نگاه کردن به 40 سال بعد هم نوع دیگری از گیجی را به همراه می آورد؛ چیزی شبیه نگاهکردن به آسمان بزرگ آبی. چیزی که می بینیم، باز و تقریبا نامحدود است اما شکل بخصوصی هم ندارد. چفت و بستی در کار نیست
شفا آنلاین>اجتماعی>سایمون کاکس میگوید: اگر به بیش از 40 دهه قبل نگاه کنیم، سرگیجه خواهیم گرفت؛ مثل این است که از بالای ساختمانی بلند به پایین خیره میشویم. همه چیز انگار در یک قاب کوچک فشرده شده است.
نگاه کردن به 40 سال بعد هم نوع دیگری از گیجی را به همراه می آورد؛ چیزی شبیه نگاهکردن به آسمان بزرگ آبی. چیزی که می بینیم، باز و تقریبا نامحدود است اما شکل بخصوصی هم ندارد. چفت و بستی در کار نیست. وی معتقد است که برخی
اقتصاددانان برجسته تلاش کرده اند که این تصویر را کامل کنند و نماهایی از رشد درازمدت بازارهای نوظهور را به نمایش بگذارند. در سال 1997، بخش پژوهش بانک جهانی به رشد درازمدت کشورهایی اشاره کرد که نام شان را پنج اقتصاد نوظهور بزرگ گذاشته بود: چین، هند، برزیل، روسیه و اندونزی. این بخش محاسبه کرده بود که سهم آنها از GDP جهانی بین سال های 1992 تا 2020 دو برابر خواهد شد.
درواقع این سهم سالها زودتر از این پیش بینی ، دو برابر شد. در سال 2001، جیم اونیل از گلدمن ساکز به بررسی چهار اقتصاد بزرگ نوظهور پرداخت که در حال تغییر و شکل دادن به نظم جهانی بودند. فهرست او محدود به برزیل، روسیه، هند و چین بود و اونیل نام آنها را کشورهای بریک گذاشت. اندونزی نتوانست خود را وارد این فهرست کند. احتمالا اگر بحران مالی آسیا رخ نداده بود، از روسیه یا برزیل پرجمعیتتر بود و در سالهای قبل از 1997 با سرعتی بیشتر از این سه کشور رشد کرده بود.
اما بحران مالی باعث دردسر برای اندونزی شد و این کشور وارد بریک نشد. اصطلاحات اختصاری بریک بلافاصله با استقبال و استفاده زیادی مواجه شد، این کشورها را از لحاظ جغرافیایی در کانون توجه قرار داد و تاسیس صندوقهای سرمایه گذاری و برنامه های درازمدت را هم به همراه داشت.
آینده پژوهی گلدمن ساکز در این خصوص برای اولین بار در سال 2003 ارائه شد. سناریوهای مورد بررسی در واقع پیش بینی هایی برای آینده نبودند، بلکه به قول خود گلدمن ساکز، رویایی بودند که این چهار کشور میتوانستند آنها را محقق کنند. گلدمن ساکز بعدا بر این نکته هم تاکید کرد که شاید این سناریو همچنان یکی از هفت اقتصاد بزرگ دنیا باقی خواهد ماند، سایر کشورهای گروه هفت درواقع چین، هند، برزیل، روسیه، اندونزی و مکزیک عقب خواهند ماند. در آن زمان دیگر واقعا در عصر بازارهای نوظهور زندگی خواهیم کرد اما چه چیزی باعث به دست آمدن چنین نتایجی شده است؟ این نتایج نشاندهنده سه روند هستند: حجم نیروی کار بازارهای نوظهور، همگرایی بهره وری آنها با بهره وری آمریکا و قوت گرفتن نرخ تبادل ارزی آنها. تعداد نیروی کار دنیا( افراد بین 20 تا 64 سال) شايد تا سال 2050 نزدیک به 3/5 میلیارد خواهد رسید.
