من از مدتی قبل شاگرد «علی-ب» (مقتول) بودم و او نه تنها مرا با خود سر کار گچ کاری میبرد بلکه واحد آپارتمانی اش را هم در اختیارم گذاشته بود و من به نوعی به آن جا رفت و آمد داشتم
شفاآنلاین>سلامت> جوان ۲۴ سالهای که بیش از ۱۲ ماه با راز جنایت در یک شب ترسناک، زندگی کرده بود بالاخره ماجرای سلاخی مرد گچ کار تا سوزاندن جسد مثله شده در بیابان را فاش کرد.
به گزارش شفاآنلاین: «صادق» جوان ۲۴ سالهای که صاحبکار ۳۰ ساله اش را به طرز بی رحمانهای به قتل رسانده است، روز گذشته با دستور قاضی محمدرضا جعفری (قاضی شعبه ۴۰۷ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) به محل وقوع این جنایت هولناک واقع در خیابان ایثارگران هدایت شد تا زوایای پنهان جنایت در آن شب ترسناک را بازگو کند. این متهم که مدعی بود به خاطر ناراحتی خانواده مقتول، از کرده خود پشیمان است، پا به درون واحد آپارتمانی گذاشت که بهمن سال گذشته، صحنه هولناکی را در آن رقم زده بود.
گزارش ها حاکی است، در آغاز بازسازی صحنه
قتل، ابتدا سرهنگ ولی نجفی (افسر پرونده) به تشریح جزئیاتی از اقدامات پلیس برای دستگیری متهم پرداخت و خلاصهای از محتویات پرونده و اقاریر متهم در مراحل بازجوییهای مقدماتی را بیان کرد. سپس با اشاره قاضی جعفری، متهم به قتل مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد و خود را به طور کامل معرفی کرد. در این هنگام مقام قضایی با تفهیم موادی از قانون مجازات اسلامی به وی، از او خواست تا حقیقت ماجرا را بیان کند چرا که این اظهارات در مراحل دیگر دادرسی مورد استناد قضایی قرار میگیرد.
در ادامه متهم ۲۴ ساله که ظاهری بسیار آرام داشت در شرح قصه آن شب (هفدهم بهمن سال ۹۸) گفت: من از مدتی قبل شاگرد «علی-ب» (مقتول) بودم و او نه تنها مرا با خود سر کار گچ کاری میبرد بلکه واحد آپارتمانی اش را هم در اختیارم گذاشته بود و من به نوعی به آن جا رفت و آمد داشتم! ولی او مدام به من بی احترامی و توهین میکرد به طوری که دیگر از این گونه رفتارهایش به شدت عصبانی بودم. از سوی دیگر نیز مبلغی را به خاطر کارگری از او طلب داشتم که برای پرداخت آن امروز و فردا میکرد تا این که صبح روز حادثه هر چه با من تماس گرفت پاسخ تلفن هایش را ندادم حدود ظهر روز حادثه به منزل مجردی او در خیابان ایثارگران رفتم او وقتی در منزل را گشود و مرا مقابلش دید شروع به توهین کرد که چرا پاسخ تلفن هایش را ندادم! میگفت: از صبح ۱۰ بار زنگ زدم چرا جواب ندادی؟ حرف هایش خیلی به من برخورد، اما در همان زمان هم گفت: حالا برو چیزی بخر تا بخوریم! من هم از فروشگاه سر کوچه چند تخم مرغ گرفتم و به خانه بازگشتم.
وقتی ناهار خوردیم علی (صاحبکار) بالشت را زیر سرش گذاشت و در پذیرایی خوابید حدود ساعت ۴ بعدازظهر فردی تماس گرفت که او خواب آلود پاسخ تلفن را داد، ولی هنگامی که گوشی را قطع کرد در حالی که میگفت: «امروز حسش نیست!» دوباره خوابید من هم که از رفتارهای او به شدت ناراحت بودم به سمت بالکن رفتم و از کنار کولر آبی یک آجر سفالی برداشتم و در پذیرایی کنار او نشستم. صاحبکارم در خواب عمیقی بود که ناگهان با گوشههای آجر ضربات محکمی به سرش کوبیدم به طوری که دیگر چشمانش را باز نکرد دیدم نفسهای آخر را میکشد به همین دلیل گلویش را حدود ۳۰ ثانیه فشار دادم تا این که دیگر بی حرکت شد.
بعد هم چاقویی را که همیشه همراهش بود از داخل جیبش بیرون آوردم و پیکرش را مثله کردم تا بتوانم اجزای بدنش را به راحتی حمل کنم! در این لحظه قاضی پرونده، سخنان او را قطع کرد و پرسید: با آن چاقوی کوچک چگونه جسد را مثله کردی؟ متهم پاسخ داد من در روستا سلاخی گوسفندان را دیده بودم به همین دلیل هم سعی میکردم غضروفها را ببرم! که چند ساعت طول کشید!
گزارش حاکی است متهم به قتل ادامه داد: سپس بخشی از جسد را درون تکهای موکت گذاشتم. هوا تاریک بود، ولی نمیتوانستم از اتاق بیرون بیایم. برخی از جاهای خون آلود خانه را پاک کردم و بعد حدود نیمی از پیکر مقتول را از پلهها پایین آوردم خودم هم میترسیدم که کسی مرا این گونه ببیند. موکت حاوی جسد را با کش روی موتورسیکلت مقتول بستم، ولی هر کار کردم موتور روشن نشد. موتور را به دستم گرفتم و تا حاشیه صدمتری آمدم، ولی تعمیرکاری پیدا نکردم به ناچار موکت را که کیسه زباله سیاه حاوی جسد درون آن بود باز کردم و به داخل گاری نخاله کنار خیابان انداختم و بعد از تعویض شمع موتورسیکلت در منطقه خواجه ربیع، دوباره موکت را از گاری نخاله برداشتم و به بیابانهای جاده کلات رفتم آن جا بنزین از باک موتور کشیدم و جسد را آتش زدم.
متهم در پاسخ به سوال قاضی جعفری که آیا منطقه را میشناختی؟ گفت: بله من در این محل زندگی میکردم و آشنایی کاملی به این منطقه داشتم. «صادق» (متهم این پرونده جنایی هولناک) ادامه داد: بعد به خانه مجردی علی برگشتم و باقی مانده جسد مثله شده را نیز به همان ترتیب درون روفروشی گذاشتم و به همراه مقداری لباس و مدارک و گوشی تلفن همراه به جاده کلات بردم هنوز نیمه جسد در حال سوختن بود که بقیه جسد را هم سوزاندم و سپس با نخالههای ساختمانی و تکههای سنگ و سیمان روی آن را پوشاندم حدود ساعت یک بامداد بود که به خانه بازگشتم و باقی مانده خونها را تمیز کردم. صبح روز بعد هم متوجه خونهای روی شلوارم شدم و آن را هم داخل سطل زباله انداختم! بعد از آن هم به خانواده مقتول که سراغ او را میگرفتند با خونسردی میگفتم که دیشب جای من بود (در خانه مجردی)، ولی سوئیچ موتور را به من داد و خودش رفت که دیگر خبری از او ندارم! در این هنگام قاضی پرسید: ماجرای پیامک شماره کارت بانکی چیست؟ که متهم پاسخ داد: من از گوشی خودم به گوشی مقتول شماره کارتم را ارسال کردم که بدهی مرا واریز کند! چون بعد از قتل از حساب بانکی او حدود ۶۰۰ هزار تومان برداشت کردم!
بنا بر این گزارش، در ادامه بازسازی صحنه قتل، متهم ۲۴ ساله به سوالات تخصصی قاضی شعبه ۴۰۷ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد پاسخ داد تا زوایا و ابعاد پنهان این جنایت فاش شود. سپس مقام قضایی دستور پایان بازسازی صحنه قتل را صادر کرد و به این ترتیب این پرونده جنایی پس از یک سال تلاش کارآگاهان و با ریزبینیهای قاضی پرونده به نتیجه رسید تا شاگرد جنایتکار تاوان جنایت در آن شب ترسناک را بپردازد.روزنامه خراسان