کد خبر: ۱۶۳۷۷۷
تاریخ انتشار: ۰۰:۳۰ - ۰۲ شهريور ۱۳۹۶ - 2017August 24
با استاد حسین ملک افضلی از بنیان‌گذاران شبکه بهداشت کشور
در سال 1318 در اردکان یزد در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پدرم روحانی بود. تا 6 سالگی در اردکان بودم و پدرم برای اینکه ادامه تحصیل بدهد یک سال به تهران مهاجرت کرد و پیش‌نماز یکی از محله‌های تهران شد ولی چون برایشان اغناءکننده نبود به قم مهاجرت کرد و بعد از آن در قم مستقر شد و از درس آیت‌الله بروجردی و دیگر آیات عظام استفاده می‌کرد.
شفا آنلاین:شما روحانی زاده ای بودید که علی رغم میل پدر پزشکی خواندید و بیشتر از طبابت درگیر کارهای اجرایی شدید؟

به گزارش شفا آنلاین:در سال 1318 در اردکان یزد در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پدرم روحانی بود. تا 6 سالگی در اردکان بودم و پدرم برای اینکه ادامه تحصیل بدهد یک سال به تهران مهاجرت کرد و پیش‌نماز یکی از محله‌های تهران شد ولی چون برایشان اغناءکننده نبود به قم مهاجرت کرد و بعد از آن در قم مستقر شد و از درس آیت‌الله بروجردی و دیگر آیات عظام استفاده می‌کرد. من سال اول دبستان را در تهران بودم؛ ولی از سال دوم تا دیپلم را در قم گذراندم. دوران ابتدایی را در مدرسه‌ای در قم که فرهنگ اسلامی در آن بسیار غالب بود گذراندم. ازآنجاکه پدرم روحانی بود اکراه داشت که درس جدید بخوانم و این بود که من را به یک مدرسه اسلامی سپرد. من در ریاضیات خیلی قوی بودم. در همان دوران دبستان یادم است که مسئله‌های بسیار سخت ریاضی «کتاب نسترن» را حل می‌کردم خیلی به تحصیل علاقه داشتم ولی پدرم موافق نبود و می‌گفت باید روحانی شوی، مادرم برعکس من را تشویق می‌کرد و می‌گفت باید تحصیلات جدید داشته باشی.
و مادر برنده شد؟
بالاخره بعد از بحث‌های طولانی و مفصل و دلخوری‌ها، با پدرم کنار آمدیم و قرار شد شب‌ها من نزد ایشان درس طلبگی بخوانم و روزها به دبیرستان بروم. به علت اینکه خط و رسم خوبی نداشتم به رشته ریاضی نرفتم چون اصلاً هنرمند نیستم و درزمینه نقاشی و خط و... ضعیف هستم. آن زمان هم کامپیوتر نبود که با کامپیوتر نقشه بکشند. حتماً باید با استفاده از جوهر و قلم می‌کشیدم که غالباً آخرش یک تکه جوهر می‌انداختم روی رسم و خرابش می‌کردم. بالاخره بااینکه ریاضی‌ام خیلی خوب بود و از نظر استعداد باید به رشته‌های ریاضی می‌رفتم اما به دلیل شرایط اجتماعی و ارزشی که پزشک در جامعه داشت «العلم علمان، علم الابدان و علم الادیان»، به رشته طبیعی رفتم. سال 1337 دیپلم گرفتم.
و همان سال وارد دانشکده پزشکی شدید؟
دانشگاه شرکت کردم و چون شاگرد اول بودم قطعاً باید قبول می‌شدم از این‌رو در کنکور نفر سی و هفت شدم. همان سال 1337 به تهران آمدم و دانشج وی پزشکی دانشگاه تهران شدم. پدرم که خیلی تمایل نداشت درس جدید بخوانم وقتی پزشکی قبول شدم، هم خوشحال بود و هم متاثر از اینکه من روحانی نشدم.
