نجف دریابندری، نویسنده و مترجم بنام ادبیات معاصر ایران امروز در سن 91 سالگی درگذشت.دریابندری که متولد 1308 (1929) بود به بیماری آلزایمر مبتلا بود
شفاآنلاین>اجتماعی>انسان ظاهراً در مصاف خود با طبیعت شکست میخورد و نمیتواند آگاهی یا عقل خود را از چنگ و دندان پاسداران طبیعت وحشی صحیح و سالم بدر برد؛ اما این شکست عین پیروزی است.»
و دیروز آنکه روزی این مقدمه را بر ترجمه کتاب پیرمرد و دریا ارنست همینگوی نوشته بود، به ظاهر از همین طبیعت وحشی شکست خورد؛ پیرمردی که نجف دریابندری بود و مانند سانتیاگوی آن کتاب از همه ماهیگیران دورتر رفت و «صید او از همه صیدها بزرگتر است»؛
صیدهای بزرگش ترجمه «پیامبر و دیوانه» جبران خلیل جبران بود و «سرگذشت هاکلبری فین» و «بیگانهای در دهکده» مارک تواین، «گور به گور» و «یک گل سرخ برای امیلی» ویلیام فاکنر، «رگتایم» و «بیلی باتگیت» دکتروف، «آنتیگونه» سوفوکل، «قدرت»، «تاریخ فلسفه غرب» و «عرفان و منطق» برتراند راسل، «پیرمرد و دریا»، «برفهای کلیمانجارو» و «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی، «خانه برناردا آلبا» فدریکا گارسیا لورکا و... و طبخ بزرگش «کتاب مستطاب آشپزی» با همکاری همسرش فهیمه راستکار.
اول شهریور به ۹۱ سالگی میرسید (در شناسنامه اول شهریور ۱۳۰۸ نوشته شده ولی گویا در زمستان ۱۳۰۹ به دنیا آمده) که دیروز درگذشت و مانند سانتیاگو «برنده بازی اوست؛ به همین دلیل باخت او هم ناگزیر است. زیرا که بازگشت او به سلامت از آن راه دور در آن دریای پر از بمبکهای (ماهی شکاری) گرسنه ممکن نیست. برنده کسی است که به جای دور برود، اما هر کس به جای دور برود ناگزیر بازنده میشود.»
میدانست این بمبکها نخواهند گذاشت او ماهیاش را سالم به بندر برساند اما چون ماهیگیر است، چارهای جز این ندارد که تا آخرین نفس از ماهی خود دفاع کند؛ او ماهیگیری است که از «حد» گذشته است، مانند سانتیاگو از جای دورتری میآید، پس معیار و شکست او این نیست که از این راه دور چه آورده است؛
معیار او این است که با مخاطرات این راه چگونه روبهرو شده است. او بازندهای است که در عین حال و به همین دلیل، برنده است؛ شکست خود را وقتی میپذیرد که به پیروزی کامل رسیده است. (دریابندری، مقدمه پیرمرد و دریا) دریابندری هم از راه دورتری میآید؛ آبادان. شهری که به تعبیر او «درست مثل شهرهای حسابی دنیا بود. به طوری که مسافرانی که از تهران به آبادان میآمدند، خیلی متعجب میشدند.
ساخته آن محیطم. آبادان به لحاظ فرهنگی شهر خیلی پیشرفتهای بود. حالا نمیدانم چطوری است؛ ولی آن موقع حتی از تهران هم خیلی پیشرفتهتر بود.» (سالهای جوانی و سیاست: خاطرات نجف دریابندری از آبادان، حسین میرزایی)
از راه دورتر و پرسنگلاخ سیاست تا ادبیات؛ از معلم شیمی که ادبیات نو را به او شناسانده و از صادق چوبک حکایت کرده و مسیر تازهای را فراروی جوانی گشوده که در سالنهای مدرن سینماهای آبادان، انگلیسی آموخته تا به استخدام شرکت نفت درآمد و به اداره انتشارات منتقل شد. نوشتن جدی را با نقدهای سینمایی آغاز و همزمان ترجمه را هم با داستانهای فاکنر شروع کرد؛ اولین کتابی که ترجمه کرد «وداع با اسلحه» بود در ۲۲ سالگی.
(نقد سیروس علینژاد بر کتاب گفتوگو با نجف دریابندری) او در اداره کشتیرانی شرکت نفت بود که مصدق نخستوزیر شد و «اوضاع انگلیس را به هم زد و به فاصله چند ماه انگلیسیها از ایران رفتند. بنده روز رفتنشان را هم خوب به خاطر دارم که سوار دو، سه کشتی شدند و ما جلوی ساختمان معروف شرکت نفت ایستاده بودیم و برای آنها از روی اسکله دست تکان دادیم و گفتیم بروید؛ و اینها رفتند و دیگر هم برنگشتند.»
(یادداشتهای روزانه، ۳۰ روز با نجف دریابندری، مهدی مظفری ساوجی)
او در اداره انتشارات شرکت نفت آبادان بود که روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خبر کودتا و سقوط دکتر محمد مصدق را شنید؛ توفان کودتا اما هفت ماه بعد با افشای شبکه افسران حزب توده به آبادان و دریابندری رسید: «عضویت در حزب توده و در دادگاه هم اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل را به ما تفهیم کردند.» حکمش اعدام بود که بعد تبدیل به حبس ابد شد؛ «یک سال در {literal}{{/literal}زندان{literal}}{/literal} آبادان بودم. بعد ما را بردند به دادگاه.
دادگاه دستهجمعی بود. ما یک گروه ۱۱ نفره بودیم. بعداً که ما را محکوم کردند باز هم به زندان احمدآباد فرستادند. یک سال اینجا بودیم و بعد ما را بردند تهران.» ۵ ماه پس از انتقال به زندان لشکر زرهی تهران، از دادگاه با یک درجه تخفیف به ۱۵ سال حبس محکوم میشود.
پس از تحویل به زندان قصر، یک سال را هم در این زندان میگذراند که بعد از آن به حکم حبس بلندمدت خود اعتراض میکند که نتیجه این اعتراض صدور حکمی چهارساله برای نجف دریابندری است و بنابراین چند ماه بعد از زندان آزاد میشود.
(حسین میرزایی، گفتوگو با ایلنا) در دوره زندان است که کتاب مشهور «تاریخ فلسفه غرب» نوشته «برتراند راسل» را ترجمه کرد و از همان دوره است که موقعیت خود را به عنوان یک مترجم، تثبیت و از حزب توده دوری میکند؛ حزبی که ۶ دهه بعد دربارهاش گفت: «اصولاً حزب اسمش و ظواهرش مارکسیستی بود.
در واقع از مارکسیسم چیزی در حزب نبود. مارکسیسم در حزب توده فقط یک اسم بود.» (سالهای جوانی و سیاست) او از روزی که به زندان افتاد تا پایان عمر با حزب توده تماسی نداشت.
دریابندری بعدتر کار در استودیو گلستان فیلم و انتشارات فرانکلین را آغاز میکند: «حرکتی که فرانکلین ایجاد کرد و 15-10 سال هم ادامه پیدا کرد، در صنعت نشر ایران بسیار مثبت و سازنده بود. در واقع ما کارهایی کردیم که آن موقع ناشران ایران نمیتوانستند بکنند.
در همه این کارها نقش همایون صنعتیزاده بسیار مهم و مؤثر بود.» (گفتوگو با مهدی مظفری ساوجی) پس از ۱۷ سال در ۱۳۵۴ همکاریاش را با مؤسسه فرانکلین قطع کرد و پس از آن برای ترجمه متون فیلمهای خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران قرارداد بست.
انقلاب که شد قصد مهاجرت به امریکا کرد و دو سالی آنجا ماند: «مهاجرت یعنی مرگ... من در عرض دو سالی که آنجا بودم، دو صفحه ننوشتم چون با جامعه امریکایی تماسی نداشتم و نمیتوانستم داشته باشم.» برگشت و ترجمه کرد و اثری آفرید که او را در ۱۰ مرداد ۹۶ به عنوان «گنجینه زنده بشری در میراث خوراک» در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران) ثبت کرد و آن «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» بود.
ماجرای نگارش این کتاب به شبی برمیگردد که محمد زهرایی (مدیر نشر کارنامه) در غیاب فهیمه راستکار، مهمان دریابندری بود و دریابندری او را مهمان خوراکی مکزیکی- از دستپختهای خودش - کرد و سر همین شام زهرایی به دریابندری پیشنهاد میکند که کتابی در حوزه آشپزی تألیف کند. در نهایت، با تشویق زهرایی، دریابندری و همسرش فهیمه راستکار با کمک هم، بعد از حدود هشت سال تحقیق که گاه بهصورت میدانی انجام گرفته، این کتاب را به رشته تحریر درمیآورند. (ایسنا، ۱۱ مرداد ۹۶)
نخستین چاپ این کتاب نوروز ۱۳۷۹ بود که تا پاییز ۱۳۹۷ چاپ سیام آن منتشر میشود.آن هم توسط نویسندهای که معتقد بود «در میان ملتهای جهان، سه مکتب اساسی آشپزی چینی، ایرانی و اروپایی (رومی) وجود دارد. من، در این کتاب به معرفی مکتبهای آشپزی و انواع مواد غذایی و ارائه دستورهای آشپزی پرداختهام.» (گفتوگو با ایسنا، ۲۳ اردیبهشت ۷۹)
دریابندری نویسندهای بود که محمدعلی موحد در توصیفش از تعبیر نظامی بهره برده: «کباب از ران خود خورده» و «آدمی است خودآموز به معنی خودآموخته، خود استادِ خود بوده، خود کِشته و خود دروده.» (شب نجف دریابندری در شبهای بخارا، سوم اردیبهشت ۹۳) بسیار کشت و دیگران درودند و «سرانجام به علت مرگ درگذشت.» (برگرفته از «چنین کنند بزرگان»)ایران