ساعت21 سهشنبه گذشته آتشنشانان شهرستان زابل استان سیستان و بلوچستان در جریان آتشسوزی خانهای در این شهر قرار گرفتند و راهی محل حادثه شدند
شفاآنلاین>اجتماعی> «علیرضا بعد از اینکه ماسکش را به زن جوان داد، بیهوش شد. او ۹دقیقه ضربان قلب نداشت و درآن شرایط سخت، عملیات احیا را شروع کردم؛ بازگشت او به زندگی، معجزهای بود که در طول زندگیام با آن روبهرو نشده بودم.»
به گزارش شفاآنلاین، اینها را یکی از همکاران آتشنشان فداکار اهل شهرستان زابل میگوید. کسی که جانش را به خطر انداخت و تا یک قدمی مرگ رفت تا زنی را از محاصره دود و آتش نجات دهد.ساعت21 سهشنبه گذشته آتشنشانان(fire fighters) شهرستان زابل استان سیستان و بلوچستان در جریان آتشسوزی خانهای در این شهر قرار گرفتند و راهی محل حادثه شدند. محل آتشسوزی خانهای در خیابان شهید رجایی بود و تیمی از آتشنشانان ایستگاه یک، پس از حضور در محل عملیات امداد و نجات را شروع کردند.بررسیهای اولیه از این حکایت داشت که حریق از طبقه دوم ساختمان 3طبقه شروع شده است. دود غلیظی ساختمان را پر کرده بود و شعلههای آتش هر لحظه در حال گسترش بود. در چنین شرایطی آتشنشانان دست بهکار شدند و گروهی به مهار حریق پرداختند و گروه دیگر برای نجات افراد گرفتار وارد ساختمان شدند. در همان لحظات اولیه، گروه نخست موفق شدند حریق را مهار کنند اما دود غلیظی در راهروی ساختمان پیچیده بود که کار امدادرسانی را دشوار میکرد. نجات تا پای جانآتشنشانانی که مسئول نجات افراد گرفتار بودند، به همراه ماسکهای اکسیژن وارد راهروها شدند. یکی از آنها علیرضا سنچولی بود که در این حادثه تا یک قدمی مرگ رفت.«شدت دود در راهروها به حدی بود که به سختی میتوانستم تا یک قدمی خودم را ببینم. ماسک اکسیژن همراهم بود و به سختی از پلهها بالا میرفتم. در راه پله طبقه دوم درست مقابل آپارتمان مسکونی که آتش در آنجا رخ داده بود، زنی را دیدم که از حال رفته و روی پلهها افتاده است.وضعیتش طوری بود که هرلحظه احتمال داشت بهدلیل خفگی جانش را از دست بدهد. با خودم گفتم من تازه وارد ساختمان شدهام و بهاصطلاح خودمان نفسم تازه بود. از سوی دیگر در کار ما، جان خودمان معنایی ندارد و زمانی که حادثهای رخ میدهد ما به تنها چیزی که فکر میکنیم نجات جان افراد است، حتی اگر جان خودمان به خطر بیفتد.» آتشنشان جوان با اینکه میدانست ممکن است جان خودش به خطر بیفتد اما ماسک اکسیژن خودش را در اختیار زن جوان قرار داد تا او را از خطر نجات بدهد.«ماسک را روی صورت آن زن گذاشتم و او را تا طبقه اول بردم. میخواستم هرچه زودتر او را به فضای باز ببرم اما وقتی به طبقه همکف رسیدم سرم گیج رفت و بیهوش شدم.» آتشنشان فداکار دیگر چیزی بهخاطر ندارد اما همکارش محمد اسلامی که سرشیفت ایستگاه شماره یک آتشنشانی زابل است،نخستین کسی بود که برای نجات او دست به کار شد. او میگوید: در جریان عملیات نجات، یکی از همکارانم سراسیمه خودش را به من رساند و گفت علیرضا از حال رفته است. من در آن زمان در طبقه همکف ساختمان بودم و فاصله زیادی با راه پلهها (همانجایی که علیرضا افتاده بود) نداشتم. به سرعت خودم را بالای سرش رساندم. متوجه شدم که ماسک اکسیژنش را به زن جوان داده است.زن جوان از خطر مرگ نجات پیدا کرد و به سلامت از ساختمان خارج شد اما علیرضا حال مساعدی نداشت. به سرعت لوازم کمکهای اولیه را آوردم و تا پیش از رسیدن اورژانس(Emergency)، برای نجات او دست بهکار شدم. وی ادامه میدهد: عملیات احیا را شروع کردم اما علیرضا ضربان قلب نداشت. با وجود این ناامید نشدم،گریه میکردم و از خدا میخواستم که به فرزندان خردسال علیرضا رحم کند و او را به زندگی برگرداند و همچنان احیای او را ادامه دادم. قلب علیرضا حدود 9دقیقه از تپش ایستاده بود. لحظات به تندی میگذشت و همکارش که از نجات او ناامید نشده بود به عملیات احیا ادامه داد تا اینکه آخرین شوک باعث شد که قلب آتشنشان فداکار دوباره به تپش بیفتد. در آن لحظه نمیدانید چه حالی شدم، صحنهای که تا حالا در زندگیام ندیده بودم، خود معجزه بود که قلب علیرضا شروع به تپیدن کرد. پس از احیا، اورژانس رسید و او را به بیمارستان امیرالمومنین منتقل کردند. لبخند دوباره به زندگیعلیرضا سنچولی از سهشنبه شب تحت درمان قرار گرفت و حالا با گذشت 4روز از زمان حادثه او زنده ماندنش را باور ندارد. میگوید: «اگر لطف خدا و اقدام به موقع همکارم نبود قطعا زنده نمیماندم.»او ادامه میدهد: من از سهشنبه شب بیهوش بودم و به گفته پزشکان ضریب هوشیام حتی به 4 هم رسید و دیگر از بهوش آمدن من ناامید شدند. همکارانم فکر میکردند دچار مرگ مغزی شدهام اما انگار خواست خدا بود که زنده بمانم و باز به این مردم خدمت کنم.»علیرضا پنجشنبه شب بهوش آمد و شادی را به خانواده و همکارانش بازگرداند؛ به همسر، پسر پنجساله و دختر دوسالهاش که چشم انتظار بازگشت پدرفداکار و دلسوزشان به زندگی بودند. «وقتی چشمانم را باز کردم تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. پزشکان میگفتند، بر اثر شوک و عملیات احیا دنده هایم شکسته و به ریهام آسیب وارد شده است. بهطوریکه باید حالا حالاها با دستگاه اکسیژن نفس بکشم.»او که به سختی صحبت میکند ادامه میدهد: «ظهر جمعه مرخص شدم اما باید تحتنظر باشم. ضمن اینکه یک دستگاه اکسیژن کنارم است و نمیدانم تا کی باید همراهم باشد اما هماکنون نفس کشیدنم خیلی سخت است. خدا را شاکرم که زندهام و از همه مهمتر جان فردی را نجات دادم که در یک قدمی مرگ بود.» او میگوید: «از مسئولان اورژانس شنیدم زن جوان دچار دودگرفتگی شده و اگر ماسکم را به او نمیدادم قطعا در میان آن دود غلیظ زنده نمیماند.»این نخستین فداکاری آتشنشان زابلی نیست، او 10سال است که به استخدام آتشنشانی در آمده و به واسطه شغلش جان افراد زیادی را از خطر نجات داده است. «این نخستین باری بود که خودم تا پای مرگ رفتم. پیش از این بارها ماسکم را به افراد حادثه دیده داده بودم اما هم آنها را به سلامت از میان دود و آتش خارج کردم هم اینکه خطری مرا تهدید نکرد. البته بارها پیش آمده که هنگام نجات افراد صدمه دیدهام اما خیلی جزئی بود.» وی ادامه میدهد: «من به شغلم افتخار میکنم و اگر سلامتیام را بهدست آورم دوباره برای نجات مردم سرزمینم، به دل حادثه میروم و میدانم که هرچه خدا بخواهد همان میشود.» دردسرهای بازی کودکانهدر حادثه آتشسوزی هر چند علیرضا توانست جان زنی را نجات دهد اما یک زن جوان جانش را از دست داد و 5نفر که در ساختمان گرفتار شده بودند توسط آتشنشانان نجات یافتند. در ادامه بررسیها مشخص شد که آتش در طبقه دوم بهدلیل بازی دو کودک با کبریت رخ داده و گسترش یافته است. ضمن اینکه یکی از ساکنان آپارتمان طبقه سوم که زنی جوان بوده سعی کرده خود را به پشت بام برساند و فرار کند اما در پشت بام قفل بوده و او در پاگرد بهدلیل دودگرفتگی جانش را از دست داده است.همشهری