فرانسیسکو پانچیتو اولاچی سوار بر یک سوزوکی چهاردر با شیشه شکسته و تایرهای زهوار دررفته تا مرز ایالات متحده آمریکا در نوگالس مکزیک رانندگی میکند
شفاآنلاین>سلامت> فرانسیسکو پانچیتو اولاچی صاحب یک آمبولانس زهواردررفته در مرز نوگالس است و به افرادی که قصد دارند خودشان را به آمریکا برسانند، کمک و درمانشان می کند.
به گزارش شفاآنلاین، "فرانسیسکو پانچیتو اولاچی" سوار بر یک سوزوکی چهاردر با شیشه شکسته و تایرهای زهوار دررفته تا مرز ایالات متحده آمریکا در نوگالس مکزیک رانندگی میکند. این پرستار 57 ساله که روپوشی به رنگ آبی روشن بر تن کرده و یک گوشی پزشکی از گردنش آویزان است، به سمت گروه کوچک خانوادههایی که منتظرند در مورد پرونده پناهندگیشان با ماموران رسمی مهاجرت آمریکا صحبت کنند، حرکت میکند.لوردس گونزالس، با پسر و دخترش روی یک روانداز نشسته و دو کیف بزرگ پر از خرتوپرت کنارش است. پانچیتو به گونزالس میگوید که یک پرستار است و میخواهد اگر مشکلی در زمینه سلامتیشان دارند با او در میان بگذارند. بعد مینشیند تا فشارخون زن را بگیرد.زن 28 ساله به پانچیتو میگوید: به تازگی از ایالت گررو مکزیک به اینجا رسیده؛ ایالتی که به خاطر خشونت تجزیه شده است. گونزالس میگوید: «مجبور بودم خانهام را ترک کنم» و ادامه میدهد: «برخی از مردم نوشتههای تهدیدآمیز برایم میفرستادند. به من میگفتند مجبورم بهشان پول بدهم و اگر اطاعت نکنم مرا میکشند». در یکی از این یادداشتها که گونزالس با خود به همراه آورده، نوشته شده است: «روزگارت به آخر رسیده».علاوه بر این، او مدارکی با خودش دارد که نشاندهنده مبالغی است که برای شکایت از این افراد به مقامات رسمی پرداخت کرده است. او میگوید پلیس کمکی به او نکرده و به عنوان یک مادر تنها، پولی برای پرداختن به تهدیدکنندگان نداشته است. او میگوید: به خاطر بچههایم فرار کردم.پانچیتو بعد از بررسی وضعیت سلامت گونزالس، میگوید: کسی هست که میتواند او را به یکی از پناهگاهها ببرد که تا وقتی نوبتش بشود آنجا بماند. او میگوید: « مجبوری صبر کنی تا نوبتت شود. شاید چند هفته طول بکشد».این کاری است که ایمانم به من میگوید باید انجام دهمپانچیتو که اصالتا اهل ایالت باجاکالیفرنیای مکزیک است، در سال 1976 ، زمانی که 16 ساله بود به عنوان گردشگر از مرز رد شد، اما بیش از مدت زمان مقرر شده در ویزا و به مدت 30 سال در ایالات متحده زندگی کرد. او سه دختر داشت و به عنوان جوشکار در فونیکس آریزونا زندگی میکرد و مراقبت از سالمندان را هم بر عهده داشت. او نزدیک دوران بازنشستگیاش بود که یک روز اتومبیلش را به خاطر تخلف متوقف کردند و چون مدرک شناسایی نداشت، در سال 2008 از آمریکا اخراج شد. تقریبا بلافاصله بعد از اخراج، فهمید که با بقیه زندگیاش چهکار می خواهد بکند و به همین خاطر تصمیم گرفت به مهاجرانی که در نوگالس گیر افتاده بودند کمک کند.پانچیتو در حالی که در خیابانهای نوگالس مشغول رانندگی است، میگوید: «این کاری است که ایمانم به من میگوید باید انجام دهم» او بعد از اخذ مدرک پرستاری از نوگالس، با تجهیزات پزشکی بر دوش، شروع به قدم زدن در خیابانهای شهر کرد. او سایرین را تشویق میکرد او را "لا آمبولانسیا کامینانته" صدای کنند؛ یعنی آمبولانس پیاده.در سال 2013، یک ون قدیمی خرید و با کمک سازمانهای خیریه آمریکا، توانست از آن به عنوان آمبولانس استفاده کند و در موارد اورژانسی، مهاجران و پناهندهها را به بیمارستان برساند.او میگوید: « در یک برهه زمانی، من اینجا در شهر نقش مکمل اورژانس شهر را داشتم، چون بیمارستان به چنین چیزی نیاز داشت، اما از این کار دست کشیدم چون میخواستم روی مهاجران تمرکز کنم».پانچیتو، دو روز در هفته به عنوان افسر پلیس کار میکند که برای پرداخت کرایه خانه و غذایش کافی است. باقی وقتش را به عنوان یک پرستار داوطلب خدمت میکند. اما با منابع محدودی که در اختیار دارد، به راه انداختن آمبولانسش در جاده یک چالش همیشگی است. ماه گذشته، گیربکس ماشین خراب شد و در نتیجه حالا با سوزوکی قرضیاش در جادهها میراند.اوایل امروز، یک زن باردار پناهنده را به بیمارستان(Hospital) رساند که یک ساعت پیش با اتوبوس به نوگالس رسیده بود و دچار درد زایمان شده بود. پانزده دقیقه بعد از رسیدن به بیمارستان، پزشکها به پانچیتو خبر تولد نوزاد را دادند.پانچیتو میگوید: «درست به موقع رسید و گرنه مجبور بودم همانجا در صف انتظار مبدا ورود و خروج، با چند تا حوله و هر تجهیزاتی که به دستم میرسید، نوزاد را به دنیا بیاورم. میتوانید تصورش را بکنید؟».پانچیتو جادههای پرشیب و محلههای فقیرنشین سرازیری تپه را پشت سر میگذارد؛ جایی که خانهها گلی و رنگ خانهها پوسیده و از بین رفته است. بعد در مقابل یک مغازه قطعات خودرو توقف میکند تا برای آمبولانسش یک گیربکس نو بخرد.او آمبولانسش را نشان میدهد که یک ترک روی شیشه جلو دارد و چند سیم از داشبوردش بیرون زده است. میگوید اسم آمبولانسش را کریستینا گذاشته است: «این اسم یکی از دخترهایم است که این روزها به خاطر دروی از من خیلی گریه میکند. با این کار حس میکنم همیشه کنارم است. بنابراین، سازمان کوچک من پانچیتو و کریستینا نام دارد. مردم اینجا مرا این طوری میشناسند».همیشه از مهاجران دزدی میشوددر مرکز Kino Border Initiative، سازمانی که در شهرهای مرزی، کمکهای بشردوستانه به مردم ارائه میدهد، در حال حاضر، بیش از 100 پناهجو در مرز نوگالس در انتظار به سر میبرند. از آوریل امسال که دولت ترامپ از اجرای سیاست «تحمل صفر» خبر داده است، گروههای حقوق بشر از صفهای طولانی پناهجویان منتظر در مرزها خبر میدهند. سازمانهای مختلف خیریه پناهگاههایی ساختهاند که پناهجویان میتوانند تا سررسیدن نوبت رسیدگی به پروندهشان، آنجا بمانند.پانچیتو بعد از بازرسی ماشینش به سمت یکی از این پناهگاهها حرکت میکند. ساختمانی در بالای تپه که قبلا اردوگاه افراد فقیر محلههای اطراف بوده است. در داخل پناهگاه چندین زن وکودک روی تشکهای نازک نشسته یا دراز کشیدهاند. تلویزیون دارد کارتون نشان میدهد. برای پناهجویان و مهاجرانی که بدون هر گونه تماسی با بیرون در نوگالس ماندگار شدهاند، شهر میتواند جای خطرناکی باشد. پانچیتو میگوید: « این پناهگاهها فضای امنی برای مهاجران هستند؛ آنها در اینجا میتوانند غذا دریافت کنند و زیر یک سقف بخوابند و از دزدان و خلافکاران این ناحیه در امان باشند.».«نمیتوان دنیا را تغییر داد، اما میتوان یک لحظه را عوض کرد»وقتی به مبدا ورود و خروج برمیگردیم، تازهواردها از راه رسیدهاند. ایرایدا نیز از گررو آمده است و دو فرزند دارد. وقتی پانچیتو آنها را با خودرواش به پناهگاه میرساند، ایرایدا میگوید قبلا در رستوران کوچکش آشپزی میکرده است: «یک روز گروهی با سلاح گرم به رستورانم ریختند و به من گفتن دیگر اجازه ندارم کار کنم و باید از آنجا بروم». ایرایدا شروع به گریه میکند و تا زمانی که به پناهگاه برسیم، در سکوت از پنجره ماشین، بیرون را نگاه میکند.پانچیتو میگوید: از وقتی از خانوادهاش جدا شده به سختی میتواند افسرده(Depressed) نشود. او میگوید: «وقتی تنها زندگی میکنی، هیچکس نیست جواب سوالهایت را بدهد. به همین خاطر گاهی در خودت گم میشوی». او اضافه میکند: «با این وجود، این کاری است که ایمانم به من میگوید باید انجام دهم».پانچیتو بعد از 10 سال حضورش در نوگالس، میداند هرگز به آمریکا برنمیگردد. اما با سختگیریهای جدیدی که در مورد پناهجویان و مهاجران اعمال شده، احساس میکند انگیزه بیشتری پیدا کرده تا به هر طریق که میتواند به آنها کمک کند: « قرار نیست دنیا را تغییر دهی، اما دست کم میتوانی لحظه را جور دیگری رقم بزنی».