فکر می کنید چرا پدر این قدر موضع داشتند؟
بسیار نگران بود که من توده ایی شوم. در آن زمان اغلب جوان‌ها توده ای می‌شدند و کمونیست و توده ای شدن مد بود. بالاخره دانشگاه تهران آمدم. در طول دوران دانشجویی مخارجم را خودم تامین می‌کردم. ضمن اینکه دانشجو بودم تدریس هم می‌کردم و چون دوران دبیرستان خوب درس‌خوانده بودم، ریاضی، فیزیک، شیمی و حتی عربی هم تدریس می‌کردم. درنتیجه همه درس‌ها را آموزش می‌دادم.
در چه مدارسی تدریس می‌کردید؟
در دبیرستان‌های تهران تدریس می‌کردم. مقابل دانشگاه تهران آن موقع دبیرستان شاهین بود چند ساعت آنجا آموزش می‌دادم و شب‌ها در خانه‌ی بعضی از بچه‌ها تدریس خصوصی داشتم و به ازای یک ساعت و نیم تدریس 20 تومان دست مزد می‌گرفتم. خلاصه درآمد خوبی داشتیم. گاهی تا ماهی هزار تومان هم می‌رسید. هزار تومان آن موقع پول زیادی بود. برای اینکه بدانید چقدر ارزش داشت باید بگویم، زندگی ما با 220 تومان می‌گذشت، من و مادربزرگم 60 تومان اجاره خانه می‌دادیم. زمانی یک اتاق در کوچه امیرشاهی جنب همین دانشکده بهداشت اجاره کرده و آن را هم با یک دانشجو شریک بودیم که اجاره بهای آن نصف و سهم هرکدام 60 تومان می‌شد. مابقی هم صرف هزینه اتوبوس و خوردوخوراک می‌شد.
دوران دانشجویی تلاش می‌کردم و درس می‌دادم؛ بخصوص در خردادماه که موقع امتحانات بود و دانش آموزان معلم نیاز داشتند، سرم خیلی شلوغ می‌شد. درمجموع وضع مالی خوبی داشتم. تا اینکه با دخترخانمی آشنا شدم که دانشجوی دانشکده پزشکی بود.
همان مقدمه ازدواج تان شد؟
در سیزده بدر سال 1340 با ایشان آشنا شدم. باهم به سیزده بدر رفته بودیم و همان روز سرنوشتمان به هم گره خورد. من سال سوم و ایشان سال دوم بود. نحوه آشنایی‌مان هنگام نمازخواندن بود. بعدازظهر من دنبال مهر می‌گشتم و ایشان هم در جستجوی مهر بود و این موضوع بهانه‌ای شد که بعدها بیشتر باهم ارتباط برقرار کنیم. در دانشکده همدیگر را دیدیم و شهریور همان سال هم عقد کردیم و مراسم عروسی هم کمی بعدتر ودر سال 1342 رخ داد. زمانی هم که انترن شدم یک فرزند داشتم. دختر بزرگم سال 1343 متولد شد. در سال 1344 هم فارغ‌التحصیل و پزشک عمومی شدم. همسرم یک سال از من عقب‌تر بود ایشان به‌صورت آزاد قبول و بعد بورسیه ارتش شده بود. بالاخره به سپاه بهداشت و خدمت نظام رفتم. محل خدمت نظام من یک روستا به اسم چرمهین اطراف اصفهان بود. همانجا بود که من به خدمات اجتماعی بسیار علاقه‌مند شدم. در حقیقت اولین باری بود که فهمیدم غیر از استعداد ریاضی به خدمات اجتماعی هم بسیار علاقه‌مندم.
چطور به این نتیجه رسیدید؟
14 ماه بیشتر در روستا نبودم؛ ولی به‌شدت با مردم عجین شدم، به‌نحوی‌که در سال 44-45، 120 هزار تومان از مردم پول جمع‌آوری کردم و برایشان درمانگاه ساختم. آب لوله کشی، حمام، جاده و بسیاری دیگر از فعالیت‌های اجتماعی انجام دادم و به‌عنوان سپاهی نمونه معرفی شدم. بنابراین فهمیدم که برای رشد و تکامل و توسعه جامعه استعداد بالایی دارم و می‌توانم دانشم را در کنار مردم به‌کار گیرم. وقتی خدمت نظام تمام شد، سپاه بهداشت پیشنهاد داد که می‌توانم رئیس سپاه بهداشت یکی از استان‌ها شوم و من به استان کردستان رفتم رئیس سپاه بهداشت آنجا شدم. در کردستان هم خدمات بسیاری در حوزه‌های اجتماعی ارائه کردم. مانند تامین آب آشامیدنی مردم، واکسیناسیون و برنامه تنظیم خانواده که آن موقع کم‌وبیش تازه شروع‌شده بود و مدال آبادانی و پیشرفت گرفتم. اصولاً صرف‌نظر از اینکه چه حکومت و چه دولتی باشد هر جا که بودم استعداد این را داشتم که به خدمات اجتماعی بپردازم و با مردم ارتباط برقرار کنم و بتوانم بر جامعه اثرگذار باشم. در آن زمان همسرم پزشک  کی وارد دوره تخصص شدید؟

در سال 1350 که در سنندج خدمت کردم، تصمیم گرفتم ادامه تحصیل دهم و برگشتم به استعداد ریاضی و به‌اصطلاح استعداد اجتماعی که داشتم بنابراین دانشکده بهداشت را که پاسخگوی نیازم بود انتخاب کردم. این دانشکده رشته ای به نام آمار حیاتی دارد که مبنای آن ریاضیات و public health بهداشت عمومی است که با کلینیک بسیار تفاوت دارد. در کلینیک با فرد بیمار سروکار دارید که یک نفر سرویس می‌گیرد. درحالی‌که در public health شما باید به جامعه نگاه کنید و برای عموم مردم کاری انجام دهید. بنابراین این رشته و دانشکده می‌توانست علاقه و انگیزه‌ام را پاسخ دهد به همین دلیل به دانشکده بهداشت آمدم و در رشته آمار حیاتی MPH گرفتم. مرحوم دکتر نهاپتیان از اساتید مشوقم بود. دکتر ندیم که الحمدالله در قید حیات است استاد دیگرم بود. اینها اساتید تاثیرگذاری بودند که تشویق می‌کردند. بالاخره در دانشکده بهداشت ماندم و آمار حیاتی را ادامه دادم و تخصص گرفتم. بعد از یک سال به آمریکا و دانشگاه UCLL رفتم تا اطلاعاتم را کامل کنم. تا اینکه به دانشکده بهداشت برگشتم و تجاربی که در فیلد سنندج و خدمات بهداشتی و پیش‌زمینه پزشکی که داشتم در آموزش دانشجویان MPH (کسانی که در سیستم کارکرده بودند) بسیار مفید بود و آمار را به زبان ساده بیان می‌کردم. در حقیقت هنرم این بود که آمار پیچیده ریاضی را طوری بیان کنم که هم کاربردی باشد و به درد افراد بخورد و هم قابل‌درک و فهم باشد. لذا معلم موفقی در بیان ساده مطالب بودم. کارهای تحقیقاتی هم انجام می‌دادم و در دانشکده مشغول بودم تا اینکه انقلاب شد و من که جز قدیمی‌های دانشکده بودم و سوابق اعتقادی و مذهبی داشتم به‌عنوان رئیس دانشکده بهداشت منصوب شدم.
چند سال است که پزشک هستید؟
سال 1344 از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم ،بنابر این 52 سال است که پزشک هستم.
ولی خیلی در حوزه درمان نماندید؟
. انگیزه من برای رفتن به سوی بهداشت این بود که همیشه پیشگیری بهتر از درمان است، در روستایی که به عنوان سپاه دانش رفته بودم می دیدم که اسهال و کچلی و ذره زخم و بیمارهای واگیر دار چقدر زیادبود. پیش خودم فکر میکردم اگر بتوانم یک کار اساسی برای پیشگیری از این بیماری ها انجام بدهم بهتر از درمان است و این انگیزه قوی در من ایجاد شد که بحث بهداشت را همیشه مد نظرم قرار بدهم. روزی شست یا هفتاد مریض می دیدم که قالب این بیماران مریض های تکراری یا مریضی تکراری داشتند. به این نتیجه رسیدم باید منشا بیماری ها را از بین برد، میرفتم مطالعه میکردم افراد روستا برای استحمام چه کاری انجام میدادند، دیدیم مثلا از خزینه استفاده میکردند یعنی همه داخل همان اب میشدند و استحمام میکردند، طبیعی است که اگر یک نفر مریض بود باقی افراد روستا را هم مریض میکرد. یا اب مورد استفاده مردم که منشا بسیاری از بیماری ها بود.
این پیگیری همان موقع بود یا بعد ها هم به صورت مستمر ادامه داشت؟
پیگیری من برای بهداشت روستا و تنظیم نوع زندگی پیشگیرانه افراد در همان روستا بیشترین حد را داشت و به صورت جسته گریخته در طول دوران طبابتم پیگیری شد اما در مقیاس بزرگ تر این وظیفه وزارت بهداشت بود و سیستم درمان کشور که اوضاع را سر و سامان بدهد. من در آن روستا دو دوش اب ساختم و کمک کردم تا بع گونه بهداشتی تری زندگی کنند
مردم این تغییرات را می‌پذیرفتند؟
شاید همیشه تغییرات سخت ترین وجه یک کار باشد اما وقتی خودشان به منفعت این تغییر پی بردند رفته رفته تغییرات را هم پذیرفتند. البته چون پزشک معتمدشان بودم اعتمادشان به بنده بیشتر هم شد واین تغییرات را با روی باز پذیرفتند.
از پیشرفت کارها راضی بودید؟
با اجرای بعضی طرح ها و احداث درمانگاه به کمک روستاییان بنده همان سال به عنوان بهترین عضو سپاه بهداشت در کشور معرفی شدم و از کارهایم تجلیل شد. در سپاه بهداشت حتی پیشنهاد این شد که رئییس سپاه بهداشت یک استان باشم که من استان کردستان را برای این کار انتخاب کردم.
حالا چرا کردستان؟
یکی از دلایلش هم این بود که همسر من هم پزشک ارتش بود و برایش این امکان وجود داشت که در تیپ مستقر در سنندج خدمتش را بگذراند. در استان کردستان بیست و دو دستیار داشتم که به کمک انها اب لوله کشی را در استان کردستان پیاده سازی کردم. اختلاف سطح طبیعی این استان به ما امکان میداد با هزینه کم ابرسانی را به صورت لوله کشی در اختیار عموم قرار بدهیم. عمده کار این بود که چشمه ای را پیدا میکردیم و بعد از کارهای مقدماتی استریل شدن محیط توسط لوله کشی در اختیار روستا ها قرار میدادیم، همچنین به واکسناسیون توجه ویژه داشتم.آن دوره مرگ و میر کودکان بسیار زیاد بود. حددا یک سوم کودکان به دو سالگی نمیرسیدند و عمده این بیماری ها هم قابل پیشگیری بود. این امار بعد از پیاده سازی طرح واکسناسیون به 15 مرگ میر در هزار تولد کودک تقلیل پیدا کرد.
بعد ها که وارد پزشکی شدید و کار بهداشت را در اولویت قرار دادید شاید آن وجه مالی مطلوب را مورد نظر قرار ندادید، ایا این مطلب برای شما هزینه بر نبود؟
این که در مورد من چه اتفاقی افتاد باید بگویم من شاگرد اول قم بودم و ریاضیاتم هم بسیار بهتر از درس تجربی و طبیعی بود، میتوانستم به راحتی وارد رشته های مهندسی بشوم. اما خودم علاقه به پزشکی داشتم و در آن زمان اصلا وجهه مالی مد نظرم نبود، اما در مجموع از خدماتی که ارائه کرده ام راضی هستم. وضعیت حقوق ها هم معلوم بود و مردم مثل امروز قدرت مالی لازم را نداشتند که بتوانند مطب بیایند، و یک نکته پایانی برای این بحث این است که حقوق و مضایای کادر بهداشت نسبت به کادر درمان بالاتر بود
ایا الان هم این وضعیت وجود دارد؟
الان هم این وضعیت به نسبت وجود دارد اما باید توجه کنید که در دوره پیشین درامد بخش خصوصی بسیار کمتر از حال حاظر بود. پس اگر به حقوق نگاه کنیم شاید بخش بهداشت جلوتر باشد اما در بخش خصوصی درمان قطعا پیشرو است.
شما چند سال در شبکه بهداشت مشغول فعالیت بودید؟
از سال 44 تا 57 حدود سیزده سال مشغول بودم. بعد آمدم دانشگاه بهداشت و دنبال استعداد ریاضیم بودم که منجر شد به تحصیل در رشته امار حیاتی. بعد هم که عضو هیئت علمی شدم و از بخش خصوصی تقریبا جدا شدم. من بیشتر علاقه به پزوهش و تحقیق داشتم، این ماجرا تا قبل ازا انقلاب است.
بعد از انقلاب چطور؟
بعد از انقلاب برگشتم به وزارت خانه و خدمات بهداشت درمانی در وسعت کشوری. سال 63 در زمان وزارت دکتر مرندی معاون وزیر بودم و با فرصتی که برایم فراهم شد توانستم پیشگیری را در کشور توسعه بدهم.
الان که به گذشته برمیگردید کدام مقطع از زندگیتان را بیشتر دوست دارید؟
طبیعتا قسمتی که فرصت مهمی برایم در وزارت خانه مهیا شد تا بتوانم سیستم بهداشت کشور را با ایده های خودم توسعه بدهم. دانش و تجربه از گذشته ام به کمکم امد و این توفیق بزرگی بود که با فراهم شدن فرصت امکان خدمت رسانی به عده کثیری از هموطنانم بدست آمد.
شرایط فرهنگی امروز مثل گذشته است؟
آن موقع مردم بیشتر به فکر خدمت بودند الان متاسفانه اکثرا دنبال راهی میگردند که چطور جیبشان را بیشتر پر کننند حالا شده از هر راهی .
در یکی از مصاحبه های شما خوانده بودم که شما گفته بودید یک اصل نا مطلوب ارشدیتی وجود دارد که همیشه یک وزیر باید حتما پزشک باشد. شما فکر میکنید همچنان لزومی دارد که در رده های بالای مدیریت یک پزشک این مسئولیت را قبول کند یا مثل گذشته مخالف این نظر هستید؟
اصل نا مطلوب ارشدیت منظورم فقط پزشک نیست ،یعنی مثلا اگر در موسسه ای همه پزشک هستند لزوما قرار نیست که رئیسشان یک متخصص باشد یعنی از نظر علمی یک درجه بالاتر باشد. یا مثلا اگر در بیمارستانی یک پزشک عمومی را رئیس بیمارستان قرار بدهیم، متخصصین زیر بار نمیروند و به این میگویند اصل نامطلوب ارشدیت. من این اصل را قبول ندارم، اعتقادم این است که هر کسی در هر موقعیتی است باید آن کار را به نحو احسن انجام بدهد و به وظایفش اشراف کامل داشته باشد. ما باید ببینیم مثلا از رئیس بیمارستان چه انتظاری داریم، رئیس بیمارستان که نباید مریض ویزیت کند، پس چه ضرورتی دارد یک متخصص قلب این وظیفه را بر عهده بگیرد، اگر کسی باشد که مدیریت خدمات بهداشتی درمانی را بلد باشد خب چه اشکالی دارد که سمت ریاست بیمارستان را به او بدهیم چون او برای این کار تربیت شده و پزشک برای کاری دیگر.
این یک مساله کلان مدیریتی است که برای بقیه حوزه ها هم مصداق پیدا می‌کند؟
مسائل کلان بهداشتی کشور که فقط به طبابت محدود نمی‌شود بسیاری از بیماری ها مثل ایدز طبعات اجتماعی دارند و همچنین مدیریت و ساماندهی منابع مالی و نیروی انسانی هم جز وضایف وزیر بهداشت است خب چه اشکالی دارد که یک وزیر به جای اینکه پزشک باشد یک نیروی مدیر خبره و برجسته باشد. در دوره شاه اتفاق نظر بر این است که در حوزه بهداشت بهترین وزیر اقای اموزگار بوده، خب ایشان که پزشک نبودند اما به لحاظ مدیریتی توانایی سامان بخشیدن به بسیاری از نا بسامانی ها و همچنین توانایی استفاده صحیح از منابع مالی و انسانی را داشتند. شما به وزیر فعلی نگاه کنید ، اقای دکتر هاشمی قطعا اولویت هایش نسبت به چهار سال پیش بهتر شده و تغییر کرده و پخته تر شده زیرا با تصمیمات کلان روبروست و مجبور است برای این تصمیمات کلان بخشی از وجودش را به کار ببندد که بیشتر مدیریتی است تا طبابتی.
خب ایا کسب تجربه از طریق ازمون خطا منجر به ایجاد هزینه های سنگین اجتماعی نمیشود؟
باید به زمان و الگوی بیماری ها هم نگاه کرد. وقتی ما وارد وزارت بهداشت شدیم همه نگران بیماری های واگیر دار بودیم. الان نگرانی ما بیماری های غیر واگیردار است مثل سوانح و حوادث ، سرطان، قلب و عروق بیماری های روانی و غیره... وقتی به این بیماری ها نگاه کنید می‌بینید که در این بیماری ها معضلات اجتماعی وجود دارد. ما متاسفانه در دانشکده هایمان نگاه و رویکرد اجتماعی را به پزشکان آموزش نمی‌دهیم.
بزرگترین اتفاق اخیر در حوزه بهداشت و درمان طرح تحول سلامت بود. در حوزه بهداشت این طرح را چگونه میبینید؟
در حوزه درمان که مشکلات اساسی داریم و کلیات طرح تحول حول محور درمان قرار داشته اما از منظر بهداشت کارهای خوبی صورت گرفته ، اینکه شبکه کهنه را بازسازی کردندو خانه ها بهداشت نو سازی شدند و سخت افزار مربوطه در این حزه را به روز رسانی کرده اند نکته خیای مهمی است و کار خوب دیگر توجه به حاشیه شهر ها بوده است، اما باز هم اشکالاتی بر این امور وارد است، یکی از این مشکلات استخدام نیرو از طریق بخش خصوصی است، نیروی بهداشتی حتما باید به این کار علاقه مند باشد و بخش خصوصی اشکالش این است که بیشتر منفعت طلبانه است تا کار امد و شما نمی توانید بر روی نیرو های آن سرمایه گذاری کنید چون نیروی اجاره ای باقی نمی ماند.
ایا صلاح میدانید که دکتر هاشمی با همین رویکرد ازمون خطا بازهم چهار سال دیگر سکان هدایت سیستم درمان کشور را بدست بگیرند؟
ایشان با تجربه شده اند، با سازمان های بین المللی روابط گسترده دارد سفر های زیادی به استانهای مختلف کشور داشته اند و معاونت اجتماعی در داخل وزارت خانه درست کرده اند که نشان از درک بالای ایشان است. به نظرم وارد کردن فردی دیگر به این سیستم یعنی دور ریختن این تجربه ها و از نو شروع کردن که به ضرر سیستم درمانی کشور است. در مجموع با توجه به تجاربی که وزیر به دست اورده بهتر از یک گزینه طرح تحول سلامت را به سمت خدمات بهداشتی و پیشگیری سوق بدهند نه صرفا خدمات درمانی.
چند سال رییس دانشکده بودید و چه سالی به‌عنوان معاونت بهداشتی وزارت بهداشت منصوب شدید؟
اوایل سال 63 و حدود 6 ماه رییس دانشکده بودم. در سال 58 و 59 از بیرون دانشگاه یک نفر را به‌عنوان رئیس دانشکده بهداشت منصوب کردند. مدتی دانشگاه تعطیل شد و در فروردین سال 63 رئیس دانشکده بهداشت شدم که 6 ماه بیشتر طول نکشید. سپس ملاقاتی با دکتر مرندی داشتم و چون ایشان من را مسئول جدی در ریاست دانشکده دید، پیشنهاد داد که معاون بهداشت وزارتخانه شوم. در شهریور 63 به وزارت بهداشت رفتم و مسئولیت معاونت بهداشتی را قبول کردم.
راه‌اندازی خانه‌های بهداشت در سطح کشوری طرح جسورانه ای بود آن هم زمان جنگ؟
رفتن به وزارت بهداشت برایم ایده آل بود. باوجود افرادی که انگیزه بالایی داشتند و می‌خواستند برای مملکت کاری انجام دهند شرایط مناسبی برای خدمت وجود داشت. زمان جنگ بود. همه شوق انقلاب را داشتند و خیلی خوب می‌شد فعالیت کرد. مرحوم دکتر شادپور و مرحوم دکتر پیله رودی از دوستانم در سپاه بهداشت را هم آنجا دیدم که با من بیعت کردند و درنهایت با کمک هم کار بزرگی در کشور انجام دادیم و آن کار توسعه شبکه بهداشت کشور بود.
آن زمان وضعیت بهداشت چگونه بود؟
قبل از انقلاب، واقعاً مملکت از نظر بهداشتی مشکلات عدیده‌ای داشت. خصوصاً در روستاهای مناطق محروم، هیچ امکاناتی نبود که مردم استفاده کنند. با این شبکه بهداشتی که با کمک دوستان در سراسر کشور راه‌اندازی کردیم، بهداشت را به خانه‌های مردم و به روستاها بردیم؛ در این کار خود مردم نیز مشارکت داشتند. نیروها را از خود روستا گرفتیم. شاهکار ما این بود که بچه شهری را آنجا نبردیم. از خود روستا، چند نفر که امکانش را داشتند و چند کلاس درس‌خوانده بودند انتخاب کردیم .مثل حالا نبود که همه‌جا مدرسه باشد و همه تحصیل‌کرده باشند. گاز و تلفن و... هیچ‌چیز نبود. طبق طرحی که داشتیم یک دختر و پسری که 5 کلاس درس خوانده بود را پیدا می‌کردیم و در آموزشگاهی به نام بهورزی آموزش می‌دادیم و بعد به روستا و خانه بهداشت باز می‌گرداندیم. همچنین سیستم آموزشی، نظارتی و اطلاعاتی خوبی برایشان ایجاد کرده بودیم. آنها را شبانه‌روزی آموزش می‌دادیم و سپس بر فعالیتشان نظارت می‌کردیم. سیستم آماری و اطلاعاتی بسیار دقیقی داشتیم که در آن داده‌ها و اطلاعات روستاها ثبت می‌شد. پرونده خانوار بسیار دقیق و منظم بود. کودکی نبود که از چشم بهورزها دور باشد. واکسیناسیون، تنظیم خانواده، مراقبت مادر و کودک، آب سالم و مبارزه با بیماری‌هایی مانند اسهال، سیاه‌سرفه، کزاز، دیفتری، که آن موقع شایع بود و خدمات هدفمندی که بسیار موردنیاز مردم بود در آن زمان ارائه می‌شد. این کار مانند توپ در داخل و خارج کشور صدا کرد و موردحمایت مجلس قرار گرفت.
