کد خبر: ۲۱۵۹۴۴
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۰ - ۱۳ آذر ۱۳۹۷ - 2018December 04
می‌توان تصور کرد سال‌ها پیش یك نابغه! به این نتیجه می‌رسد كه با افزایش تعداد رشته‌های تخصصی و افزایش ظرفیت‌های دستیاری، می‌شود شق‌القمر کرد و هم‌زمان مشكل افزایش پزشك عمومی بیكار و عدم وجود منابع برای استخدام هیأت علمی و نیروی انسانی متخصص را هم حل كرد
شفاآنلاین>سلامت> «دستیارانِ تخصصی» در كشورِ ما تحت سنگین‌ترین فشارها و رنج‌های بشری هستند و این حقیقتی کاملا روشن و غیرقابل انکار است. نسبت استاد به دستیار در كشور ما، کاملا برعكس استانداردِ علمی و بین‌المللی آن است و بخشی با 20 تا 30 هیأت علمی (با كاركردهای متفاوت از جمله؛ بالینی، پایه و تحقیقاتی) حداکثر می‌تواند 7 تا 8 دستیار داشته باشد.

 می‌توان تصور کرد سال‌ها پیش یك نابغه! به این نتیجه می‌رسد كه با افزایش تعداد رشته‌های تخصصی و افزایش ظرفیت‌های دستیاری، می‌شود شق‌القمر کرد و هم‌زمان مشكل افزایش پزشك عمومی بیكار و عدم وجود منابع برای استخدام هیأت علمی و نیروی انسانی متخصص(Expert) را هم حل كرد. شاید این نابغه اكتشاف به عمل آورد که ضوابط علمی برای تاسیس رشته، استانداردهای تایید برای دپارتمان آموزشی و قراردادهای مربوط به نسبت‌ دانشجو به استاد، همه مواردی مربوط به كتاب‌ها، کاغذها و ادارات هستند و نه واقعیات. به‌همین دلیل پیشاپیش و به روش‌های وطنی، به اصطلاح {literal}{{/literal}حل‌اند{literal}}{/literal}.

باید گفت نابغه‌ای كه بتواند چنین برنامه‌ریزی دقیقی انجام دهد هیچ‌گاه وجود نداشته، هیچ انسان و هیچ مسوولی به تنهایی مقصر نبوده است؛ همه‌چیز در جریان منظومه‌یِ بی‌پایان خطاها و بحران‌ها چون ضرورتی اجتناب‌ناپذیر پدیدار و از آن پس دائما تکرار شده است. در حقیقت لباسِ عقل بر چیزی پوشانده‌ایم كه در چَشمی شسته‌شده، تماماً بی‌خردی‌ست و حاصل‌اش تنها خسران، رنج و دورِ باطلی‌ست كه به‌نظر می‌رسد پایانی ندارد.

نیروی كار ارزان و اجیر شده هم‌واره موجود بود؛ می‌شد از میان هزاران داوطلب مشتاق كه حاضر بودند سال‌ها زندگی نكنند تا كتاب‌هایی در مغزشان تخلیه شود، آن‌ را برگزید. آن‌ها هیچ صدا و هیچ تشكلی هم  برای دفاع از حقوق خود نداشتند؛ نگذاشتند یا  خودشان نخواستند و یا هر دو.  آن‌كه همت و توانی هم داشت، همه را صرف كلاس كنكور (بخوانید آتش تهیه این وانفسا ) كرد تا با بدتر کردن اوضاع، از آبِ گل‌آلود برای خود ماهی بگیرد. انتخاب‌شدگان چنان خوشحال بودند كه به هر كاری جز پافشاری بر اصول رضایت می‎دادند. طبقه‌بندي خلق‌الساعه و بي‌سابقه‌اي از ميزان علاقه‌مندي پزشكان به رشته‌هاي مختلف پديد آمد كه در كمال تعجب نشان مي‌داد رشته‌هاي دورتر از بيمار و درمانگاه به‌شدت محبوب‌تر هستند و هسته مركزي كار پزشكي(medicine) سكه‌اي بي‌رونق شد.

جامعه مدنی، فرهیختگان و روشن‌فكران هم از محیط زیست تا سگ‌های ولگرد را می‌دیدند و برای احقاقِ حق‌شان تلاش می‌كردند، اما گویی ستم آشكار بر گروهی از بهترین جوانان این کشور به‌چشم‌شان نمی‌آید؛ آن‌ها حتی توانِ استثناء كردن این گروه از دشنام‌هایِ آب‌دار سطح بالا كه نثار پزشكان می‌شد را هم نداشتند.

دستیارانی كه معلم كافی برای تدریس نداشتند، در حیاتی‌ترین و دشوارترین لحظات به‌جای متخصصین، مسوولِ درمان توده‌هایی از مردم شده بودند و بدون حضور آن‌ها همه چرخ‌ها لنگ می‌زد؛ حالا باید مدرك می‌گرفتند.

در غیاب آموزش بالینی توسط متخصصین بالینی و پایه متعدد، در غیاب روتیشن‌های ملی و بین‌المللی برای كسب جدیدترین علوم پزشكی (آن‌طور كه هم‌اكنون در همه جای دنیا جریان دارد)، به‌جای ارزیابی بالینی توانایی‌هایشان توسط استادان مجرب و با تجربه‌ای كه با آن‌ها كار كرده‌اند، به جوخه‌های سوال‌یابِ بورد و یك امتحان كورِ سراسری سپرده می‌شوند تا حداقل، عدالت (شبیه همان عدالت رُمی میان گلادیاتورها) برقرار شود.

راستی بسیاری از ما اعضای هیأت علمی هم كه در بسیاری از موارد قادر نیستیم در امتحان شفاهی حق دوستی و آشنایی، این حق باستانی را پایمال كنیم در تمدید این عدالت‌خواهی رومی بی‌تقصیر نیستیم. نتیجه آن‌كه دستیار جوان باید در سال‌های اول تحصیل، شبانه روز در حال كار باشد و سال‌های آخر نگران بورد و امتحان و ساكن دائمی یا پاره وقت كتابخانه‌ها. دستیاران سال‌های بالاتر در این سلسله مراتب آهنین؛ رفته‌رفته اكثر كارها را به سال‌هاي پايين‌تر ارجاع مي‌دهند، سال‌هاي پايين هم تا به خود مي‌آيند دارند سال بالا مي‌شوند و به آن رضايت مي‌دهند. و احتمالاً با خود می‌گویند: "يك سال بخور نان و تره ...."

راستی با این تفاصیل به كُما رفتن يك دختر جوان دستيار بعد از دوكشیك متوالی اطفال (احياناً همراه با نوعي بيماري يا آسيب‌پذيري ناشناخته) غيرممكن است؟ آن‌هم در حالی كه تا ديروز هر پتویِ كهنه‌ی پیچیده دم در درمانگاه، چون زنگ پاولُف*، تصویر كودك مرده را به ذهن او متبادر و در اعماق "سیستم لیمبیك"* مغزش طوفان به‌پا می‌كرد.

اگرچه مدتي‌ست در جاده‌اي انحرافي، از مسير دور افتاده‌ايم، تا آن حد كه ديگر غرابت جاده هم به‌چشم ما نمي‌آيد، اما اصلاح غيرممكن نيست.

دکتر بابک زمانی رئیس انجمن سکته مغزی ایران
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: