نه تحصیل و نه تدریس در دانشگاه دیگر آن رضایت و احساس سودمندی پیشین را برای دانشجو و استاد به همراه ندارد. همه غر میزنند و از کاستیهای مختلف مینالند و به وضع نامساعد لعن و نفرین میفرستند
شفاآنلاین>سلامت> حال دانشگاه و دانشگاهیان ما خوب نیست. این نظری است که این روزها ظاهراً همه بر سر آن اتفاق نظر دارند. چه دانشجویان، چه استادان، و چه غیردانشگاهیان. مختص یک رشته و یک دانشگاه، یا تهران و شهرستان، یا دولتی و غیردولتی، یا جامع و تخصصی هم نیست.
نه تحصیل و نه تدریس در دانشگاه دیگر آن رضایت و احساس سودمندی پیشین را برای دانشجو و استاد به همراه ندارد. همه غر میزنند و از کاستیهای مختلف مینالند و به وضع نامساعد لعن و نفرین میفرستند. درست است که آرمانطلبی و نارضایتی از وضع موجود اصولاً باید صفت شاخص نسل جوان و به ویژه قشر دانشجو باشد؛ درست است که هرکس، هنگام مقایسه نسل خودش با نسلهای بعدی، فکر میکند نسل خودش از خیلی جهات بر بعدیها برتری داشت، ولی هرقدر هم خود را از این تعصبها و پیشداوریهای ذهنی دور نگه میدارم و میکوشم بیطرفانه قضاوت کنم، باز به نظرم میرسد اغلب این نارضایتیها بهحق است و اوضاع دانشگاه در دهه 1370 که خودم دانشجو بودم بسیار بهتر بود و البته این احساس با برخی واقعیتهای عینی نیز تایید میشود.
بارزترین تفاوتی که هنگام مقایسه دانشگاه در دهههای 1370 و 1390 به چشمم میآید، کمرنگ شدن نقش «آموزش» در تقابل با «پژوهش» است. در زمان ما استادان با تعداد مقالات «علمی ـ پژوهشی»شان رتبهبندی نمیشدند.
استاد خوب کسی بود که دانش بیشتری داشت و این دانش بیشتر را هم بهتر از بقیه به دانشجویانش انتقال میداد. معیار دیگر هم ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی بود. کسی که هردو این امتیازات را داشت، از دید دانشجویان استاد نمونه بود. معیار دیگری وجود نداشت. مسابقه مقالهنویسی و تولید علم هنوز راه نیفتاده بود، آفتهایی مانند ISI، ضریب تاثیر، H-Index، نمایه برتر، Q1، هنوز عقل سلیم را مقهور خود نکرده بودند، بخشنامههای آمرانه و فرامین نابخردانه برای پیشرفت علمی هنوز اساتید و دانشجویان را در تنگنا نگذاشته و آنان را به سوی فساد فزاینده سوق نداده بود، آمارسازی و تلاش هر دانشگاه برای بزک چهره خود و گرفتن بودجه بیشتر هنوز این وضع شنیع و زننده را پیدا نکرده بود، هم اساتید و هم دانشجویان آزرم و اخلاق علمی بسیار بیشتری داشتند؛
اکثر اساتید با آنکه میانگین دستمزدشان، به نسبت، بسیار کمتر از حقوق این روزهای اعضای هیات علمی دانشگاهها بود، هیچگاه شکوه نمیکردند و توقع مادی نداشتند و خود را مغبون نمیدانستند؛ به خاطر چند امتیاز پژوهشیِ بیشتر، مقالههای مستخرج از رسالههایشان را با هم «تاخت نمیزدند»؛
تکلیف کلاسی دانشجویانشان را به جای مقاله علمی به خورد مجلات دانشگاهی نمیدادند و سختیهای پیشرفت(Development) حرفهایِ خود را بر گرده دانشجویان بار نمیکردند.
