شفا آنلاين-روزگاری است که آدمها دیگر با خودشان هم بیگانه شدهاند، اما با این حال «من» در وجودشان هر روز بیشتر ریشه میدواند و به مقدسترین واژه ذهنشان تبدیل میشود.
به گزارش
شفا آنلاين،عشق را باید در گنجههای قدیمی و شاید لا به لای کتابهای خاک خورده و افسانهها جست و جو کرد. در عوض بعضی از مثلهای قدیمی که شاید در گذشته مصداق کمتری داشتند حالا شعار و سرلوحه زندگی خیلی از آدمها شدهاند؛ دیگی که برای من نجوشد همان بهتر که سر فلان حیوان در آن بجوشد و... چند صباحی است که حال آدمها دیگر خوب نیست، چه کم هستند آنهایی که اگر بپرسی حالت چطوراست؟ نمیگویند هی بدک نیستم، آنهایی که با لبخند میگویند خوبِ خوبِ خوب.... خیلی وقت است آن حلقههای نامرئی که مانند زنجیری مستحکم ما را به هم متصل میکرد و بینمان عشق را میپراکند از پایمان باز شده، حلقههایی که سرمایههایی گرانبها هستند و اگر نباشند...
به راستی اگر انسانها خود را از قید و بندهای سرمایههایی که ارمغانی جز آرامش و همدلی ندارند رها کنند چه میشود؟ اگر این موضوع درمیان آنها شیوع پیدا کند هر کدام از آن آدمها چه سرنوشتی خواهند داشت و چه تجربههای تلخی در کمینشان است؟
این بحث را در دو شماره گذشته از منظر جرمشناسی و جامعهشناختی مورد بررسی قرار دادیم و این بار موضوع سرمایههای اجتماعی را از دریچه روانشناختی بررسی میکنیم چرا که سرمایههای اجتماعی، موضوعی است که از زوایای متعددی میتوان به آن نگریست و هرکدام از این زوایا هزار و یک حرف برای گفتن دارند. دکتر «روحالامینی» جرمشناس این موضوع را پیش از هر چیز وابسته به روابط بین مردم و حاکمیت دانست. رابطهای که میتواند به تقویت ریشههای اعتماد و اطمینان یا تضعیف آن بینجامد و نتیجه هرچه که باشد، روزبهروز در جامعه شیوع بیشتری پیدا میکند
و فراگیرتر میشود.
دکتر «امیرحمزه زینالی» عضو مرکز تحقیقات مدیریت رفاه اجتماعی، یکی از عوامل اصلی از بین رفتن سرمایههای اجتماعی در یک جامعه و کمرنگ شدن حس اعتماد و اطمینان و همدلی در بین مردم را ناشی از گذر یک جامعه از حالت سنتی به مدرن دانست. البته این یکی از عوامل است و در کنار آن میتوان به مسائلی همچون فعالیت نهادهای مدنی و مشارکت شهروندان در امور مربوط به خودشان اشاره کرد که کمرنگ شدن فعالیتهای آنها، روح همدلی و اطمینان را در کالبد جامعه از بین میبرد و نقش قدرت حاکم در این بین بسیار مؤثر است.
این بار دکتر «مجید صفارینیا» رئیس انجمن روانشناسان اجتماعی ایران در این بحث با ما همراه میشود تا به بررسی افرادی بپردازد که در جامعه فاقد سرمایههای اجتماعی، رشد و نمو میکنند.
سرمایههای اجتماعی بیش از هر چیز با کدام جنبه از وجود آدمها سرو کار دارد؟برای ورود به بحث سرمایههای اجتماعی باید ابتدا موضوعی را به نام سلامت اجتماعی مطرح کنم. در مبحث سلامت اجتماعی، انسان موجودی است بایوسایکوسوشال، یعنی موجودی که دارای جنبههای متعددی است. جنبههای زیستی، روانی و اجتماعی. اما موضوع سرمایههای اجتماعی با بعد اجتماعی انسانها وسلامت اجتماعی مرتبط است و میتوان گفت وجود سرمایههای اجتماعی یکی از مؤلفههای سلامت اجتماعی محسوب میشود و تداوم روابط اجتماعی مطلوب بین انسانها را تضمین میکند. از آنجا که انسان هم بشدت به اجتماعی که در آن زندگی میکند وابسته است پس داشتن این ارتباط مطلوب یکی از ضرورتهای حیاتی برای او محسوب میشود.
چه علائمی وجود دارد که نشان میدهد سلامت اجتماعی یک جامعه در اثر کاهش سرمایهای اجتماعی مختل شده است؟ زنگ خطرها چیست؟هر گاه که سلامت اجتماعی دچار اختلال و بحران شود آن جامعه با ناهنجاریهای گسترده روبهرو میشود و مشکلات زیادی در آن بروز میکند. از نشانههای کاهش سرمایههای اجتماعی در یک جامعه و متعاقب آن کاهش سلامت اجتماعی شهروندان، رشد جرایمی است که بحرانهای زیادی را در جامعه به وجود میآورد. در چنین شرایطی سرقت، خشونت، قتل، اعتیاد، طلاق، خودکشی و... افزایش پیدا میکند و رفتارهای جامعهپسند بین مردم آن جامعه کمتر دیده میشود.انسانها چندان تمایلی به درک یکدیگر و نوع دوستی ندارند و رفتارهایی که مغایر رفتارهای شهروندی است در جامعه افزایش پیدا میکند. نمونه چنین جامعهای، جامعه کنونی ماست که آمارها در سالهای اخیر نشان میدهد، مؤلفههای سلامت اجتماعی پایین آمده و اضطرابها و استرسهای مردم تا حد زیادی افزایش یافته است. آنها خوشحال نیستند و افسردگی بر تعداد زیادی از آنها چیره شده است همین مسائل هم کافی است که ناسازگاری در بین شهروندان افزایش یابد و زمینه جرایم بعدی
فراهم شود.
این تنشها و درگیریها بیشتر کدام طبقات و گروههای جامعه را شامل میشود؟این تنشها و درگیریها در بین مردمی که در شهرها زندگی میکنند بسیار بیشتر است نسبت به مردمی که در روستاها هستند، زیرا مردم روستا از استرس و اضطراب کمتری برخوردارند، قناعت بیشتری دارند. بیشتر از زندگیشان راضی هستند و به همین دلیل هم سرمایههای اجتماعی در این جوامع پر رنگتر است، این مردم اعتماد بیشتری به هم دارند و میتوانند یکدیگر را درک کنند. احساس مسئولیت و حس مشارکت در آنها قویتر است. بنابراین این جوامع از سلامت اجتماعی بالاتری برخوردارند و اختلالات روانی مردم در بین مردم این جامعه کمتر دیده میشود، اما در جوامع شهری بویژه طبقه متوسط و فقیر، تنشهای بیشتری وجود دارد و گم شدن فاکتورهایی که سرمایههای اجتماعی را تشکیل میدهند باعث شده که سلامت اجتماعی در این جوامع تا حد زیادی کاهش یابد و افراد زیادی در جامعه با انواع اختلالات روانی دست و پنجه نرم کنند.
اما چه میشود که مردم همبستگی خود را از دست میدهند و چه میشود که زمینه برای بروز این بیتفاوتی در افراد یک جامعه فراهم میشود؟یکی از مهمترین عوامل فقر است که به دنبال خود مسائل و مشکلات زیادی را میآورد و علاوه بر آن وقتی شرایط رفاهی کم باشد و امکانات یک زندگی نرمال در جامعه فراهم نباشد، بیکاری بیداد کند و جوانهای یک جامعه نتوانند در شرایط مطلوب زندگی کنند و تشکیل خانواده دهند در نتیجه سرقت، رشوهخواری، مدرک گرایی، مهاجرت و فرار مغزها، بیتوجهی به رفتارهای انسانی و... در جامعه رو به افزایش میرود. البته هر کدام از این پدیدهها به تنهایی قابل بررسی است و تأثیر نابهنجاری در جامعه خواهد داشت.
در چنین شرایطی سازمانهای حمایتی نیز حضور پررنگ و بموقعی نخواهند داشت و هیچکس نمیتواند زمانی که گرفتاری بزرگی برایش پیش آمده روی کمک این سازمانها حساب کند، در نتیجه این عوامل است که مردم اعتماد و اطمینان خود را به همه کس و همه چیز از دست میدهند و سلامت روانی مردم و در نتیجه سلامت اجتماعی جامعه کاهش مییابد و غمگین بودن و ناامیدی آدمها جای خوشحالی شان را میگیرد.
پس میتوان گفت در جامعهای که سرمایههای اجتماعی کمرنگ شده، درصد امید به زندگی مردم کاهش مییابد. این آدمها در زندگی با چه مشکلاتی روبه رو میشوند؟دقیقاً. این موضوع باعث میشود که آمار طلاق در جامعه بالا رود، زیرا افرادی که آستانه تحملشان بسیار پایین آمده است، توانایی سازگاری و حل مشکلات خانوادگی شان را ندارند و در نتیجه آمار طلاق در خانوادهها بالا میرود و چنانچه از هم جدا نشوند در بین آنها طلاق عاطفی رخ میدهد که در جوامع امروزی بسیار رایج شده است. زن و شوهر با هم در زیر یک سقف زندگی میکنند، اما هیچگونه وابستگی عاطفی به یکدیگر ندارند و خود را متعلق به زندگی مشترکی که در آن هستند، نمیدانند. این پدیده خود به تنهایی عامل بسیاری از معضلات اجتماعی خواهد بود و آسیبهای زیادی را به همراه دارد، زیرا زن و مردی که در زندگی مشترک هستند وابستگی روحی و عاطفی به یکدیگر ندارند و به سمت خیانت به یکدیگر میروند. بسیاری از همسرکشیها، اسید پاشیها و جنایات از این دست به دلیل همین خیانتی است که در اثر طلاقهای عاطفی رخ میدهد. از طرفی فساد و فحشا در چنین جامعهای رو به افزایش میرود. بنیان خانواده از استحکام چندانی برخوردار نیست. فرزندان چنین خانوادهای نیز از لحاظ روحی و روانی ضربههای زیادی میخورند و از سلامت روانی برخوردار نیستند.
افزایش پرخاشگری و خشونت در میان افراد یکی دیگر از نتایج کاهش سرمایههای اجتماعی و سلامت روانی جامعه است. از طرفی مشکلات و مسائل مالی که در چنین جوامع آشفتهای گریبانگیر مردم میشود به همین دلیل رفت و آمدها و صله رحم در بین اقوام و خویشان کاهش مییابد.
برای آنکه جامعهای بتواند به سلامت اجتماعی دست پیدا کند چه باید کرد؟سلامت اجتماعی یک مؤلفه مدیریتی است و کاملاً به نهادهای قانونگذار مرتبط است، زیرا این نهادهای حکومتی و دولت هستند که موظفند استانداردهای سلامت روانی را تعیین کنند و برای رسیدن جامعه به این نقطه مطلوب برنامهریزیهای لازم را انجام دهند و در راه رسیدن به آن تلاش و دراین جهت حرکت کنند. در واقع این ماجرا نیاز به حمایت و رهبری دارد و ارگانهای مسئول باید این کار را بر عهده بگیرند و جامعه را در این راستا هماهنگ
و متحد کنند.
قدمهایی که باید در این راه برداشته شود از کجا آغاز میشود؟
یکی از قدمهای مهم در این راستا این است که مؤلفههایی که نیاز به تقویت و حمایت دارند و در آنها ضعف شدیدی احساس میشود شناسایی شوند و وضعیت آنها با استانداردهای جهانی مقایسه شود تا دولت با حمایتهای لازم و تصویبهای قانونی در جهت بالا بردن و تقویت این استانداردها گام بردارد. مثلاً یکی از این مؤلفهها کار و شغل مناسب برای افراد جامعه است و هر چه بیکاری و فقر در جامعه کمتر باشد مردم آن جامعه هم حال بهتری خواهند داشت و هم احساس همدلی و نوعدوستی در بین آنها بیشتر میشود. وقتی آنها درگیر و گرفتار چرخاندن چرخهای زندگیشان باشند، نخواهند توانست در امور مربوط به جامعه شرکت کنند و در نتیجه مشارکت و حس مسئولیتپذیری پیدا نمیکنند و سرمایههای اجتماعی در آن جامعه تقویت نمیشود. وقتی که این سرمایهها در جامعه بالا باشد همدلی، مشارکت و اعتماد و مسئولیتپذیری در بین افراد آن جامعه بالا میرود و آدمها به هم متصلتر میشوند. درچنین جامعهای است که سلامت روانی اجتماعی تأمین خواهد شد.
ایران