شهر تهران در صدر بیماریهای روانپزشکی قرار دارد که البته قابل توجیه است چون استرسها در کلانشهرها به علت وجود مسائل اقتصادی، اجتماعی، توسعه سیاسی و فرهنگی که از مولفههای تاثیرگذار در بیماریها هستند، وجود دارد
شفا آنلاین>سلامت>زندگی در کلانشهری مانند تهران کار راحتی نیست؛ انگار عوامل استرسزا در کوچههایش در کمینند تا تهدیدی باشند برای سلامت روان ساکنانش. از مسائلی مثل رانندگی در خیابانها و نزاعهای شهری گرفته تا فشار هزینههای سرسامآور زندگی.به گزارش شفا آنلاین، یک شهر بزرگ، آدمهارا در خودش هضم میکند. انواع استرسها و فشارها را تحمیل میکند و چارهای جز تحمل آن و تلاش برای بقا نیست. همه اینها باعث میشود تا براساس پیمایشهای روانشناسی جدید انجام شده، شهر تهران در صدر بیماریهای روان قرار داشته باشد و رتبه بیماریهای روان در آن حتی بالاتر از تصادفات و سرطان باشد.این موضوع را هفته قبل یوسف فکور، عضو هیئت موسس انجمن سلامت روان کشور اعلام کرده و گفته بود: شهر تهران در صدر بیماریهای روانپزشکی قرار دارد که البته قابل توجیه است چون استرسها در کلانشهرها به علت وجود مسائل اقتصادی، اجتماعی، توسعه سیاسی و فرهنگی که از مولفههای تاثیرگذار در بیماریها هستند، وجود دارد.بیماریهای روانپزشکی تنها در کمین تهران؟تورم، اشتغال، مسکن، ازدواج، هزینههای زندگی و ... تنها مشکلات شهر تهران نیستند؛ در هرجای ایران که زندگی کنی، فشارهای ناشی از آن احساس میشود. نبودن یا کم بودن حمایتهای اجتماعی در کلانشهرها را شاید بتوان یکی از عوامل تشدید کننده این موضوع دانست. سامان توکلی، روانپزشک(Psychiatrist) در این رابطه میگوید: کم بودن حمایتهای اجتماعی یکی از این عوامل است که ممکن است در شهرهای کوچکتر هنوز تا حد زیادی وجود داشته باشد که در کلانشهرها این موضوع کمتر است، این درحالی است که بخش زیادی از جمعیت کلانشهرهایی مثل تهران مهاجرین هستند؛ مهاجرینی که شاید به دلیل کمبود موقعیتهای شغلی و مسائل اقتصادی برای داشتن زندگی بهتر به تهران مهاجرت میکنند و از آن رشتهها و پیوندهایی که در محیط خودشان داشتند، جدا میشوند بدون اینکه حمایت اجتماعی مشخص و صریحی در اینجا وجود داشته باشد.از نظر توکلی، در شهرهای بزرگ بخش زیادی از جمعیت که مرتب رو به افزایش است، جمعیت حاشیه نشین هستند که معمولا مهاجرند و ممکن است وضعیت اقتصادی اجتماعی مناسبی هم نداشته باشند و زندگی در حاشیه شهر آنها را در شرایطی قرار میدهد که از همان حداقل امکانات رفاهی و حمایتی که در شهر وجود دارد هم برخوردار نباشند.او میگوید: بنابراین اگر بخواهیم تعبیری از آمار داشته باشیم باید گفت که به طور کلی زندگی در کلان شهرها ممکن است به دلیل بیشتر بودن عوامل استرسزا که از عوامل کلان اقتصادی و اجتماعی ریشه میگیرد و به دلیل از دست رفتن پیوندها و حمایتهایی که افراد در زادگاهشان داشته اند، میتواند افراد را در برابر اختلالات روانی آسیب پذیر کند.خشونت، میوه درخت آسیبهای روانی«همه چیز مانند زنجیر به هم متصل است. مرزهای باریک علت و معلولی وقایع به درستی قابل تفکیک نیست. جمعیت جوانی که نیازها و خواسته های کم وبیش روشنی دارد. از جمله اشتغال، و اگر اشتغال فراهم نمیشود، یک بیمه بیکاری قابل قبول. اما موقعی که اشتغال مشکل دارد و جمعیت جوان تحصیلکرده است و از طرفی حمایت اجتماعی کافی از آنها وجود ندارد، امید به آینده این جمعیت جوان کاهش به دلایل واقعی پیدا میکند و دلایل واقعی چشم انداز تاری است که در عرصه اجتماعی سیاسی فرهنگی وجود دارد.»اینها را سیامک زند رضوی، جامعه شناس میگوید و معتقد است که نتیجه تمام اینها و شنیده نشدن صدای افراد و وجود مانع و محدودیت برای آن باعث میشود افراد یک جامعه در خود فرو بروند؛ چیزی که روانشناسان نام آن را اختلالات روانی(Psychopathy) میگذارند.او خشونتی را که در حال حاضر در جامعه افزایش پیدا کرده به دو دسته خشونت خانوادگی و خشونت شهری تقسیم کرده و توضیح میدهد: «خشونتهای خانوادگی پاسخ مقاومتهای زنان به فرهنگ مردسالاری است و موقعی که مردسالاری رو به تضعیف است این مقاومتها دیده میشود.»زند رضوی ادامه میدهد: «خشونت دیگر که در جوامع شهری بیشتر است، خشونتهایی است که در گذر و خیابان اتفاق میافتد وموضوعاتی که در آن ضرورت گفتگو وجود دارد به نشنیدن صدای یکدیگر و به اصطلاح دست به یقه شدن و از زور بازو استفاده کردن تبدیل میشود که این نبود بسترهای عمومی گفتگو در جامعه را نشان میدهد.»به گفته این جامعه شناس، بستر گفتگو و تمرین اعضای خانواده برای شنیدن صدای یکدیگر به طور مساوی از خانواده شروع میشود؛ اما در محیط های اموزشی شنیدن صدای کودکان و نوجوانان پذیرفته نیست و معمولا بزرگترها و معلمان و مدیران در برابر شنیدن صدای بچهها مقاومت و حتی گاهی در برابر پرسش کودکان و مقاومت آنها به شنیده نشدن صدایشان دست به خشونت میزنند.جسم و جان گره خورده در همدستهای از بیماریهای روانپزشکی با نام اختلالات روان تنی شناخته میشوند؛ یعنی اختلالاتی که ممکن است نشانههای جسمانی داشته باشند که تا حد زیادی از شرایط روانی افراد متاثر هستند. این بیماریها گستره زیادی را شامل میشوند، از بیماریهای پوستی مثل پسوریازیس گرفته تا بیماریهای گوارشی و قلبی و عروقی و آسم و... که ممکن است در موارد بسیاری دستگاه گوارش، تناسلی، تیروئید و مفاصل، بر اساس فشار روانی و استرس کارکرد خودش را از دست بدهد.خیلی اوقات این اختلالات درست تشخیص داده نمیشوند و باعث مراجعات زیادی به اورژانسها و بخشهای دیگر و تخصصهای دیگر شده و ممکن است هزینه زیادی صرف تشخیص این بیماریها شود و مداخلات تشخیصی زیادی برای فرد به همراه داشته باشد. ممکن است یافته های خاصی که بتواند تایید کننده یک مشک جسمی باشد، وجود نداشته باشد.سامان توکلی روانپزشک در این خصوص میگوید: اگر به امارها را رجوع کنیم، درصد زیادی از افراد هستند که به بیمارستان و پزشک مراجعه میکنند و کسانی هستند که ممکن است دچار اختلالات اضطراب و افسردگی و امثال این باشند که بخشی از این اختلالات خودش را با علائم جسمی نشان میدهد. الهه صالحی