کد خبر: ۱۶۵۳۰۴
تاریخ انتشار: ۰۱:۴۵ - ۱۴ شهريور ۱۳۹۶ - 2017September 05
کسی امروز از گرسنگی نمی‌میرد، به جای شکم‌ها روح‌ها گرسنه‌اند. وقتی می‌خواستم با پول خیرین، بچه‌ها را به شهربازی ببرم، فکر می‌کردند می‌خواهم پولشان را بدزدم.
شفا انلاین:«کسی امروز از گرسنگی نمی‌میرد، به جای شکم‌ها روح‌ها گرسنه‌اند. وقتی می‌خواستم با پول خیرین، بچه‌ها را به شهربازی ببرم، فکر می‌کردند می‌خواهم پولشان را بدزدم. یخچال‌ بسیاری از خیریه‌ها پر از گوشت و مواد غذایی است اما کسی حاضر نمی‌شود برای بچه‌ها کتابخانه تدارک ببیند».

 
به گزارش شفا آنلاین:اینها جملات همراه با بغض یک فعال اجتماعی <Social activist>در کرمان است. او به دلیل همکاری مستمر با مراکز خیریه نگهداری از کودکان و نوجوانان، با مشکلات این مراکز به‌خوبی آشناست. پژوهش، مدل فعلی کمک‌رسانی مردمی به این مراکز را معیوب می‌داند زیرا این کمک‌ها به اهدای اجناسی مانند مواد غذایی، لوازم‌التحریر یا پوشاک محدود شده است. او می‌گوید: «غم این کودکان تنهایی و فقدان شادی است». همین احساس نیاز موجب شده پریسا پژوهش و همسرش یک مرکز بازی در مرکز خیریه فیاض‌بخش کرمان راه‌اندازی کنند. این مرکز مخصوص نگهداری از کودکان معلول است. به اعتقاد پژوهش، نگاه مردم به نیازهای کودکانی که در مراکز خیریه زندگی می‌کنند باید متحول شود. سخنان مسئولانه او تأمل‌برانگیز است.
 


‌فعالیت اجتماعی شما از کجا آغاز شد؟

اوایل با گروهی از دوستانم بستنی یا شیرینی می‌خریدیم و به خیریه‌ها می‌بردیم و مانند بیشتر مردم نذرمان را ادا می‌کردیم. اولین باری که متفاوت عمل کردم، این‌طور بود که به خیریه کرمانیان که بچه‌های سه تا شش سال را نگهداری می‌کند، رفتم و پرسیدم این بچه‌ها به چه چیزی نیاز دارند و آنها گفتند کاپشن، زمستان بود؛ با خودم فکر کردم کاپشن و خوراکی را که همه می‌دهند، چطور می‌شود متفاوت‌ رفتار کرد. می‌دانیم که خریدکردن ذوق زیادی دارد و این بچه‌ها این ذوق را تجربه نمی‌کنند و حدس زدم اگر بچه‌ها خودشان به خرید بروند و انتخاب کنند، کار خیلی خوبی است. هماهنگ کردیم و بچه‌ها را به خرید بردیم، بعضی‌ها استقلال بیشتری داشتند و می‌خواستند خودشان انتخاب کنند. این اولین حرکت من بود و بعد کم‌کم در محل زندگی بچه‌ها رفت‌وآمد کردم و می‌دیدم که اوضاع‌شان ظاهرا خوب است و متوجه واقعیت‌های زیادی شدم.

‌چه واقعیت‌هایی؟

اینکه بسیاری از آنها از بچه‌های ما بیشتر می‌خورند و بیشتر لوازم‌التحریر تحویل می‌گیرند و خیلی‌هایشان غیرانتفاعی می‌روند و لباس بیشتری دارند. اما همین که وارد می‌شوی، می‌بینی همه لباس‌ها پاره است. من یک فراخوان لباس دادم، خیلی لباس نو و خوب به دستمان رسید. خدا شاهد است که بسته‌های لباس را باز می‌کردم و اگر می‌دیدم حاضر نیستم لباسی را تن بچه‌ خودم بکنم، تحویل خیریه نمی‌دادم. لباس‌های نو و عالی می‌بردیم اما باز می‌دیدیم که لباس‌های کهنه و پاره تن بچه‌هاست. برایم سؤال پیش می‌آمد که چرا این‌طور است. کم‌کم متوجه شدم این سیاست برخی مراکز است که ظاهر بچه‌ها این‌قدر خراب باشد تا کمک بیشتری جذب شود. ترحم‌طلبی در این مراکز بیداد می‌کند. ‌

شهروندان بسیاری هستند که در برابر افراد کم‌توان یا بی‌سرپرست احساس مسئولیت می‌کنند. شما چه پیشنهادی برای شیوه کمک‌رسانیِ آنها دارید؟

خواهش می‌کنم کمک غذایی برای این مراکز نبرند چون به این کمک‌ها نیاز ندارند. باید دستی به صورت احساس این بچه‌ها کشید. اگر می‌خواهند کاری انجام دهند، برای بعد از 18 سالگی آنها برایشان کار ایجاد کنند. مردم ما در خرج‌کردنِ پولشان عجله دارند، اگر این ماه صد تومان برای کمک کنار گذاشتند، عجله دارند که این پول همین ماه مصرف شود، صبور نیستند شاید این صد تومان شش ماه دیگر مفیدتر بود.
 
