تأملي در اظهارات و مطالب فعالان زن بيانگر آن است كه آنان عمدتاً اين مسئله را از دريچه سياسي مورد ارزيابي قرار میدهند و تصريح ميكنند كه به دليل بافت و ساخت مردانه سياست در ايران امكان ظهور و بروز كنشهاي مبتني بر خواست و مطالبات زنان وجود ندارد
شفا آنلاین>جتماعی>يكي از موضوعاتي كه در خصوص تشكلهاي زنان طرح و بيان ميشود آن است كه چرا برنامهها و پيشنهادهاي آنان در زمينه تبديل به قانون و راهكار در سيستم اجرايي كشور چندان مورد تأكيد و توجه قرار نميگيرد؟ همچنين اين پرسش مطرح ميشود كه آيا اين طرحها و برنامهها تخصص و كارشناسي نيست يا اينكه اصولاً مقاومتهايي در بدنه اجرايي و تقنيني كشور در خصوص پذيرش اين پيشنهادها وجود دارد؟
تأملي در اظهارات و مطالب فعالان زن بيانگر آن است كه آنان عمدتاً اين مسئله را از دريچه سياسي مورد ارزيابي قرار میدهند و تصريح ميكنند كه به دليل بافت و ساخت مردانه سياست در ايران امكان ظهور و بروز كنشهاي مبتني بر خواست و مطالبات زنان وجود ندارد.
همچنين فعالان از وجود شكافهاي جنسيتي سخن به ميان آورده و تأكيد دارند كه اصولاً اين شكافها و نيز منتاليتي مبتني بر مردسالاري اجازه ظهور و بروز كنشها و سياستهاي
زنانه را نميدهد.
اما فارغ از اين نگاهها، ميتوان تأكيد و تصريح داشت كه بر اساس آسيب شناسي اين موضوع از منظر فعاليتهاي زنان ميتوان نكات زير را تيتروار مورد اشاره قرار داد.
در اين زمينه ميتوان گفت:
1- اصولاً فعالان زن تأكيد و توجه عمده خود براي دستيابي به موقعيتها جهت اعمال راهبردها و سياستهاي خود را مبتني بر حضور صرف در قدرت و تأكيد بر ماكروفيزيك قدرت تعريف و تفسير كردهاند.
2- بايد تصريح داشت كه زنان به طور كلي به دليل فقدان راهبرد متأثر از ميكروفيزيك قدرت، در زمينه خلق قدرت اجتماعي و شكلدهي به سرمايه اجتماعي چندان توفيق مطلوبي نداشتهاند.
3- رقابتهاي درونگروهي در ميان فعالان زن از سويي و انحصار تشكلها به تكچهرهها جوشش و خلق موقعيتهاي مبتني بر تلاش جمعي را از آنان سلب كرده است.
4- بايد باور داشت كه فعالان زن در تثبيت زنجيره معناها، آرزوهاي معنادار مبتني بر اقتضائات عملگرايانه و مبتني بر واقعيتهاي موجود كژكاركردهايي داشتهاند.
5- ميتوان اذعان داشت كه سامانه فعاليتها و كنشهاي زنان به اندازه كافي از جذابيت و قدرت تداعيكننده و برانگيزاننده حداقل در مناسبات زنان و جلب و جذب بدنه اجتماعي برخوردار نیستند.
6- ميتوان اين نقد را داشت كه جامعه زنان و سرآمدان آن چندان با اصلاحات در روش و منش سازگاري نداشته و اين جامعه در راستاي تعريف زنجيره معنايي جديد، افقهاي جديد، معرفي چهرهها و برنامهها نه تنها موفق نبوده بلكه چرخش دروني چهرهها نيز چيزي جز بازخواني قديمي از ساختار فعلي زنان نيست.
7- بايد پذيرفت كه فعالان زن از سازمان عملي مناسب براي ارتباطگيري با بدنه زنان در سطح جامعه چندان توفيقي نداشته و همچون برخي احزاب به صورت فصلي فعال هستند. از ديگر سو تعريف زبان مشترك، اهداف معين، برنامههاي هدفمند و... بخش ديگري از فقدانها در اين زمينه است.
8- از جانب ديگر، جنس كنش برخي فعالان زن آنچنان بوده كه اين تداعي براي برخي مسئولان اجرايي شكل گرفته كه اولويت كنوني بخشي از جامعه زنان تنها محدود به حضور در قدرت است. حضور در قدرتي كه بعضاً خود قرباني تقدم موقعيت در احراز پستها ميشود.
9- شايد بتوان گفت در شرايط كنوني فعالان زن منابع توليد قدرت و اثربخشي خود را صرفاً بر پايه الف- حضور در قدرت و ب- رايزنيهاي صرف سياسي تعريف و تفسير كردهاند. بيشك توجه به جبهه زنان، خلق قدرت اجتماعي و انسجام عملي ميتواند پايههاي ديگر تقويت اركان فعاليتهاي اين بخش از جامعه كشور باشد.
در مجموع با توجه به نكات مطرح شده ميتوان تأكيد و تصريح داشت گرچه نوع نگاه برخي مسئولان اجرايي مبتني بر نگاه مردسالارانه به سياست و اداره امور است اما در اين بين نميتوان به ضعف تشكل، برنامهريزي و فقدان قدرت اجتماعي از سوي جامعه زنان اشاره نكرد چراكه اين ضعفها خود تداعيكننده جدي گرفته نشدن در حوزه تصميم و عمل ميشود. بيترديد اگر برنامه زنان مستحضر به حمايت قدرت اجتماعي آنان مبتني بر چارچوبها و قواعد پذيرفته شده باشد، امكان اثربخشي تحركات آنان نيز افزايش مييابد.
محمدمهدي نيكضمير