این آمار بر اساس پیش بینی میان مدت سازمان ملل متحده ارائه شده است. 70 درصد از آن 3/5 میلیارد نیروی کار، احتمالا در کشورهایی زندگی خواهند کرد که امروزه به عنوان اقتصادهای نوظهور شناحته می شوند. نکته جالب اینجاست که امروزه درصد بالایی از نیروی کار دنیا در این کشورها زندگی میکنند. دلیلش، نیروی کار چین است. جمعیت چین در 40 سال آینده کاهش خواهد یافت و سن این جمعیت بالا خواهد رفت و با این اوصاف، نیروی کار را به میزان 15 درصد کاهش خواهد داد. در مقابل، نیروی عظیم کار هند از 670 میلیون نفر به 1.03 میلیارد نفر خواهد رسید؛ یعنی نیروی کار هند از 77 درصد نیروی کار چین به 141 درصد نیروی کار چین افزایش پیدا خواهد کرد. نکته قابل توجه دیگر، جمعیت رو به افزایش در کشورهایی است که کمترین توسعه را تجربه کرده اند: شامل کشورهای کاملا فقیر، بیشتر در آفریقا که امروز به صورت عمومی جزو اقتصادهای نوظهور قرار نمی گیرند. این 48 کشور به صورت کلی امروزه حدود 380 میلیون نیروی کار دارند که تا سال 2050 بیش از دوبرابر خواهد شد و به 950 میلیون نفر خواهد رسید. اقتصادهای نهچندان جالبی مثل تانزانیا و اتیوپی هم تا میانه قرن، هر یک حدود 130 میلیون نفر جمعیت خواهند داشت که بیشتر از جمعیت ژاپن امروز است. این نیروی کار فزاینده، بخشی از رشد بازارهای نوظهور را تامین می کند. بخشی از آن از سرمایه گذاری مضاعف در بخش فیزیکی مثل ماشین آلات و ساختمان ها نشات میگیرد اما باز هم بخش زیادی از این رشد باقی می ماند که توضیح کافی درباره اش داده نشده است. این بازمانده به قول اقتصاددان در واقع معیاری برای بی توجهی ماست.
این رشد توضیح داده نشده اغلب به پیشرفت فناورانه تقلیل داده می شود. در هر اقتصاد شکوفایی، شرکت ها به معرفی محصولات جدید می پردازند؛ تکنیکهای ابداعی جدید را به کار میگیرند و خود را به شکل های دیگر در میآورند. پیشرفت اقتصادی هم تغییر کیفی و هم تغییرکمی را شامل میشود. در آن ها با گسترش دامنه و حجم سر و کار داریم و هم با گسترش تنوع و گنجایش. رشد اقتصادی بیشتر شبیه شکوفایی جنگل است تا اینکه به رشد یک درخت شبیه باشد. اقتصاددان ها این بازمانده را بهره وری کامل عوامل یا TFP نامیده اند. هرگاه یک اقتصاد، مقداری بازدهی اضافی داشته باشد که به ازای آن هیچ ورودی قابل تشخیص وجود نداشته باشد، آن را رشد در TFP قلمداد می کنند. این برداشت البته ایرادهای زیاد و عمیقی دارد. جیزز فلیپ، اقتصاددان بانک توسعه آسیایی معتقد است که این مفهوم بیشتر یک ساخته آماری است اما همه پیش بینی ها ی درازمدت درباره رشد اقتصادی، از جمله پیش بینی بانک توسعه آسیایی به شدت به همین مفهوم وابسته اند. آنچه اقتصادهای نوظهور را در آینده درازمدت ادراه میکند، رشد TFP در آنهاست، نه رشد نیروی کارشان یا انباشت سهام سرمایه اما اگر TFP آینده بازارهای نوظهور را تعیین می کند، آن گاه چه چیزی TFP را تعیین خواهد کرد؟ در اقتصادهای نوظهور، سرعت رشد بهر وری در درجه اول و بیشتر از هر چیزی به عقب ماندگی آنها بستگی دارد؛ یعنی فاصلهشان از اقتصادهای بزرگ مثل آمریکا که پیشگام بهره وری اقتصادی هستند.هرچه بازارهای نوظهور از آمریکا عقب تر باشند، با سرعت بیشتری میتوانند در مسیر رو به جلو حرکت کنند.
کشورهای عقب مانده که سطح بره وری آنها خیلی پایین باشد، فضایی بزرگ برای پیشرفت در اختیار دارند و فعالیت شان زودتر به ثمر می نشیند. هر چه آنها به سمت تکنیک های پیچیده تری حرکت کنند، دستاوردهای بهره وری برای شان آسان تر حاصل خواهد شد و رشد هم آهسته تر خواهد شد. طرح این آینده به الکساندر گرشنکرون نسبت داده می شود. او یک تاریح نگار اقتصادی بزرگ بود و توضیح داد که چگونه آلمان، روسیه و سایر کشورهای صنعتی متاخر در اروپا توانستند خودشان را به بریتانیاکه اقتصاد پیشروی آن زمان بود، برسانند. به اعتقاد او، آنها که دیرتر آمده بودند، تمایل بیشتری داشتند برای آنکه خود را به فناورانه های جدید مجهز کنند. این درحالی بود که برخی کشور ها که زودتر صنعتی شده بودند، کمتر به این موضوع تمایل داشتند، چون در آن صورت باید تجهیزات فیزیکی فعلی خود را کنار میگذاشتند. به عنوان مثال، کوره های فلز کاری آلمان خیلی زود توانست نمونه های قدیمیتری را که هنوز در بریتانیا مورد استفاده بودند پشت سر بگذارد. بعد هم کوره های فلزکاری جدیدتر روسیه توانست از کورههای آلمانی پیشی بگیرد. گاهی شروع کردن می تواند آسانتر از شروع مجدد باشد. تمام پیش بینی های معروفی که برای جهان تا سال 2050 وجود دارد، به شدت به این ایده وابسته است.
بانک توسعه آسیایی، مثالی از یک کشور فرضی ارائه كرده که کار خود را با 20 درصد از بهره وری آمریکا شروع می کند. بهره وری این کشور هر چه که به مرزهای پیشرفت فناورانه نزدیک می شود، سرعت کم تری می یابد. پیشبینی می شود که مرزهای پیشرفت فناورانه هر سال به میزان 3/1 درصد پیش برود. متوسط دستاورد TFP برای آمریکا در حدود یک قرن آینده همین است. کشور مورد مثال برای آنکه تا سال 2018 به 60 درصد از میزان بهره وری آمریکا برسد، به وقت نیاز خواهد داشت. اما همین کشور برای آنکه به 80 درصد از سطح بهروه وری آمریکا برسد، به 66 سال دیگر نیاز دارد. طبق این موضوع، کشورهایی مانند بنگلادش، پاکستان، هند و نیجریه سال های آموزش دادن به نیروی کار خود را در چهار دهه آینده به میزان 5/3 سال یا بیشتر افزایش خواهند داد. این در حالی است که نیروی کار تحصیلکرده در کشوری مانند روسیه چندان در این زمینه پیشرفت نخواهد کرد.
هر چه کشوری دیرتر صنعتی شود، سریع تر در این روند پیش خواهد رفت. اما اگر عقب ماندگی یا تاخیر داشتن درواقع عوامل تعیین کننده رشد بهره وری بودند، آن وقت همه اقتصادها می توانستد خود را به اقتصاد پیشرو برسانند. واقعیت این است که برخی از اقتصادها در حال رکود باقی می مانند و برخی دیگر عقبگرد می کنند. بنابراین تمام آیندهپژوهها خود را با معادلات اولیه همگرایی شان مشغول می کنند تا بتوانند تفاوتی را که نهادها و سیاستهای خوب می توانند به دنبال داشته باشند، بررسی کنند؛مثلا گلدمن ساکز 13 متغیر از امید به زندگی گرفته تا تورم را به عنوان عوامل تاثیرگذار بر سرعت همگرایی معرفی کرده است.
از این فهرست عوامل، چیزی که بیشترین توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده، آموزش بوده است. ریچارد نلسن و ادموند فلبز، اقتصاددان برنده جایزه نوبل استدلال کرده اند که روش ها و تکنیک های افزایش بهره وری در کشور هایی که نیروی کارشان تحصیل کرده است، سریع تر گسترش می یابد. علتش این است که آنها از ارزش اطلاعات منتشر شده در نشریات، رادیو و شرکت هابیشتر واقف هستند؛ آن طو رکه نلسون فلیپز میگوید: آموزش باعث افزایش سرعت روند گسترش فناورانه می شود.قانون
حامد هدائی / کارشناس اقتصاد و روانکاو فروش