کد خبر: ۱۸۸۸۲۹
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۰ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ - 2018March 17
فرشته‌ای که حضورش تا آخر عمر با تالیا خواهد بود. خانواده‌ای از شهر نیوجرسی در امریکا، پرستار فرزندشان را فرشته‌ای می‌دانند که از سوی خداوند برای نجات دخترشان فرستاده شده است
شفاآنلاین>سلامت> خدا فرشته‌ای را برای نجات تالیا فرستاد. این توصیفی است که والدین این دختر درباره پرستاری به‌کار می‌برند که با اهدای بخشی از کبد خود به فرزندشان، او را از مرگ حتمی نجات داده است.

به گزارش شفاآنلاین، فرشته‌ای که حضورش تا آخر عمر با تالیا خواهد بود. خانواده‌ای از شهر نیوجرسی در امریکا، پرستار فرزندشان را فرشته‌ای می‌دانند که از سوی خداوند برای نجات دخترشان فرستاده شده است. او بخشی از کبد (Liver)خود را برای نجات جان این دختر اهدا کرد.

تالیای 16 ماهه پس از پیوند کبد به خانه برگشت تا دوران نقاهت خود را سپری کرده و به حالت عادی برگردد.

جورج روسکو پدر این کودک می‌گوید: «وقتی تالیا 12 ماهه بود، پزشکان تشخیص دادند که به انسداد مجاری صفراوی مبتلاست. سالانه 200 کودک با این بیماری متولد می‌شوند. این بیماری باعث می‌شود تا صفرا در کبد بیمار گرفتار شده و مشکلات عدیده‌ای را برای کبد فرد ایجاد کند. در نهایت، کبد از کار افتاده و بیمار جانش را از دست می‌دهد. آن لحظه، وحشت همه وجودمان را فرا گرفت.

نمی‌دانستیم چکار کنیم، فقط می‌دانستیم تالیا به پیوند کبد نیاز دارد. خسته و درمانده منتظر فرشته‌ای بودیم که از راه برسد و جان دختر کوچک‌مان را نجات بدهد. روزهایی که به سختی و با نگرانی زیاد سپری می‌شد.»بعد از مدتی، چیزی کاملاً غیرمنتظره اتفاق افتاد. در تابستان، آنها پرستاری را برای نگهداری از تالیا استخدام کردند. سه هفته از حضور این پرستار نگذشته بود که او به آنها خبر داد می‌خواهد بخشی از کبدش را به تالیا اهدا کند. پدر و مادر دختر بیمار از این پیشنهاد شوکه شدند.

کریستین مایل پرستار 22 ساله می‌گوید: «تلاش من برای نجات جان این دختر کوچک، کار خیلی بزرگی نبود. فقط باید بخش کوچکی از بدنم را به او اهدا می‌کردم تا سال‌های زیبای زندگی‌اش را پشت سر بگذارد. برای همین تصمیم گرفتم این کار را کنم و بسرعت سراغ پدر و مادر تالیا رفتم تا تصمیمم را به اطلاع‌شان برسانم.»

پدر تالیا می‌گوید: «به او گفتم جدی می‌گویی؟ شوخی نیست؟ واقعاً می‌خواهی این کار را بکنی؟ این کار خیلی بزرگ و تصمیم خیلی مهمی است. مطمئنی؟»

«مایل» آزمایش‌های(Experiments) متعدد و جلسات بررسی و ارزیابی روانی مختلفی را پشت سر گذاشت تا آماده عمل پیوند شود. او همه این کارها را به خاطر دختر کوچولویی کرد که قلب او را بسرعت ربوده بود. مادر مایل با شنیدن این خبر اصلاً تعجب نکرد. «کریستین قلب بزرگ و بسیار مهربانی دارد. خوشحالم که زندگی دیگران برایش اهمیت دارد. او انسان بخشنده‌ای است و چنین کاری به او آرامش می‌دهد. خوشحالم که چنین روح بلندی دارد.»
عمل جراحی در بیمارستان انجام شد و پزشکان از نتیجه کار بسیار راضی بودند. خبری که همه را خوشحال کرد.

کریستین گفت: «هر دو با هم وارد اتاق عمل شدیم و سرحال بیرون آمدیم. وقتی جراحان از اتاق بیرون رفتند، همان جا گریه کردم.»

او چند روز پیش توانست به ملاقات تالیا برود و او را از نزدیک ببیند. با دیدن آن دختر کوچک و لبخندی که به او هدیه داد، کریستین همه درد و رنجش را فراموش کرد.

کریستین می‌گوید: «دقیقاً می‌دانم چرا این کار را کردم و مطمئنم اگر دوباره در چنین موقعیتی قرار بگیرم، باز هم همین کار را خواهم کرد.»

پدر تالیا می‌گوید: «تا آخر عمرم مدیون کریستین هستیم. او جان تالیا را نجات داد. او فرشته نجات دخترمان است و ما هرگز کار بزرگ او را فراموش نخواهیم کرد.»

کریستین امیدوار است با این کار بتواند آدم‌های مختلفی را در سراسر جهان ترغیب کند تا به پیوند اعضا مثبت نگاه کنند و بدانند می‌توانند با این کار زندگی آدم‌های زیادی را نجات بدهند و لبخند را روی لبهایشان بنشانند.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: