کد خبر: ۲۷۲۶۴۸
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۰ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ - 2021January 30
بعد از ترک، راهنمای او در اِن‌اِی (انجمن معتادان گمنام) او را به یک شرکت بازاریابی شبکه‌ای یا هرمی معرفی می‌کند.او که به‌خاطر مصرف در این سال‌ها ارتباط خود با خانواده را ازدست‌داده بود

شفاآنلاین>سلامت> مادری به نام صحرا به خاطر شرکت در بازاریابی شبکه‌ای خودکشی کرد.به گزارش رکنا، صحرا نام مستعار مادری است که حدود ۴ سال شیشه مصرف می‌کرده است. او حالا حدود 40 سال دارد. این مادر می‌گوید یک‌بار به‌خاطر مصرف موادمخدر تمام زندگی خود را ازدست‌داده است.

به گزارش شفاآنلاین: بعد از ترک، راهنمای او در اِن‌اِی (انجمن معتادان گمنام) او را به یک شرکت بازاریابی شبکه‌ای یا هرمی معرفی می‌کند.او که به‌خاطر مصرف در این سال‌ها ارتباط خود با خانواده را ازدست‌داده بود؛ در این کار موفق نمی‌شود. هر «نه» شنیدنی برای صحرا تبدیل به یک مشکل بزرگ می‌شود ولی راهنمای او فشار می‌آورد که باید کار را ادامه دهد.

این فشار باعث می‌شود که او ابتدا دوباره مواد مخدر مصرف کند و بعد از آن با قرص خودکشی کند. او حالا دوباره پاک شده و به جلسات انجمن معتادان گمنام می‌رود؛ ولی می‌گوید این کار راهنمای سابقش و سوء استفاده از او بوده: من زمانی که وارد این کار شدم، تقریباً ۶ ماه بود که ترک کرده بودم. پیش از ترک خسارت‌های زیادی به خودم و خانواده‌ام زدم. شما وقتی وارد انجمن می‌شوید باید یک راهنما انتخاب کنید. به کسی به‌عنوان راهنما اعتماد می‌کنیم و هر چیزی که او می‌گوید را درست می‌دانیم.

دو ماه از کارکردن من با راهنمایم گذشته بود که به من گفت با تو کار دارم. من را به یک مغازه‌ مبلمان فروشی دعوت کردند. آقای دیگری هم آنجا بود. در آنجا توضیح دادند که کار (بازاریابی شبکه‌ای) چیست. به من گفتند تو باید دو میلیون و صد و هشتاد هزار تومان پول بدهی که صد و هشتاد هزار تومانش مالیات دولت است.به‌ازای این دومیلیون تومان به تو کارت تخفیف می‌دهند که تو می‌توانی از آن برای خدمات درمانی و زیبایی استفاده کنی. به من گفتند این کار خیلی خوب است. تو موفق می‌شوی و به درآمد ماهیانه ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان می‌رسی.

به من گفتند که کار سختی نیست و فقط تو باید کار را جدی بگیری.درحالی‌که راهنمای من می‌دانست که توان مالی‌ام چقدر است و حتی در حد ۱۰۰ هزار تومان هم ندارم. به من گفت حتی حق نداری با کسی مشورت کنی.

من گفتم توان مالی ندارم، به من گفت تو می‌توانی، پول قرض بگیر و این پول را بده. من را از مشورت کردن هم منع کرد. من درباره‌ بازاریابی شبکه‌ای شنیده بودم. حتی پسر خودم هم این کار را کرده. من را پرزنت هم کردند ولی چون اعتقاد داشتم که باید ده نفر دیگر را بدبخت کنم تا پول دربیاورم قبول نکردم. ولی چون راهنمای من گفت و به او باور داشتم این کار را کردم.به امید اینکه بتوانم درآمد خوبی داشته باشم این کار را کردم. خانه و زندگی داشتم ولی به‌خاطر مصرف مواد همه چیز را دادم و در خانه‌ پدرم در یک اتاق زندگی می‌کردم. با خودم فکر کردم که آدمی است که سال‌ها پاکی دارد و عقلش از من بیشتر کار می‌کند.

آمدم خانه و به ده‌ها نفر زنگ زدم تا آن پول را جور کنم. دقیقاً همان کاری که زمان مصرف برای تهیه مواد می‌کردم. با هر بدبختی پول را جور کردم وبه‌حساب شخصی به نام آقای ث ریختم به امید اینکه تا ماه آینده حداقل سه برابر این پول را دربیاورم. فردای آن روز به من گفتند که جلسه آموزشی داری. ازروی جزوه‌ای به ما حرف‌های انگیزشی زدند.

من در آن لحظه برای خودم خیلی خیال‌بافی کردم. بعد به من گفتند باید آدم اضافه کنی. درحالی‌که روز اول گفته بودند نگران دست‌هایت نباش فقط دو نفر را بیاور ما خودمان کار را برایت انجام می‌دهیم.کار به جایی رسید که من لغزش (مصرف دوباره مواد) کردم. یک هفته مواد مصرف کردم. نکته جالب این است که من به مواد مصرفی خودم برنگشتم و به مواد دیگری برگشتم. این حاصل رفت‌وآمد با آدم‌های مصرف‌کننده بود. این مجوز را آن راهنما به من داد.وقتی به راهنمایم گفتم لغزش کردم گفت به‌خاطر این کار نیست. به‌خاطر درگیری‌های خانوادگی خودت است. توجیه و بهانه‌های خوبی آورد و حق مشورت با بقیه را هم به من نمی‌داد.

اوضاع مالی‌ام بسیار بد شده بود. همه‌ درآمدم را به بدهی‌ها می‌دادم. این مشکل مالی یک ‌بار روی دوشم بود و لغزش هم ‌بار دیگری روی دوشم شده بود. من حاضرم تمام زندگی‌ام را بدهم تا سالم باشم. آن هم به‌خاطر پسر ۱۸ ساله‌ام. تصورم این بود که جایی کار می‌کنم که زندگی‌ام را بسازم.ده روز از این ماجرا گذشت. «نه» شنیدن‌ها ادامه پیدا کرد. اطرافیان علیه من موضع می‌گرفتند. سرکار هم نمی‌توانستم بیایم چون مجبور بودم مرخصی بگیرم و به آن شرکت هرمی بروم.راهنمایم با این کار خسارت‌های زیادی به من زد. هرکدام از مشکلات را به راهنمایم می‌گفتم پاسخش این بود که اینها نواقص تو است و به‌زودی مشکلات حل می‌شود. من چون به او ایمان داشتم و معتقد بودم که او ۹ سال پاکی دارد و بیشتر از من می‌فهمد چیزی به او نمی‌گفتم. تنها چیزی که به من گفت این بود که از سیاست زنانه‌ات استفاده نکن.از جلسه‌ بهبودی‌ام (جلسات انجمن معتادان گمنام) دور شدم. چون تمام وقتم را صرف آن شرکت می‌کردم. زمانی که به راهنمایم گفتم من دیگر این کار را نمی‌خواهم ادامه دهم گفت نباید کم بیاوری. امید داشتم در سه ماه یک‌خانه مستقل برای خودم و پسرم بگیرم ولی نتوانسته بودم و دو میلیون و صد و هشتاد هم بدهکار بودم.با یک ششم این پول حداقل می‌توانستم یک کفش برای پسرم بخرم. وقتی پسرم به من زنگ می‌زد و می‌گفت: «مامان به من پول بده» در حد توانم این بود که ۱۰ هزار تومان برایش پول بریزم. خیلی سخت بود.زمانی که به او گفتم من دیگر نمی‌خواهم این کار را بکنم و پولم را پس بده گفت مگر پول را به من داده‌ای؟ گفت یک ماه دیگر کار کن همه چیز درست می‌شود.

من گفتم مصرف‌کننده‌ای که تازه سالم شده توانایی این‌همه فشار را ندارد.روزی که به او گفتم نه، خیلی با من بد برخورد کرد. گفت تو دوباره می‌خواهی مصرف کنی، می‌خواهی به گذشته برگردی و… که اینها دروغ بود. من ۶ ماه پاکی از دست دادم که هر ثانیه‌اش برایم بسیار با ارزش بود. اعتماد خانواده و محل کار را از دست دادم چون لغزش کردم.همه‌ اینها باعث شد که علاوه بر لغزش (مصرف دوباره‌ مواد) یک شب با خوردن تعداد زیادی قرص خودکشی کنم. وقتی مادرم و شوهرخواهرم من را به بیمارستان بردند حالم بد بود. کارم این شده بود که هر شب در اتاقم گریه کنم که چرا من این کار را شروع کردم. چرا با چند نفر مشورت نکردم و بیشتر اینکه چرا به راهنمایم اعتماد کردم.روزنامه آفتاب یزد

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: