در قرن نوزدهم اقشار گوناگونی از انگلیسیها؛ از نویسنده و نقاش و اشراف و بانوان طبقات بالا گرفته تا کارمندان مرد و زن و افسران و مدیران به فلورانس ایتالیا کوچ کردند تا به زندگی بهتر و راحتتری از آنچه که در کشورشان داشتند، دست یابند. فلورانسیها که به لغزگویی معروفند، به طعنه آنان را «انگلو بچری» يا «انگلیسیهای بیتربیت» نامیده بودند
شفا آنلاین>سلامت>در قرن نوزدهم اقشار گوناگونی از انگلیسیها؛ از نویسنده و نقاش و اشراف و بانوان طبقات بالا گرفته تا کارمندان مرد و زن و افسران و مدیران به فلورانس ایتالیا کوچ کردند تا به زندگی بهتر و راحتتری از آنچه که در کشورشان داشتند، دست یابند. فلورانسیها که به لغزگویی معروفند، به طعنه آنان را «انگلو بچری» يا «انگلیسیهای بیتربیت» نامیده بودند.
در میان انگلیسیها که در پی خوشگذرانی و نوشیدن شرابهای مرغوب و غذاهای خوشمزه ایتالیایی به آنجا آمده بودند، جوانی 20 ساله به نام «همفری رابرتز» بود که در سال 1840 به ایتالیا آمده بود. وی پس از مدتی با خانم «جوانا الیزابت اوانس» ازدواج کرده و در فلورانس اقامت گزید. او برخلاف هموطنانش فقط به دیدن مناظر زیبای ایالت توسکانی و خوشگذرانی بسنده نکرده و دست روی دست نگذاشت؛ در سال 1843 لیگ بریتانیایی را پی ریخت و در خیابان تورنا بونی شماره 17 دفتری تأسیس کرد و در همان سال شرکت داروسازی «اچ رابرتز و شرکای آمریکايی» را راه انداخت. البته نام آمریکایی بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت و از نظر بازاریابی شیک به نظر میآمد، ولی درواقع در این شرکت هرگز هیچ آمریکاییاي عضویت نداشت. در اواسط سال 1800 تورنا بونی خیابان مهمی در فلورانس بود و نامهای شناختهشدهای در آن فروشگاه و دفتر داشتند؛ مثل گلفروشی اسکارلتی و عکاسی برادران الیناری که در لژ تورنا کوینجی مکان داشت. درحالیکه خیابان لوکس مونته ناپلونه میلان خیلی بعد؛ یعنی پس از جنگ جهانی دوم راه افتاد و مشهور شد. داروخانه رابرتز گذشته از مغازه داروسازی و داروفروشی نقطه عطفی برای تجمع نیز شده بود.
همانطور که شعار انگلیش اند امریکن (انگلیسی-آمریکایی) تبلیغی جالب بود، شعارهای دیگری نیز برای جذب مشتری وجود داشتند؛ مثل «ظرافت، هوشمندی، سختکوشی» یا «برای من هوا مثل شامپاین است» که لیدی «باجت»، خاطرهنویس و دوست ملکه ویکتوریا، در 1865 نوشته بود. درست در همین سال پایتخت ایتالیا از شهر تورین در پیهمونته در شمال ایتالیا به فلورانس انتقال یافت که این رویداد تاریخی سیاسی نیز در رشد این شرکت مؤثر افتاد.
در آن زمان در یک داروخانه داروهای آماده و بستهبندیشده وجود نداشت، بلکه در سالن پشت آن لابراتواری و با قعر و انبیق و سرنگ و هاون و ... وجود داشت که دارو را بنا به نسخه دکتر و سفارش مشتری تهیه میکردند. حشرهکشها و داروهایی برای تببُری و ناراحتی دستگاه گوارش تولیدات عمده این داروخانه بود تا اینکه رابرتز دست به ابتکار تازهای میزند و لوازم آرایشي را نیز به تولیداتش افزوده و روی پیشخوان مغازه به نمایش میگذارد؛ لوازمی مثل کرم و روغن برای موی سر و صورت. او در سال 1867 محصولی را توليد ميكند که تا به امروز دوام آورده است و آن گلاب است که از تقطیر گلهاي سرخ گوناگون به دست میآید. آنقدر بازار کار این محصول معطر رونق میگیرد که شعباتی در رم و ناپل راه میاندازد و کمکم پلههای موفقیت را طی کرده تا اينكه در 1878 با شاهکار تولیدیاش «بوروتالکو» به نقطه اوج میرسد. تالکو سنگی است که بیشتر در منطقه وال کیوزونه، نزدیک پینهرولو یافت میشود. فرمول شیمیایی آن Mg3(OH)2Si4o1 است که همان سیلیکات منگنز ورقهای است. زمانی که خرد میشود، شکل ورقههای نازک دارد و چون ساختارش اینگونه است، وقتی پودر میشود، کاربردی مناسب برای صاف، نرم و خشککردن دارد. حدود سال 1860 از آن برای روغنکاری ماشینآلات صنعتی استفاده میکردند که بیشتر از پودرهای دیگر حرکت چرخدندهها و سیلندرها را تسهیل میکرد. خلاقیت رابرتز در این بود که با خود انديشيد شاید بشود آن را برای پوست انسان هم به کار گرفت و با آزمایشهايي درمییابد که این پودر برای این کار نیز مناسب است.
البته ارائه این محصول تازه در آغاز تغییر چندان زیادی در کار داروخانه ایجاد نکرد. تعداد کمی سنگ از استان پیهمونته میرسید تا در فلورانس روی آنها کار شود. رابرتز شروع به فروش آنچه بوروتالکو مینامید، كرد که بیدرنگ مورد اقبال مشتریان قرار گرفت. نخست خانمها بیشتر خریدار این محصول جدید شدند؛ هم برای خودشان و هم برای بچههایشان. (در آن زمان هنوز پوشک برای بچهها و بزرگسالان وجود نداشت و از همان کهنه پارچه استفاده میکردند که زیاد بهداشتی نبود و پوست را تحریک میکرد).
متأسفانه پایهگذار این پودر نتوانست از موفقیتش بهرهمند شود و سال بعد درگذشت، ولی همسرش جوانا الیزابت بیدرنگ مدیریت مؤسسه را به دست گرفت. همزمان یک انگلیسی دیگر وارد صحنه میشود: «آلفرد هولستن مورگان». او هم شیمیدان و داروساز بود و هم شَمی قوی برای تجارت داشت. او در اواخر 1800 با یکی از دختران صاحب شرکت ازدواج میکند و بدينترتيب خویشاوند میشوند. در آن زمان فلورانس در عصر زیباي (دوران خوش) «بل اپوک» به سر میبرد؛ هرچند دیگر پایتخت ایتالیا نبود، ولی با رمانهای «هنری جیمز» جاودان میشود: قهرمان داستانش «ایزابل آرچر» در کتاب «پورتره بانو» به داروخانه خیابان تورنا بونی سر میزند. در پوسترهای تبلیغاتی شرکت «اچ رابرتز و شرکای آمریکايی» روی مرغوبیت و لوکسبودن تأکید زیادی میشود. برای نمونه یکی از تبلیغها چنین میگوید: یک مشتری میگوید بوروتالکو خوب بر روی پوست مینشیند و برخلاف پودرهای معمولی دیده نمیشود. تبلیغ دیگر با تصویری به سبک لیبرتی میگوید: در موقع گرما خیلی لذتبخش است و دیگری گفتوگوی دو آقای شیک را به نمایش میگذارد که چنین است: بعد از اینکه ریشم را تراشیدم از رابرتز بوروتالکو استفاده میکنم و خیلی راضی هستم و دومی ادامه میدهد: آه بله من هم بعد از حمام استفاده میکنم و همسرم، هم برای آرایش خودش و هم تمیزی بچهمان از این پودر استفاده میکند. همسرم معتقد است که این پودر بهراستی از نظر بهداشتی و برای پوست بهترین است.
آلفرد هولستن خیلی زود سکان مؤسسه را به دست میگیرد. وی در 1904 قدمی برمیدارد که برای سرنوشت و موفقیت شرکت بسیار اهمیت دارد. پودر را در قوطی حلبی سبزرنگی با مارک بوروتالکو به فروش میرساند و بعد در سال 1919 بر اثر کمبود قوطی فلزی ناشی از جنگ خلاقیتی به خرج میدهد و قوطی حلبی را با مقوا عوض میکند. همزمان با یک داروساز فلورانسی به نام «لورنزو مانتی» شریک میشود که از سال 1996 مغازهای در مرکز شهر داشت. این دو با هم مارک تازهای بهوجود میآورند و به ثبت میرسانند که نام پایهگذار انگلیسی و شریک جدید ایتالیایی هر دو در آن آمده است. هولستن با سود زیادی تقریبا تمام سهامش را در سال 1921 به مانتی واگذار میکند. در این زمان شرکت با ابعادی بزرگتر صنعتی میشود و یک مجموعه ساختمانی در پیزاکانه را میخرد و کارهای تهیه و تولید را به آنجا منتقل میکند و در مکان قدیمیاش در خیابان تورنا بونی فقط به کار فروش میپردازد. اکنون دیگر شرکت مانتی و رابرتز محصولاتش را متنوعتر میکند و صابون نئوترویش از موفقیت خوبی برخوردار میشود. البته دشواریها و دردسرهایی هم پیش میآیند. برای نمونه تولیداتی مشابه بوروتالکو از سوی رقبایش وارد بازار میشوند، کار به دادگاه و شکایت میرسد تا اینکه سرانجام در دادگاه عالی عدالت به نفع آنان حکم قطعی صادر میشود که مارک مانتی و رابرتز تنها صاحب بوروتالکو هستند و کس دیگری حق استفاده از آن را ندارد. البته امروزه دادن چنین حکمی غیرممکن است و اغراقآمیز به نظر میآيد. جالب است که این حکم بهانه خوبی برای تبلیغاتی از این نوع میشود: «اگر رابرتز نباشد بوروتالکو نیست» یا اینکه «هیچ پودری تا این اندازه بهداشتی، لذتبخش و معطرتر از بوروتالکو نیست». گاهی نیز تأکید بر شهری است که بوروتالکو در آن به وجود آمده است، مثلا «بوروتالکو در فلورانس به دنیا آمد، شهر گلها و زیباییها».
پس از جنگ جهانی دوم و ورود تلویزیون به زندگی مردم، در سالهای 50 مانتی و رابرتز وارد دنیای رسانههای تازه میشوند و در سال 1963 یک آننونس تبلیغاتی در فیلمی کوتاه با سگی به نام «فیدو باو» محصولی تازه را معرفی میکند و از همه معروفتر سریال کاروزلو است که در اوایل سالهای 70 با سه سری به اوج خود میرسد. سریال که با مخلوطی از تصاویر فیلمی و کارتون (انیمیشن) است یک روز سخت کاری دو کارمند، یکی مرد و دیگری زن را در اداره به نمایش میگذارد که پس از کار، خسته و کوفته به خانه بازمیگردند و گرفتن دوش به تنهايی برای رفع خستگیشان کافی نیست. چیزی بیش از آن لازم است؛ آرامش و احساس خوب و خوش بوروتالکو و تبلیغات تلویزیونی بعدی ضربالمثلهای سنتی را نیز بهکار میگیرد.
در پایان سالهای دهه 60 خانواده مانتی، مؤسسه را به فروش گذاشت که امروزه جزء گروه بولتون است. در سال 1977 کارخانه از مکان قدیمیاش در خیابان پیزا کانه به ساختمان جدیدی در اطراف فلورانس به نام کلنزانو منتقل میشود و تا به امروز در همانجاست. کاتالوگ آن متنوعتر شده و انواع گوناگونی از بوروتالکو در اختیار مشتریان گذاشته است و همچنین تولیداتی مثل مام، صابون مایع برای حمام، انواع کرم و بر همان پایه آغاز کار، پوشک برای بچهها و بزرگسالان و دیگر محصولات.
بنا بر گزارش گلوبال ویتنس «درآمد طالبان از استخراج و تجارت تالک در ننگرهار در سال به حدود چهار میلیون دلار و سهم داعش هم به صدها هزار دلار میرسد. بیشتر این پودر به آمریکا و اروپا صادر میشود و غربیها به صورت مستقیم به طالبان و داعش پول میپردازند. از پودر تالک در محصولات آرایشی و بهداشتی، رنگ، کاغذ سفید و دهها مورد دیگر استفاده میشود. مقداری از این پودر برای فراوری به پاکستان صادر میشود، ولی درحالحاضر چندین کارخانه فراوری این پودر در ننگرهار نیز فعال شدهاند. بیشترین معادن تالک در ولسوالیهای حصارک، شیرزاد و پچیر آگام - ولسوالیهای ناامن ننگرهار- قرار دارند». این خبر باعث شگفتی بسیار شده است، زیرا خریداران این سنگ بیشتر همان کشورهایی هستند که با این گروهها در جنگی خونین درگیر هستند. این سنگ کاربردهای خوب و خوشی دارد و همه ما بهنوعی با آن سروکار داشته یا هنوز هم داریم.
از آنجا که یک آرشیتکت هستم و با سنگهای گوناگون سروکار داشتهام و از سوی دیگر، امروزه کارم ترجمه و نویسندگی است و در فلورانس زندگی میکنم و دخترم در انگلستان تحصیل میکند، دستبرقضا من و فلورانس و فرزندم و انگلیسیها بهنوعی با این سنگ ارتباط داریم. این هم خود دلیلی شد تا پس از خواندن این خبر به یادم آمد که مطالبی درباره کاربرد این سنگ خوانده بودم و به نظرم آمد که بهتر است تاریخچه این سنگ جالب را گردآوری كرده و بازنویسی کنم و در اختیار خوانندگان فارسیزبان بگذارم، به این امید که این شناخت کمک کند تا خریداران این سنگ از طالبان و داعش دست بکشند و نگذارند این سنگ به سلاحی قتاله در دست گروههای آدمکش تبدیل شود.شرق
دکتر چنگیز صنیعی