امروز متاسفانه اکثر این اتفاقات، در اکثر دانشگاهها، نه تنها رخ داده، بلکه فراگیر شده و در حال تبدیل شدن به عرف رایج آکادمیک کشور ماست. از هر استاد و دانشجویی هم که بپرسید، میتواند ساعتها برایتان درددل کند و بنالد، پس چطور است که کسی در صدد اصلاح این نابسامانیها برنمیآید؟
اصلاح وضع هم کار چندان مشکلی نیست. کمی جسارت و اراده میخواهد که متاسفانه این روزها کیمیاست. اتفاقاً دانشگاه تربیت مدرس از معدود دانشگاههایی است که توان بالقوه لازم برای این گام انقلابی را داراست. کافیست به رسانهها و به وزارتخانه علوم، تحقیقات و فناوری اعلام شود که دانشگاه از امروز مطابق عقل سلیم اداره خواهد شد؛ دیگر به اساتید و دانشجویان تکلیف نخواهد شد برای ارتقای حرفهای و کسب مجوز دفاع و تسویه حساب و نمره فلان درس، مقاله تولید کنند؛ عمده تلاش صرف تربیت و آموزش نیروی انسانی متخصص خواهد شد و نه صرف سوق دادن این نیرو به سمت یافتن راه تقلب علمی؛ اگر استادی از نظر آموزشی مهارت کافی دارد، ولی از توانایی یا حتی شوق کافی برای انجام فعالیتهای پژوهشی برخوردار نیست، به پژوهش زورکی وادار نخواهد شد؛
اگر استادی در طول شش سال 267 مقاله نوشت، سردمدار تولید علم و استاد نمونه و الگوی بیبدیل دیگران معرفی نخواهد شد، بلکه توبیخ میشود، آن هم در همان سال نخست؛ از اینها گذشته، اگر دانشگاه میخواهد و در توان خود میبیند که در کنار رسالت اصلی خود، همزمان نقش پژوهشکده و پژوهشگاه و مرکز تحقیقاتی و فرهنگستان را نیز بازی کند، فعالانِ عرصه پژوهشِ خود را به اجبار وادار نخواهد کرد که در میدان آموزش نیز سرآمد باشند؛ خلاصه آنکه نحوه ارزیابی فعالیت حرفهای اساتید و شاخصهای آن نیاز به تحول و تجدیدنظر کلی و اساسی دارد، چرا که یکی از مهمترین سرچشمههای فسادِ علمیِ موجود است و اتفاقاً دانشگاه تربیت مدرس باید در این زمینه پیشگام باشد.
بله، مسلماً وزارتخانه علوم، تحقیقات(researches) و فناوری در شرایط فعلی آمادگی و جسارت پذیرش چنین تصمیم عاقلانهای را ندارد، ممکن است به علت پایین آمدن آمار تولید علم کاذب در دانشگاه بودجه آن را کاهش دهد، ممکن است مسئولانی را عزل کند، حتی ممکن است آنقدر نابخرد باشد که درِ دانشگاه را ببندد، ولی به هرحال ترس از هیچ کدام از این پیامدها نباید مانع شود فرایند تصمیمگیریِ درست با سستی و تزلزل روبرو شود. تصمیمِ درست را باید گرفت و به اجرا درآورد؛ اینکه عدهای ممکن است آن را نپسندند یا پیامدهای ناخوشایندی به بار آید به هیچ وجه توجیه معقولی برای طفره از تصمیم درست نیست. یکی از مهمترین درسهایی که فرهنگ و ادبیات جهان میتواند به ما بدهد، همین گریز از عافیت جویی و خودداری از پرده کشیدن بر حقیقتِ ناخوشایند است. کاش دانشگاه تربیت مدرس بتواند نقش دکتر استوکمان در نمایشنامه «دشمن مردم» هنریک ایبسن را در فضای علمی کشور ما بازی کند و خود به این باور برسد و بر سر دیگران هم فریاد بزند که: «این آب مسموم است، آقایان! هرچه بر آن بنا کنید، هرقدر هم خوشظاهر باشد، آتیهای نخواهد داشت و دیر یا زود به فنا خواهد رفت!»سپید/ آبتین گلکار/ استادیار دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس