در ماههای گذشته صفحات رسانهها آکنده شد از مقالاتی که در پی تفسیر و احیانا نتیجهگیری از این حادثه بودند و تقریبا همگی بهدرستی به نقش عوامل اجتماعی در این حادثه و عوامل بالقوه بازدارندهای که باید مورد نظر قرار بگیرند، اشاره کردند
شفا آنلاین>اجتماعی>مردی
که آتنا، دختر خردسال، را به قتل رسانده و سپس قطعه قطعه کرده بود، اعدام
شد. به گزارش شفا آنلاین،شاید جز با این قتل روح آزرده جامعه ما آرامش نگیرد و چارهای جز آن
نباشد، اما این موضوع نباید نکات مهم دیگری را تحتالشعاع خود قرار دهد! در
ماههای گذشته صفحات رسانهها آکنده شد از مقالاتی که در پی تفسیر و
احیانا نتیجهگیری از این حادثه بودند و تقریبا همگی بهدرستی به نقش عوامل
اجتماعی در این حادثه و عوامل بالقوه بازدارندهای که باید مورد نظر قرار
بگیرند، اشاره کردند.
مسائل و نابسامانیهای اجتماعی قطعا در چنین فجایعی
نقش دارند. هرچه مسائل و مشکلات بیشتر و عمیقتر، اینگونه فجایع هم بیشتر و
فجیعتر! اما تأکید صرف بر مسائل اجتماعی یا حتی تشدید مشکلات روانپزشکی
در زمینه بحرانهای اجتماعی و حتی اخلاقی رؤیت تمامی مسائل دخیل در
اینگونه ماجراها نیست.
در بحبوحه عمیقترین بحرانهای اخلاقی - اجتماعی
هم، ولو به همین بهانه، ریشههای واقعی مربوط به ساختار مغز انسان را
نمیتوان نادیده گرفت. وقتی در جولای ٢٠١١ «آندره اس برویک» بعد از قتل ٧٦
جوان عضو حزب سوسیالیست نروژ دستگیر شد، تنها حرفش شکایت از درد شست دست
راست بود که به اصرار میخواست درمانش کنند.
وقتی از فاصلهای نزدیک به سر
یک دختر جوان شلیک کرده بود، تکهای از استخوان جمجمه پرتاب شده و به انگشت
دستش اصابت و آن را مجروح کرده بود. مسئولان پلیس در احساسی آکنده از نفرت
و انزجار و البته تعجب غوطه میخوردند.
کسی که انسانهای دیگر را فقط
آدمکهای «گیم» میدید و به همان راحتی حذف میکرد وجود خودش را تا آن حد
گرامی میداشت! نهتنها پلیس نروژ نمیدانست اسلحههای اداره کجا هستند،
حتی گویندگان تلویزیون اسلو هم تجربهای در این زمینه نداشتند و
نمیدانستند چگونه باید چنین حادثهای را گزارش کرد!
آرامش در اسلو نهتنها
ریشه تاریخی، بلکه شاید ریشه طبیعی هم داشته باشد. غلظت مشکلات اجتماعی در
این شهر از بسیاری مناطق اروپا هم کمتر است تا چه برسد به خاورمیانه!
عقدههای روانی تا حد امکان مورد توجه سیستم اجتماعی قرار گرفته و درمان یا
کنترل میشوند. در چنین شرایطی است که باید پرسید ظهور قاتلی که نحوه
کارکرد مغزش از خود قتلها هم مهمتر شده با چه مکانیسم و به چه دلایلی
امکانپذیر شده است.
خوشبختانه قوانین نروژ با زندهنگهداشتن او امکان
بررسی روی این پدیده نفرتانگیز، اما درعینحال بسیار جالب و بسیار نادر را
فراهم آوردهاند. تمام بررسیهایی که تاکنون روی «برویک» انجام شده، تمام
احتمالات سیاسی، اجتماعی و حتی روانی را در مورد او رد کردهاند.
در یک
مصاحبه روانپزشکی بههیچعنوان با معیارهای جدید نمیتوان او را «روانی»
به حساب آورد. او انسانیست مثل همه ما، با این تفاوت که هیچگونه احساسی
نسبت به دیگران ندارد و این بیش از هر چیز به ساختار مغز او و سلولهای
مغزیاش ارتباط پیدا میکند. «راما چاندران»، نورولوژیست معروف که تئوری
سلولهای آیینهای از ابداعات اوست، احتمالا تنها کسی است که از ویدئوی
«برویک» که با لحنی خودخواهانه خواستار درمان انگشت شست دست راستش است،
خوشحال خواهد شد، چراکه این یکی از قویترین شواهد در تأیید سلولهای
«آیینه»ای اوست؛ سلولهایی در مغز ما، بسیار نزدیک به سلولهای مربوط به
بدن خودمان که تنها با تحریک اندام مشابه در فرد دیگری روبهروی ما فعال
میشوند.
سلولهایی در مغز ما، ولی نه متعلق به ما که متعلق به دیگری! وقتی
تن کسی در برابر چشم ما آزرده میشود، سلولی در مجاورت سلول مربوط به همان
ناحیه در مغز خودمان شروع به فعالیت میکند؛ یعنی میتوانی فعالشدنش را
در «پتاسکن» مشاهده کنی یا اگر سوزن بسیار ظریفی در کنار آن سلول بگذاری،
میتوانی میزان الکتریسیته ایجادشده بر اثر این فعالیت را از طریق آن
الکترود ترسیم کنی.
شخصیت ضداجتماعی، خیلی ساده به دلیل عدم رشد چنین
سلولهایی است یا به عبارت بهتر عدم وجود برنامه مناسب برای رشد و تکامل
چنین سلولهایی است؛ رشد و تکاملی که بیتردید تحتتأثیر عوامل محیطی و
آموزش و پرورش هم قرار خواهد گرفت. وجود سلولهای آیینهای در مغز
بههیچعنوان به نفع سیستم لایغیر و آهنی مغز نیست. رشد و تکامل یا عدم رشد
و تکامل همین سلولها تا حدود بسیار زیادی به تجارب و آموزشهای مختلف
وابسته است؛ تغییر و تحولی که بر اساس آخرین مطالعات نوروساینس تا دهههای
آخر عمر هم امکانپذیر است، منتها آموزش و پرورشی که درکی روزآمد از
ظرفیتهای ساختار مغز داشته باشد، نه آن ادراک پوسیدهای که از یکسو مغز
را در کودکی لوحی نانوشته میپندارد، اما بعد از بلوغ دستگاهی آهنین و
غیرقابل تغییر! یک نکته اما نتایج اخلاقی این واقعیات و نظرات اجتماعی –
سیاسیای است که این دانش جدید ممکن است به بار آورد.
در جوامعی که هنوز
فرهنگهای پیشرفتهای ندارند، اطلاع از این حقایق - مقصود حضور انسانهایی
بدون سلول آیینهای در کنار ما- تا عقایدی نظیر نازیسم راه چندانی نیست.
اگرچه راه نازیسم و اصلاح نژاد به شکل آشکارش سالهاست مسدود به نظر
میرسد، اما ممکن است اینگونه نظریات به شکلی غیرآشکار دستمایه نوعی
مهندسی اجتماعی شوند یا ممکن است نکتهای به نفع اغراق در ارزش پیشگیرانه
مجازات به حساب آیند. واقعیت اما آن است که درک این واقعیات در دنیای مدرن
در سالهای اخیر نهتنها موجد نظریات آنچنانی نشده، بلکه با تمام
دشواریهایی که وجود داشته، بخشهای پیشرفته دنیا موفق شدهاند با متانت،
بدون کمترین خشونت، بدون ایجاد کوچکترین محدودیت برای شهروندانی که
سلولهای آیینهای لازم و گاه کافی در مغزشان وجود دارد، حضور شهروندانی
بدون کمترین تعداد از این سلولها را اداره کرده و به نتایجی دست یابند.
قتل خانم وزیر امور خارجه سوئد در یک فروشگاه از سوی یک «قاتل تفریحی»
نتوانست قوانینی را که زندگی بیماران روانی در جامعه را تسهیل میکرد محدود
کند. «برویک، قاتل گیمباز» هم در یک سلول در زندانی نهچندان ناراحت
نگهداری میشود و بهعنوان پدیده نادری که بههرحال در جامعه نروژ امکان
رشد و فعالیت داشته، عمدتا به جهت پیشگیری از وقایع مشابه تحت بررسیهای
روانشناسانه است.
واقعیت این است که دانش، کلیتی بههمپیوسته است که
ذرهذره حیات فردی و اجتماعی ما را شامل میشود و بیتردید مدرنترین
برخوردها بر اساس آخرین دستاوردهای علمی بهترینها هم خواهند بود؛ یعنی اگر
داغ و درفش و مجازات تنها راهحل مشکلات اجتماعی نیست، هر پدیده
خشونتآمیز انسانیای را هم نمیتوان به معضلات واقعا موجود سیاسی -
اجتماعی ارجاع داد و نتیجه گرفت.