فرخنده شهاب، یکی از 5 رواندرمانگر زن ایالت کاپیسا در شمال افغانستان است که به درمان آسیبدیدگان خشونتهای خانگی میپردازد.
شفا آنلاین:
مراجعین فرخنده غالبا زنان آزاردیده از خشونت شوهر یا شرایط دشوار اقتصادی هستند. زنان و دختران جوانی که همسران و پدران خود را از دست دادهاند نیز در میان مراجعین زیاد مشاهده میشوند. خانم شهاب مانند دیگر همکارانش از آموزش رسمی اندکی برخوردار بوده است ولی عملا در خط مقدم مواجهه با مسائل روانی و بهبود بخشی وضعیت روانی<Psychological state> ساکنین این استان جنگزده، قرار دارد. استان کاپیسا در شمال افغانستان سالها مکان منازعه بین ارتش شوروی و مردم محلی و پسازآن طالبان و نیروهای حامی دولت بوده است.به گزارش
شفا آنلاین: فرخنده شهاب برای بیماران تحت پوشش خود، که بعضی از آنها از راههای دور برای دیدن او میآیند، دارو تجویز نمیکند. فقط به درددلهای آنها با همدلی گوش میکند و راهنماییشان میکند که چگونه با تغییر عادات روزمره خود رنج کمتری متحمل شوند و با انجام تمرینات مراقبه خود را تسلی دهند.
او پس از گذراندن یک روز کاری برای برگشت به روستایش باید از جادهای پرپیچوخم عبور کند تا به خانهاش برسد و با مشکلات خودش دستوپنجه نرم کند.شوهر فرخنده به تریاک اعتیاد دارد و پس از 6 بار ترک بازهم به مصرف روی آورده است. هر سه فرزند وی دچار سوءتغذیه شدید هستند و اعتیاد پدر کودکی آنها را تلخ کرده است. در افغانستان اینکه رواندرمانگر خود زیر آواری از مشکلات مدفون باشد، دور از انتظار نیست. بار روانی ناشی از خشونت بر دوش تمامی اقشار جامعه افغانستان سنگینی میکند. حضور نیروهای خارجی در این کشور وارد 14 سال خود شده است و مناقشات مستمر داخلی هم چهارمین دهه خود را پشت سر میگذارد. آشوبهای داخلی، رکود شدید اقتصادی و بیکاری و اعتیاد اضطراب زیادی را به زنان افغان که بار عمده این مصائب را بر دوش دارند، وارد میآورد.
دکتر ثریا دلیل، وزیر سابق سلامت افغانستان، این وضعیت را چرخه معیوبی میداند که سالیان متمادی است به افراد آسیب میرساند. او میگوید: «این وضعیت که با جرقه کوچکی آتش مناقشه عظیمی را شعلهور میکند نهتنها به فرد، بلکه بهکل جامعه آسیب میزند.»
آمار جدیدی از مبتلایان به بیماریهای روانی در افغانستان در دست نیست، ولی آخرین آماری که مربوط به 10 سال پیش است، نشان میدهد، علائم اضطراب، افسردگی و اختلالات روانی پس از ضایعه شیوع بالایی دارد و به گفته مقامات رسمی وضعیت رو به وخامت میرود. انستیتوی ملی سلامت ایالاتمتحده تحقیقی انجام داده است که نشان میدهد، 62 درصد پرسششوندگان افغان طی 10 سال گذشته شاهد حداقل 4 رویداد تراژیک در اطراف خود بودهاند و این درصد در بین زنان بسیار بالاتر است.
خانم اینگه میسمال، مدیر سازمان بینالمللی روانکاوی، متولی تربیت رواندرمانگر در افغانستان، معتقد است که در محیطی آکنده از خشونتورزی مستمر، بعید است که به سلامت روانی افراد آسیبی وارد نشود. او میگوید: «در چنین محیطی شما باید به دنبال پیدا کردن راهی باشید که بتوانید یک روز بیشتر زنده بمانید.»
خانم شهاب میگوید که در روستای کوچک محل زندگیاش بیش از 50 نفر معتاد میشناسد که بهمحض آنکه شوهرش از خانه خارج میشود او را به مصرف مواد دعوت میکنند. او مورد طعنه هم روستاییهایش است که چطور رواندرمانگری است که توانایی ترک دادن شوهر معتادش را ندارد.
موانع فرهنگی زیادی بر سر راه زنان افغان برای دریافت کمک روانی وجود دارد بااینحال 70 درصد مراجعین شهاب زن هستند. در بیمارستان کوچک کاپیسا که محل کار شهاب است تنها در ماه فروردین گذشته 90 نفر از طرف پزشکان به وی معرفی شده بودند، زیرا علائم کلینیکی آنان منشا جسمی نداشته و ناشی از مسائل روانی بوده است.
توجه دولت افغانستان به اهمیت و اولویت درمان روانی در 4 سال گشته به این موضوع جلب شده است. برای دسترسی بیشتر مردم به این خدمات و غلبه بر رویکرد مقاومتی جامعه نسبت به دریافت کمکهای رواندرمانی، وزارت بهداشت افرادی مثل فرخنده شهاب را در درمانگاههای کوچک و دورافتاده به کار گمارده است. یکی از مقامات وزارت بهداشت افغانستان میگوید که برای جمعیت 35 میلیونی کشور تنها 260 مشاور روانی وجود دارد، بااینوجود، ارائه خدمات درمانی غیرپزشکی در درمانگاههای محلی گامی به جلو به شمار میآید.
زندگی فرخنده شهاب نمونهای از زندگی میلیونها زن افغان است. 3 ماه پیش از تولد او در سال 1987 یا 1988 پدرش در مسجد روستا به علت نامعلومی کشته شد. این واقعه زندگی او و دو خواهر و برادرش را دگرگون کرد و وی در 13 سالگی ناچار به ازدواج با مردی شد که 20 سال بزرگتر از خودش بود. از همان ابتدا همسر معتادش قادر به تامین نیازهای خانواده نبود و فرخنده ناچار به جستجوی کار پرداخت. وی بهطور کاملا اتفاقی پی برد که دولت مشاور روانی تربیت میکند. شانس با او یار بود، چراکه بهرغم تمامی مشکلات فرخنده تحصیل خود را رها نکرده و باوجود داشتن دو کودک خردسال، دوره متوسطه را به پایان رسانده بود.
از آغاز کار وی 2 سال میگذرد. او در این مدت آموخته که مشکلات شخصیاش را در خانه جا بگذارد و با آرامشی در محل کارش حاضر شود. یکبار شنید که بیمارانش به هم میگویند، با اینهمه آرامش حتما شوهر خیلی خوب و ثروتمندی دارد. «آنها روحشان هم از مشکلات من خبر ندارد.»سپید
NewYorkTimes