کد خبر: ۲۰۹۲۶
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۴ - ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۳ - 2014April 27
شفا آنلاين -علي ربيعي وزيرتعاون، كارورفاه اجتماعي از اداره كل غرب تهران بزرگ، شعبه 17 تامين اجتماعي، درمانگاه آزادي و همچنين كارخانه پارس خودرو ؛ سرزده بازديد كرد . اين بازديد ها در حالي انجام شد كه ربيعي ابتدا تصميم داشت به ديدار كارگران پارس خودروبرود . جايي كه خود نيز در جواني درآن كارگري كرده و طعم لحظه هاي دشواركاررابا تك تك سلول هاي وجودش چشيده بود .

به گزارش شفاآنلاين ،اما ربيعي كمي بعد از حركت از وزارتخانه مسيررا تغيير داد وتصميم گرفت قبل از سرزدن به كارگران، در فضايي بي واسطه ورودررو درد و دل هاي چندين و چند ساله مردمي را بشنود كه از راه هاي دور و نزديك به درمانگاه آزادي ( تامين اجتماعي ) و اداره كل تامين اجتماعي غرب تهران آمده بودند .

كيلومتر 2 جاده كرج ، ‌مقابل شهرك اكباتان. اداره كل غرب تهران بزرگ ،‌شعبه 17 . در يك صبح بهاري ، وهواي ابري لحظه به لحظه شلوغ تر مي شد . پيرزني عصا به دست نفس نفس زنان با پوشه هايي زير بغل به شعبه نزديك شد . درگوشه اي دورترپيرمردي زيرتاج شكوفه هاي نارنجي وسپيد كوچه از پنجره به بيرون نگاه مي كرد . انگار آن روز صبح همه يك جورهايي چشم به راه كسي بودند كه بيايد تا برايش از غصه هايشان بگويند و اوضاع رو به راه تر شود. شايد از ارتعاش همان احساس بود كه وزير ناگهان تصميم گرفت تغيير مسيربدهد . 

وقتي ربيعي به شعبه رسيد ،‌خيلي ها او را شناختند و آن ها هم كه نمي شناختند از آن ها كه مي شناختند پرسيدند.بالاخره به محض اينكه فهميدند وزيربه ديدنشان آمده است لحظه به لحظه بر انبوه جمعيت اضافه مي شد .خلاصه اينكه طولي نكشيد حلقه جمعيت دورربيعي تاشعاعي طولاني قد كشيد .

قرارشد هركس مشكلي دارد بيايد و حرف بزند . پيرمردي رنگ پريده كه از راه دورآمده بودمي كوشيد حرف بزند و از نبود شعبه ، درمانگاه و بانك درنزديكي هاي محل زندگي اش گلايه كرد.مردي ميانسال با لرزش تقريبا نامحسوس لب ها مي خواست در شعبه، گيشه بازنشسته ها از جوان ها جدا شود . ديگري آهي كشيد و گويي مي خواست همه دل شوره هايش را يك جا بگويد و از دشواري نوبت گرفتن در بيمارستان ميلاد به وزير گفت . درهياهوي جمعيت زن خانه داري هم ازبالا بودن حق بيمه زنان خانه داركه 75 هزار و500 تومان است غمگين بود و مي گفت اين رقم برايش زياد است .



وزير كه بيشتر شنونده درد ودل هاي مردم بود كمتر سخن مي گفت و بيشتر مي شنيد. اما درجواب به جمله هاي آخر برايشان از نظام ارجاع درتامين اجتماعي توضيح داد و اينكه اگر روند وقت گرفتن از طريق اين نظام انجام شود دراين زمينه مشكلات كمتري پيش مي آيد .

او توضيح داد كه 80 درصد از تخت هاي بيمارستان ميلاد را بيمه شدگان تامين اجتماعي مورد استفاده قرارداده اند اما تقاضاي رفتن به اين بيمارستان هم خيلي زياد است . درصورتي كه الان بيمارستان فياض بخش هم داراي امكانات خوبي شده و عمليات اجرايي احداث بخش جديدي از بيمارستان آغاز شده و تا 20 درصد هم پيشرفت داشته .اوتاكيدكردكه ‌ همين طور تلاش مي كنيم با برنامه ريزي دقيق ، نظام ارجاع به درستي انجام شود و افراد كمتر به مشكل برخورند .


درآن انبوه جمعيت ، بودند افرادي هم كه اين بازديد را بي نتيجه مي دانستند و با لحني مطمئن از دورونزديك مي گفتند ، ما جوابي نمي گيريم.!

اما ربيعي با نگاهي نافذ ، مهربان و پدرانه به آناني كه دور از دايره دورش ايستاده بودند هم گوش داد و با لبخندي آرام گفت :‌ جواب مي گيريد، مطمئن باشيد ،‌ من امروز آمده ام رنج هاي شما را ببينم كه برايشان چاره اي بينديشيم .

پير وجوان از گوشه و كنار به وزيرنزديك مي شدند و تند و تند حرف هايشان را مي گفتند. .شادي اين ديداراز وجود عده اي لبريز مي شد و در لحظه هاي انتهايي بازديد دو مرد بازنشسته كه در باغچه نيم دايره محوطه شعبه ، آرام نشسته بودند ناگهان مردمهرباني را در كنار خود ديدند كه با آن ها دست داد و گفت :‌ من ربيعي هستم ،‌وزيرتعاون ، كار و رفاه اجتماعي ؛ پدرجان اگرمشكلي داريد بگوييد. امروز آمده ام كه حرف هاي شما را بشنوم . پيرمردان رنگ پريده كوشيدند حرفي بزنند . از فرط ذوق و هيجان هم لبخند مي زدند و هم سكوت مي كردند . صدا ها بازهم درهم مي شد و يكي پس از ديگري فرود مي آمد و وزير با لبخندي واقعي پاسخ آن ها را مي داد .


مردي ديگر به عنوان آخرين نفري كه دراين درد و دل شركت مي كرد از دشواري هاي يافتن شغل براي فرزند معلولش به دكترربيعي گفت واينكه آماده است تعاوني اي براي اشتغال افراد عقب مانده ذهني وجسمي ايجاد كند .

وزيرهم از اين ايده استقبال كرد و گفت : امسال در سازمان بهزيستي منابع مالي براي اين كار درنظرگرفته شده و خود من هم اين موضوع را دنبال مي كنم و بايد به اين نوع شغل ها به عنوان شغل هاي اجتماعي نگاه كنيم نه شغلي كه جنبه اقتصادي دارد .

اتومبيل وزير از شعبه 17 تامين اجتماعي تهران بزرگ دورشد ، رفت ودرمقابل كارخانه پارس خودرو توقف كرد . فضاي آبي كارخانه خودرو سازي بدون شك ربيعي را به سال هاي بيست سالگي اش پرتاب مي كرد . دركنج ديوارهاي سيماني خاموش، گويي لحظه اي زمان متوقف شد و اين خاطرات بودند كه براي كارگري قديمي كه حالا خود وزير كار شده بود فرياد مي كشيدند . ربيعي بي درنگ از خودرو پياده شد و درچهره اش حسي بدون تعريف پديد آمد، حسي كه فقط بايد بعد از چهل سال به محل كارسابقت برگردي تا بداني دقيقا چه تعريفي دارد . بدون ترديد وزير با ديدن كارگران يك رنگ طوسي پوشيده چشم از چهره شان برنداشت . دست هايشان را گرفت. شفقت بي پايان درچهره هاي كارگران پيدا بود . جاذبه ارغواني آمدن يك كارگر قديمي كه با پوست و خون و استخوان رنج هايشان را درك مي كرد بي شك جاذبه اي رويايي بود .


ربيعي را به سالن رنگ بردند .جايي كه درآن كارگري كرده بود و مي گفت كه فرقش با آن روزها از زمين است تا آسمان. بدنه خودروها گويي روي ريل قطار حركت مي كردند و مي رفتند تا خود را به دست كارگران آماده كار بسپارند . جايي كه چهل سال پيش جاي سختي بوده براي كاركردن ،‌سقفي نداشته و كمتر كسي در آن دوام مي آورده .

ربيعي درنگاه تك تك كارگران چهره دوستان قديمي اش را مي ديد . دوستاني كه شايد خيلي هايشان ديگر نبودند ...اما لحظه باشكوه لحظه اي بود كه پرونده قرمزرنگ سابقه كار ربيعي را برايش آوردند . عكس پرونده و حالاي ربيعي را كه با هم مقايسه مي كردي تاب خوردن لحظه ها را در چهره اش به خوبي مي فهميدي . عكسي كه بعيد بود ربيعي خودش هم داشته باشد ! پرونده را كه ديد بغض گلويش را گرفت و بي اختيار اشك در چشمانش حلقه بست . لحظه اي سكوت كرد و گوشه چشم هاي خيسش را به نگاه هاي مهربان كارگران انداخت و گفت بفرماييد من درخدمتم .


دايره كارگران دور ربيعي اين بار گسترده تراز انبوه جمعيت در تامين اجتماعي بود . يكي گفت : ‌مسكن مهم ترين دل شوره ماست و ربيعي به او جواب داد :‌ به عنوان وزيرتعاون،‌كارورفاه اجتماعي براي حق مسكن كارگري دردولت پيگيري مي كنم كه مسكن سازي هايي انجام شده دربخش كارگري هم مورد توجه قرار بگيرد . ازهيات مديره تامين اجتماعي هم خواستم كه درمنابع بودجه اي سازمان ،‌كمك به ساخت مسكن كارگري گنجانده شود واميدوارم بتوانيم با تفاهم نامه اي كه با بانك مسكن امضاء مي كنيم در حد توانمان دراين موضوع كمك كنيم .

كارگري ديگر از تعلق نگرفتن سختي كار درسالن رنگ گفت و جواب وزير اين بود كه براي پيگيري اين موضوع بازرس مي فرستم .

كارگران يكي پس ازديگري از مشكلات ريزو درشت خود مي گفتند و وزيربراي هريك راه كاري پيش روي آنان مي گذاشت .

وزير از سالن رنگ دورشد ، كارگران با او عكس يادگاري دسته جمعي گرفتند ربيعي دوركه مي شد از پشت شيشه خودرويي كه با بچه هاي خبرنگار سوار آن بود هنوز به در و ديوارهاي كارخانه نگاه مي كرد . هنوز صداي كارگران درگوشش مي پيچيد و او داشت به حل مشكلات آن ها وميليون ها كارگروبازنشسته وكودكان وزنان بي سرپرست وهزاران بيمارو ...مي انديشيد، انديشه اي عميق وعجيب .




نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: