هر انسانی با تجارب اولیه کودکی خود که منجر به باورهای اساسی درباره خودش و جهان اطرافش میشود وارد روابط زناشویی میشود.
شفا آنلاین:
هر انسانی با تجارب اولیه کودکی خود که منجر به باورهای اساسی درباره خودش و جهان اطرافش میشود وارد روابط زناشویی میشود. افراد به طور معمول، عشق و حمایت والدینشان را تجربه میکنند که منجر به باورهایی مانند "من دوستداشتنی هستم" و "من شایسته هستم" میشود. این باورها به نوبه خود باعث میشود فرد در بزرگسالی دیدگاه مثبت درباره خود داشته باشد. افرادی که عشق و حمایت کافی دریافت نکردهاند، تجارب منفی <Negative experiences>بیشتری دارند که ممکن است به باورهایی مانند "من دوستداشتنی نیستم" و "من بیکفایت هستم" منجر شود.به گزارش
شفا آنلاین: این باورها به ویژه آنهایی که عمدتا در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی شکل میگیرند، میتوانند هسته اصلی اختلافات زناشویی باشند. در این مورد با دکتر حامد محمدی کنگرانی، عضو کمیته رسانه انجمن روانپزشکان ایران گفتوگو کردهایم:
تعریفتان از یک رابطه زناشویی موفق چیست؟
به نظر من رابطه زناشویی بر 4 مورد استوار است. درست مثل پایههای یک میز که باعث ایستادن میز میشود، زندگی هم بر این 4 مورد استوار میشود:
- اول مسائل عاطفی، یعنی بیان احساسات.
- دوم تفکر، به این معنا که زن و شوهر چقدر با یکدیگر همفکری میکنند.
- سوم روابط زناشویی.
- چهارم مسائل اقتصادی.
با توجه به این تعریف پایه رابطه زناشویی هر فرد میتواند نسبت به دیگری قویتر یا ضعیفتر باشد. البته ناگفته نماند در این بین نیازهای خودآگاه و ناخودآگاهی هم وجود دارند که خیلی مهم هستند.
منظور از نیاز خودآگاه و ناخودآگاه چیست؟
بعضی از نیازها خودآگاه هستند، مثل ارتباط جنسی یا تفریحات مشترک و برخی دیگر ناخودآگاه هستند، مثل نیاز به امنیت. همه افراد دوست دارند امنیت داشته باشند، اما فردی که در کودکی کنار والدینش احساس امنیت را تجربه نکرده، دوست دارد با همسر خودش این امنیت را به دست بیاورد، آن هم به هر قیمتی حتی با کنترلگری شدید. در واقع، ناامنی باعث کاهش اعتماد به نفس او شده و او اعتماد به نفس نداشتهخود را با کنترل کردن فرد مقابلش جبران میکند و -رابطه به اصطلاح "اسیدی" از همین جا آغاز میشود.
درمورد رابطه اسیدی توضیح میدهید؟
"رابطه اسیدی" اغلب از افرادی سر میزند که اعتماد به نفس پایین یا ترس از دست دادن دارند یا شخصیتهای وابستهای هستند. این افراد هر کاری میکنند که طرف مقابلشان را نگه دارند؛ از ارتباط جنسی افراطی گرفته تا حل مسائل مالی و...
درنهایت رفتار زن و شوهرها با یکدیگر باعث میشود نظم زندگیشان به هم بخورد و از تعادل خارج شود. این رابطهها به رابطههای بیمارگونه تبدیل میشود و فردی که اعتماد به نفس ندارد یا ترس از دست دادن دارد، حتی گاهی همسرش را ناخودآگاه به زنجیر میکشد و راه نفس کشیدن را به واسطه کنترل گری زیاد بر او میبندد. حتی گاهی این افراد به علت ترسی که دارند هر نوع تحقیر و توهینی را هم تحمل میکنند که مبادا همسرشان را از دست بدهند، چون احساس امنیت ندارند و اضطراب همه وجودشان را گرفته است.
پس میشود نتیجه گرفت که عشق و توجه زیاد میتواند در یک رابطه مخرب باشد؟
بله، معمولا افراد وابسته و مضطرب حتی وقتی ازدواج میکنند، همچنان نگران رابطه و زندگی زناشویی خود هستند، بدون اینکه مورد عجیب یا مشکوکی رخ داده باشد! طبیعی است که زندگی کنار چنین همسری با این حد از وسواس و نگرانی، اول از همه شریک زندگی را ناراحت میکند و اتفاقا همین نگرانیهای بیمورد، باعث دلزدگی همسر میشود.
این افراد باید بدانند برای حفظ همسر و زندگی مشترک باید دست از نگرانی بردارند و زمانی برای تنفس به همسر خود بدهند. به یاد داشته باشید هر چیزی اندازه و میزانی دارد و بیش از اندازهاش خوب نیست. تاکید میکنم اگر احساس ناامنی در شما بسیار شدید است، باید با متخصص مشورت کنید و رابطه خود را بهبود ببخشید.
متاسفانه خیلی از همسران وقتی مشکلی با یکدیگر دارند به جای صحبت کردن با هم شروع به قضاوت کردن یکدیگر میکنند. در این شرایط چه باید کرد؟
زمانی که سوالی در ذهن ایجاد میشود، به جای فرضیه سازی و تلاش برای یافتن پاسخ در ذهن، باید "در دنیای واقعی" دنبال پاسخ سوال گشت. طبیعتا میتوان اول از کسی که این سوال را مطرح کرده، پرسید.
البته ممکن است این روش جواب ندهد چون گاهی دلایل ناخودآگاه یا زخمهایی وجود دارد که نیاز به بهبود و ترمیم دارد. اینکه فکر کنید اولین نتیجهگیری شما درست است، خطاست. این مساله باعث میشود دیگر دنبال جواب اصلی نروید و مشکلات از همین جا شروع میشود.
زن و شوهرها چگونه میتوانند به هم محبت کنند و احساس طرف مقابل را صمیمانه به خود جلب کنند، نه از روی وسواس و...؟
باید بدانید کسانی که با خود مهربان نیستند و وجودشان آکنده از سختیهاست، نمیتوانند با دیگران نیز مهربان باشند. برای اینکه بتوان محبت را نثار دیگران کرد، باید به خواستهها، نیازها و دغدغههای آنها توجه داشت. گفت و گو زمانی صمیمانه و عاطفی خواهد بود که صرفا به رد و بدل کردن اطلاعات پرداخته نشود، مثلا "فردا ساعت چند برمیگردی؟"، "حتما میوه بخری"، "مراقب بچهها باش" و... این صحبتهای روزمره ظاهرا گفت و گو است، اما فضای صمیمانه ایجاد نمیکند. گفت و گوی صمیمانه بار عاطفی دارد و با درک عاطفی و هیجان همراه است و یکی از نیازهای اساسی انسانهاست. سعی کنید شنونده خوبی باشید و نسبت به سخنان طرف مقابل واکنشهای مناسب نشان دهید. یادتان باشد چشم پوشی از خطاها باعث میشود، صفا و صمیمیت در فضای خانواده حاکم باشد. آگاهانه اشتباهات همدیگر را نادیده بگیرید و آگاهانه ببخشید و عفو کنید. همه ما همیشه نیازمند نوازشهای عاطفی هستیم، پس به نیاز هم احترام بگذاریم.
گاهی یکی از طرفین آنقدر برای دیگری مایه میگذارد که بالاخره خسته میشود و حس قربانی بودن پیدا میکند. در این شرایط چه باید کرد؟
رابطهای که در آن، فرد بیش از آنچه به دست میآورد، از خود مایه میگذارد تا جایی که گاهی احساس میکند این رابطه به کلی یکطرفه شده و فقط یک نفر با از خودگذشتگی، مدام در تلاش برای جلب رضایت و برآورده کردن نیازهای فرد دیگر است، رابطه سالمی نیست. این افراد پس از مدتی، دیگر آن شور و نشاط عاشقانه اولیه را نخواهند داشت زیرا از نشاط درونی خود، غافل شدهاند. این زن و شوهرها بهتر است در چنین شرایطی به متخصص مراجعه کنند تا او براساس نوع شخصیت و شرایط آنها بهترین راه را نشان دهد.
چه تعریفی از یک رابطه دوستانه بین همسران دارید؟
چنین رابطهای مبتنی بر شناخت و به گونهای محترمانه و توام با محبت است. برخلاف عشقهای آتشین، این روابط ممکن است بسیار کند پیشروی کنند، اما بسیار مستحکم هستند. نکته مهم این است که نباید فراموش کنید رفاقت و تفاهم در زندگی مشترک لازم است، ولی کافی نیست و زن و شوهر علاوه بر این نوع رفاقت و دوستی، باید گاهی اوقات با جرقههایی از احساسات و تمایلات، آن را زیباتر و هیجانانگیزتر کنند.
چرا بعضی اوقات رابطههای اسیدی سالها طول میکشد و هیچ کدام از طرفین هم شکایتی ندارند؟
چون یکی از طرفین بدبینیاش را به پای عشق میگذارد و دیگری هم آن را میپذیرد و پیش خود فکر میکند همسرش او را بیش از اندازه دوست دارد بنابراین او را کنترل میکند یا مثلا همسر شخصیت وابستهای دارد و اصلا به این کنترل نیاز دارد. به همین علت هر دو این وضعیت را پذیرفتهاند و زندگیشان ادامه پیدا میکند، اما زمانی که کوچکترین بحرانی این تعادل را به هم بزند، قطعا مشکل پیش خواهد آمد.
آیا دارو درمانی به درمان رابطههای اسیدی کمک میکند؟
اگر یکی از طرفین وسواس یا اضطراب زیادی داشته باشد با دارو میتوان تا حدودی مشکل را کنترل کرد، اما رواندرمانی بیشتر جواب میدهد. در قدم اول بهترین کار این است که دخترها و پسرها پیش از ازدواج حتما نزد مشاور بروند تا یکدیگر را بهتر بشناسند و بعدها کمتر دچار مشکلاتی از این نوع شوند.
دکتر حامد محمدیکنگرانی عضو کمیته رسانه انجمن روانپزشکان ایران