بهترین کار برای معلولان، ساختن مدرسه ویژه آنهاست. برایشان سرویس معلولان بگیرد که سر کار بروند. این همه آدم تحصیل‌کرده در جامعه داریم اما هنوز وقتی به یک فرد خیر می‌گویی اشکالی ندارد با این پول بچه‌ها را شهربازی ببریم؟ فکر می‌کنند می‌خواهیم پولشان را بدزدیم. کسی از گرسنگی نمرده ولی آدم‌ها از فقرِ محبت آسیب می‌بینند. شکم‌ها در جامعه ما گرسنه نیست، روح‌ها گرسنه است. باور کنید در برخی مراکز نان‌های درجه یک دانه‌ای دو هزار تومان را دور می‌ریزند و آدم‌هایی که کمک می‌کنند هم خبر ندارند.
 
به این بچه‌ها یاد می‌دهند طلبکار جامعه باشند، وقتی یک خیر وارد می‌شود، هرگز با لبخند نگاه نمی‌کنند. خشمی که از چهره‌شان می‌بارد، می‌تواند آدم را له کند اگر حاضر باشند به چشم‌هایشان نگاه کنند. من بارها دیده‌ام آدم‌هایی را که می‌خواستند یک قدم از خیرین دیگر فراتر بروند و فقط خرج دو تا کودک را ندهند، بلکه می‌آمدند در دفتر خیریه و می‌خواستند بچه‌ها را ببینند، اما حتی حاضر نیستند به این بچه‌ها نگاه کنند. خیران باید یاد بگیرند به چشم‌های این بچه‌ها نگاه کنند. اینها در این مراکز کمبود است نه گوشت و مرغ.

‌رابطه عاطفی مربیان این مراکز با معلولان چگونه است؟

به خانم‌هایی که از بچه‌ها مراقبت می‌کنند، می‌گویند مادریار. اگر التماس مادریار را کنید و بگویید این بچه را بغل کن، حاضر نیست. مادریاران واقعا کار سختی دارند، فرض کنید یک پسر 18ساله نمی‌تواند دستشویی برود و باید تمیزش کنند، این کار واقعا سخت است اما خود این مادریاران عمدتا از طبقات آسیب‌دیده‌ جامعه هستند و از لحاظ روحی شرایط مناسبی ندارند.
 
در یکی از این مراکز برای بچه‌ها ماهی یک جشن تولد می‌گرفتم، بغلشان می‌کردم، آهنگ می‌گذاشتیم. خیلی‌ها به من زنگ می‌زدند و می‌گفتند ما هم این کارها را دوست داریم اما قرار که می‌گذاشتیم، نمی‌آمدند. وقتی می‌گفتم می‌خواهم تولد بگیرم، همه می‌گفتند یعنی خرج دیگری نیست که بکنی؟ این‌قدر بی‌نیاز شدیم که تولد بگیریم؟ بهشان می‌گفتم کی می‌خواهید این پنبه‌ها را از گوشتان دربیاورید که این بچه‌ها نه گرسنه‌اند نه برهنه، این بچه‌ها محبت ندیده‌اند.
 
این بچه‌ها برای آینده‌ جامعه خطرناک‌اند زیرا به آنها آموزش می‌دهند که جامعه حق تو را خورده است و باید از جامعه حقت را بگیری. باید یک مرحله از شکم بالاتر برویم. بچه‌ها تمام مدت و سال‌های متمادی در این مراکز می‌مانند و هیچ جایی برای تفریح ندارند. یک تلویزیون هم دارند که بالا به دیوار نصب است، هرچه یک کانال از تلویزیون پخش کند، مجبورند ببینند، نه اینکه فکر کنید دو تا سی‌دی برای این بچه‌ها گذاشته می‌شود.
 
گفتم بیایید برای این بچه‌ها مرکز بازی درست کنیم، همه گفتند یعنی ما این‌قدر در این کشور وضع‌مان خوب شده که مرکز بازی بزنیم؟ گاهی شب‌ها خواب می‌دیدم که این بچه‌ها دست‌هایم را گرفته‌اند و می‌گویند مامان! خاله! شهربازی‌مان چه شد؟! هیچ‌وقت غم این بچه‌ها را فراموش نمی‌کنم. شب‌های تاریک و روزهای تاریک، این‌قدر این موضوع آزارم داد که همسرم با هزینه خودش این مرکز بازی را تأمین کرد. احداث این مرکز بازی بزرگ‌ترین کاری‌ است که در عمرم کردم.

‌به نظر شما در حال حاضر بزرگ‌ترین مشکل این بچه‌ها به غیر از ایجاد مرکز بازی و نیاز به تفریح چه چیزی است؟

این بچه‌ها هیچ فضای خصوصی‌ای ندارند. همه‌چیز را همه می‌بینند. کجای دنیا در یک اتاق کوچک 10 کودک زندگی می‌کنند؟ باید برای جداکردن این بچه‌ها فضا ساخت. در هر اتاقی دو نفر کودک هم‌سن باشند تا خیلی از معادلات اجتماعی را یاد بگیرند. برای همین فکر می‌کنم نیاز اساسی و فوری‌شان احداث ساختمان و فضاست. فکر نکنید ساختن یک ساختمان هزینه زیادی دارد؛ چرا که در این مؤسسات خیلی بیشتر از اینها هدر می‌رود و کسی متوجه نمی‌شود.جامعه پویا
برچسب ها: شکم ، روح ، گرسنه ، خیر ، فعال اجتماعی
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: