کد خبر: ۲۷۳۵۲۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۰ - ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ - 2021February 09
او یکی از افراد سرشناس بازار فرش بود و فرزندانش را با اعتقادات مذهبی بزرگ کرده بود. در این میان ماجرای عشق من به برادر همکلاسی ام موضوعی بود که موجب رنجش خاطر خواهر و برادرانم شده بود

شفاآنلاین>سلامت> زن میان سال که برای نجات دخترش از چنگال مواد افیونی پا به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قاسم آباد گذاشته بود، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.

به گزارش شفاآنلاین: شوهرم به بهانه مبتلا نشدن به کرونا، تنها دخترم را به مواد مخدر آلوده کرده است و اکنون ...

زن میان سال که برای نجات دخترش از چنگال مواد افیونی پا به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قاسم آباد گذاشته بود، با بیان این ماجرا به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۳۰ سال قبل زمانی که در رشته ادبیات فارسی دانش آموخته شدم، با برادر یکی از همکلاسی هایم ازدواج کردم. آن زمان همکلاسی ام مرا با برادرش آشنا کرده بود و اصرار داشت با یکدیگر ازدواج کنیم، اما پدرم به شدت مخالف این گونه ازدواج‌ها بود، چون اعتقاد داشت این آشنایی‌ها حتی اگر به ازدواج بینجامد فرجام تلخی خواهد داشت. با این حال من به این ازدواج اصرار کردم و پدرم ناچار شد با ازدواج من و «نقی» موافقت کند. او یکی از افراد سرشناس بازار فرش بود و فرزندانش را با اعتقادات مذهبی بزرگ کرده بود. در این میان ماجرای عشق من به برادر همکلاسی ام موضوعی بود که موجب رنجش خاطر خواهر و برادرانم شده بود و پدر و مادرم از این موضوع بسیار نگران و دلخور بودند.

معتاد کردن دختر نوجوان برای فرار از کرونا!
خلاصه با همه این مخالفت ها، پدرم جهیزیه‌ای تهیه کرد و من و نقی زندگی مشترک مان را در حالی آغاز کردیم که شوهرم بیکار بود و همه اوقاتش را با رفیق بازی می‌گذراند. او به خاطر کینه‌ای که از پدرم به دل گرفته بود، مانع رفت و آمد من و اعضای خانواده ام می‌شد، اما قصه تلخکامی‌های من از روزی شدت گرفت که من با گذشت چند سال از زندگی مشترک، باردار نشدم. دارو‌های زیادی مصرف می‌کردم و نزد پزشکان بسیاری می‌رفتم. نقی هم دنبال خوش گذرانی‌های خودش بود و با زنان غریبه زیادی ارتباط داشت، ولی من به خاطر این که باردار نمی‌شدم همواره سکوت می‌کردم و خیانت هایش را نادیده می‌گرفتم، زیرا جرئت بازگشت به خانواده ام را نداشتم. تازه می‌فهمیدم چرا پدرم مجبور شد با چشمانی اشکبار به ازدواج من و نقی رضایت بدهد. با این حال دیگر کاری از دستم ساخته نبود و اعتراف به اشتباهم فایده‌ای نداشت.
بالاخره ۱۴ سال بعد باردار شدم و خداوند دختر زیبایی به من عنایت کرد، ولی من روزگار خوبی نداشتم و به افسردگی شدید مبتلا شدم. «ترانه» هر روز بزرگ‌تر می‌شد و از سوی دیگر پدرش در منجلاب فساد و مواد مخدر بیشتر فرو می‌رفت. او مقابل چشمان دخترم مواد مخدر مصرف می‌کرد تا جایی که دیگر همه اطرافیان از خلافکاری‌های او مطلع بودند، اما از این که همسرم در غیاب من به دخترم نیز مواد مخدر می‌داد، هیچ اطلاعی نداشتم. تا این که چند روز قبل زمانی که ترانه به خانه مادرم رفته بود، به طور ناگهانی دچار حالات جسمی وخیمی شد که تا آن روز سابقه نداشت. ترانه در همان وضعیت با پدرش تماس گرفته بود و دقایقی بعد نقی خودش را به خانه مادرم رساند و پلاستیکی را پنهانی به دخترم داد. من که به موضوع مشکوک شده بودم آن را از دست دخترم گرفتم و دیدم که آن پلاستیک کوچک حاوی مقداری مواد مخدر و قرص‌های ترک اعتیاد بود. وقتی نقی از خجالت آن جا را ترک کرد، دخترم پرده از ماجرای اعتیادش برداشت و گفت: پدرم با این بهانه و باور غلط که مواد مخدر از ابتلا به کرونا پیشگیری می‌کند، پنهانی به من مواد مخدر می‌داد و من هم که این موضوع را در فضا‌های مجازی باور کرده بودم، از آن استفاده می‌کردم و.
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) این دختر نوجوان که در مقطع متوسطه اول تحصیل می‌کند، با همکاری مادر و اطرافیانش به مرکز ترک اعتیاد معرفی شد و ریشه یابی انگیزه پدر از اعتیاد دخترش در دستور کار مشاوران کلانتری قرار گرفت.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: