دراهمیت تشخیص این سندروم همین بس که در مواردی، شخص بر بدن خود یا کودک، صدمه و جراحت عمدی ایجاد میکند
شفاآنلاین>سلامت> القای بیماری در کودکان و بزرگسالان چیست و چه اهمیتی دارد؟ درحالیکه یک پرونده مشکوک به نوعی از کودک آزاری با نام «القای دروغ بیماری در کودکان» یا در واقع همان «سندروم مونشهاوزن» روبهرویم بود، یک گزارش کوتاه نیز در شبکههای اجتماعی بازنشر شد، مادری که ادعا کرده بود، بدن بچهاش عقرب تولید میکند. چون این خبر خیلی عجیب بود، خیلی زود هم رسانهای شد. همه میخواستند ببینند که بدن یک کودک چگونه عقرب تولید میکند؟ این عقربها از کجا میآیند و آینده این کودک چه میشود.
به گزارش شفاآنلاین: اما کسی پس از آن مطلع نشد، برای کودک چه اتفاقی افتاد. پزشکان یک هفته، این کودک را در بیمارستان بستری کردند و چیزی نیافتند؛ به احتمال بسیار بالینی، مادر دچار سندروم مونشهاوزن بوده است. موارد اینچنین کم نیستند اما چون مثل این خبر عجیب نیستند، رسانهای نمیشوند!
القای دروغ
بیماری در کودکان یا سندروم مونشهاوزن نیابتی جدیداً درسالهای اخیر، بهعنوان نوعی از سوءرفتار بهعنوان، آزارکودکان شناخته شده Factitious disorder imposed on another (FDIA) شناخته میشود. دراهمیت تشخیص این سندروم همین بس که در مواردی، شخص بر بدن خود یا کودک، صدمه و جراحت عمدی ایجاد میکند. او حتی درمورد بیماریها و علائم آنها مطالعه می کند تا با ایجاد نشانههای دروغین بیماری، گفتههای خود درخصوص بیماری را، باورپذیر کند.
علیرغم اینکه سندروم مونشهاوزن را به عنوان یک اختلال نادر میشناسند، بسیارجدی و تهدیدکننده بالقوه حیات قربانیان است و مرگ و میر حدود 10 درصدی دارد. درمواردی، شخص عامدانه به کودک یا فرد این الگوی رفتاری میتواند باعث صدمه و آسیب به خود شخص یا دیگری شود. فرد میتواند کارمند یا فرد ضعیفتر باشد که آسیب میزند و یا گاهی، با درگیرکردن متخصصان بهداشت و پزشکان و فریب آنها، باعث شود آنها ازطریق درمانهای غیرضروری و گاهی جراحیهای بیمورد، آسیبهای بعدی را به کودک بزنند.
در یک مورد، پسر 19 ساله کم توان ذهنی با سوابق متعدد بستری در سرویسهای روانپزشکی، داخلی، اورولوژی و جراحی، درعرض 2 سال، بیش از 5 مرتبه بستریهای طولانی مدت گاهی تا یک ماه در هر نوبت در بیمارستان داشت و درتمام مراجعات، مادر بیمار، همراهش بود و اقدام به شرح اغراق شده از وضعیت خشونت و پرخاشگری بیمار میکرد.
او دارای یک خواهر 12 ساله و برادر 4 ساله است که آنها هم سوابق متعدد بستری شدن در بخشهای اطفال و داخلی داشتند. پدر 48ساله خانواده که بیمار مزمن روانی و وابسته به مواد بود نیز سوابق متعدد بستری شدن در بخشهای طبی و روانپزشکی و نورولوژی داشت. مادر خانواده، مبتلا به سندروم مونشهاوزن نیابتی تشخیص داده شد. القای دروغ بیماری در کودک، ممکن است حتی منجر به مرگش بشود؛ اما در بیشترموارد پدر یا مادر سعی در نشان دادن یک آرتروز خفیف در کودک میکنند و او را روی صندلی چرخدار مینشانند. تشخیص موارد بالا کار راحتی نیست و در بسیاری موارد نیاز به زمان دارد؛ مخصوصاً اینکه آنها از زمان نوزادی کودک اقدام به این کار کرده باشند.
گاهی ممکن است خود کودکی که به دروغ روی صندلی چرخدار نشاندهاند، نیز بیماری خود را باور کند و نقص حرکتی پیدا کند. در مواردی شخص بیمار تا 15 بار خود را مورد جراحی در ناحیه گوارشی قرار داده است. این میتواند بهعنوان نمونه، اهمیت تشخیص پزشک و معالجه و اقدام بموقع را آشکار سازد. چطور بیماری تشخیص داده میشود؟ نشانههای متعددی کنار یکدیگر قرار میگیرد و مثل قطعات پازل معما را حل میکند.
