باشم، مجبورم نصف بیشتر آن را برای کرایه خرج کنم و بقیهاش را بخورم آن هم با کیفیت پایین. پس پولی برای پسانداز و تفریح باقی نخواهد ماند. در نتیجه رفاه کاهش مییابد و زندگی در لحظه سخت میشود. چون پساندازی وجود ندارد پس پیشرفتی هم وجود نخواهد داشت. از این رو مشکلات روانی و زناشویی بروز خواهد کرد. اگر حتی همسرم نیز چهار تومن دریافت کند باز هم تن به ازدواج نمیدهم. چون در این صورت ممکن است فقط کمی کیفیت خورد و خوراک بهتر شود.»
آن چنان که از گفتوگوها برمیآید پول و درآمد نقش بسیار مهمی در ازدواج کردن یا نکردن جوانان دارد. جوانانی که بسیار صریح و روشن میگویند وقتی خط فقر ۱۰ تومان اعلام شده، ما چگونه با چهار تومان زندگی زناشویی را شروع کنیم. جوانانی که با یک برآورد ساده و سرانگشتی میدانند دو نفر هرگز نمیتوانند با چهار میلیون زندگی را بگذرانند. انگار این را همه میدانند اما آنان که میتوانند تغییری ایجاد کنند و فکری به حال این وضعیت کنند، ندانستن را انتخاب کردهاند.روزنامه آفتاب یزد