به طور مثال بدن بیمار به درمانها پاسخ مناسب معمول را نمیدهد، بهبودی کودک یا قربانی باعث اضطراب مادر یا شخص دارای این سندروم میشود، علائم بیماری عجیب یا بیش ازحد معقول است، سرزندگی ونشاط کودک یا بزرگسال دارای این سندروم با نتایج آزمایشگاهی مطابقت ندارد و همچنین وقتی مادر به کودک دسترسی نداشته باشد، نشانه بیماری محو می شود و...اینها میتواند نشانههایی از وجود این اختلال باشد. تصور کنید که بیمار دچار این سندروم به اورژانس مراجعه کند و پزشک بهجای تشخیص این بیماری و راهنمایی او به روانپزشک و تراپی، اقدام به شکنجه بیمار جهت گرفتن اقرار مبنی بر تمارض وی کند! متأسفانه برخی از پزشکان درچنین مواردی نشانهها را نادیده میگیرند، تشکیل یک پرونده پزشکی واحد نمیدهند و همچنین نتیجه را حتی درمواردی که آن مورد رسانهای شده، منتشر نمیکنند.
شاید احساس فریب و شکست خوردگی پزشک در تشخیص این اختلال که به زبان غیرحرفهای آن را تمارض مینامند، دلیل این کار باشد. اینکه این پزشکان بعداً ممکن است ازطرف همکاران خود و بقیه کادر درمان مورد تمسخر قرار بگیرند که به اندازه کافی حرفهای نبودهاند که گول بیمار را نخورند، باعث شده که آنها دست به هر کاری برای اخذ اعتراف از بیمار بزنند؛ غافل از اینکه شخص دارای این سندروم، دچار یک اختلال است و نیاز به تراپی دارد. او مجرم نیست. هرچند شکنجه یک مجرم نیز خلاف قانون و اخلاق است!
درصورتی که کنوانسیونهای بینالمللی از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب 1948، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب 1966 و هم کنوانسیون منع شکنجه و دیگر مقـررات و مشتقات ناظر بر شکنجه و رفتارهای خشن و غیرانسانی و موهن مصوب 1984 و مقررات ناظر بر شکنجه در حقوق ایران، شکنجه را عملی غیرانسانی و مغایر با کرامت و حیثیت انسان؛ می داند. در حقوق داخلی، اصل ۳۸ قانون اساسی مقرر میدارد: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است و متخلف از این اصل طبق قانون مجازات
میشود.»
ماده یک میثاق بینالمللی ممنوعیت شکنجه مصوب دسامبر 1984 شکنجه را چنین تعریف میکند: «هر فعل عمدی که توسط آن درد یا صدمه شدید، اعم از جسمی یا روحی بهمنظور نیل به اهدافی از قبیل کسب اطلاعات یا اقرار از قربانی یا شخص ثالث وارد آید... مرعوب کردن یا اعمال فشار بر قربانی یا شخص ثالث به هر علتی... هنگامی که این فعل توسط یک مأمور رسمی یا تحت نظارت او یا با رضایت او و سکوت صورت میگیرد.»
همچنین ماده 578 قانون مجازات مصوب 1392 تصریح میکند: «هریک از مستخدمین و مأموران قضایی یا غیر قضایی دولتی برای آنکه متهمی را مجبور به اقرار کند، او را اذیت کند و آزار بدنی نماید علاوه بر قصاص یا پرداخت دیه، حسب مورد به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم میگردد و چنانچه کسی دراین خصوص دستور داده باشد، فقط دستوردهنده به مجازات حبس مذکور، محکوم خواهد شد و اگر متهم بواسطه اذیت و آزار فوت کند، مباشر، مجازات قاتل و آمر، مجازات آمر قتل را خواهد داشت. در این ماده، مقصود قانونگذار متهم بوده و نه بیمار و به کار بردن واژه بیمار و پزشک آنقدر نامأنوس است که نگارش مادهای با مضمون«چنانچه پزشکی بیمار را با هدف اقرار به تمارض، تحت شکنجه قرار بدهد و او را آزار بدنی نماید علاوه بر قصاص یا پرداخت دیه، حسب مورد به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم میگردد و اگر شخص بیمار بواسطه اذیت و آزار فوت کند، مباشر، مجازات قاتل و آمر، مجازات آمر قتل را خواهد داشت» بسیار دور از ذهن و قرون وسطایی بهنظر میرسد.
چنانچه در قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی هم دقت کنید وقتی صحبت از ممنوعیت شکنجه میشود، مقصود شکنجه فرد زندانی یا بازداشت شده به قصد اخذ اعتراف اجباری و اقرار است که توسط ضابط قضایی صورت می گیرد. هرچند ممکن است در مواردی، پزشک مستقر در بازداشتگاه برخلاف سوگندنامه پزشکی خود، در لباس بازجو انجام وظیفه کند! بهنظرمیرسد شکنجه بیمار توسط پزشک آنقدر دور از ذهن و عجیب است که حتی در قانون، اشاره مستقیم به آن نشده است! حال آن که در دنیای واقعی این اتفاق در حال رخ دادن است و نقل مجلس پزشکان شاغل در اورژانس!
به هرحال در سادهترین حالت، پزشک در این موارد به استناد مواد عمومی قانون مجازات، مجرم است. پزشک موظف است چنانچه احتمال وجود القای بیماری ساختگی (مونشهاوزن) در بیمار میدهد، از نظر همکار روانپزشک خود کمک بگیرد و پس از تشخیص قطعی، وی را به تراپی بلند مدت راهنمایی کند.فروغ بهلولی / دانش آموخته حقوق کیفری وکیل دادگستری دانشگاه برن/ روزنامه ایران