پس از ابتدا حمایت مجلس راداشتید؟
ابتدا مجلس مقاومت می‌کرد ولی وقتی آثارش را دید، هرسال کمک کرد تا اینکه 19 هزار خانه بهداشت در سراسر کشور تاسیس شد. 34 یا 35 هزار بهورز در کشور تربیت شدند. کل کشور تحت پوشش خانه‌های بهداشت درآمد آن هم پوشش فعال و به جای اینکه مردم به ما مراجعه کنند ما به مردم مراجعه می‌کردیم. شخصاً از خانه‌های بهداشت بازدید می‌کردم. حتی اگر کودکی با تاخیر واکسن می‌زد از بهورز سوال می‌کردیم، (با تاخیر، نه اینکه واکسن نزند؛ واکسن نزدن را که اصلاً نداشتیم) به عنوان مثال اگر واکسن سرخک 9 ماهگی در 10 ماهگی زده می‌شد باید توضیح می‌داد که چرا این اتفاق افتاده است که اغلب خانواده‌اش در سفر بودند و.... تا ما قانع می‌شدیم. نظارت تا این حد دقیق بود. البته به‌صورت متمرکز نبود و خود استان‌ها و شهرستان‌ها هم نظارت می‌کردند. کار بسیار موفقی بود که در منطقه مطرح شد
ادامه از صفحه 9
نظر شما درباره طرح تحول سلامت چیست؟
برای تحول نظام سلامت چندراه وجود دارد. یکی اینکه به آخر خط و جایی که مردم مریض شده‌اند و به بیمارستان آمده‌اند بروید و برای درمان کسانی که رگ‌های قلبشان گرفته، سکته مغزی کرده‌اند، یا سرطان‌های پیشرفته دارند هزینه‌های سنگینی بپردازیم. این کار باعث می‌شود کمپانی‌های دارویی یا تجهیزات پزشکی و یا پزشک‌ها درامدشان بالا برود. ولی تاثیر این کار بر سلامت جامعه چقدر است؟ چند درصد مردم بیمار می‌شوند و نیاز به بستری شدن پیدا می‌کنند؟ من فکر می‌کنم این روش ضریب تاثیر بالایی ندارد. اما برعکس این قضیه هم وجود دارد که شیوه زندگی مردم اصلاح شود تا چاق نشوند، سیگار یا مواد اعتیادآور استفاده نکنند و تغذیه سالم داشته باشند. یعنی به جای اینکه به بیمارستان توجه کنیم، (نه اینکه میزان توجه صفر شود) عمدتاً بر شیوه و سبک زندگی تمرکز کنیم. سیاست‌های ابلاغی مقام معظم رهبری نیز در همین راستاست.
یعنی چه کار کنیم؟
باید سرچشمه را درست کنیم. به جای اینکه با حشره کش، مگس‌ها را از بین ببریم، از سرچشمه مگس را متوقف کنیم. انجام این کار تنها مربوط به حوزه سلامت نیست و نیاز به مشارکت حوزه‌های دیگر دارد. اگر بخواهیم غذای سالم را از مزرعه تا سفره مردم ببریم باید بخش کشاورزی نیز بررسی شود. آیا در کشاورزی نگاه اقتصادی است یا بهداشتی؟ به‌کارگیری تغییرات ژنتیکی برای تولید بالا چه تاثیراتی دارد؟ به همین دلیل است که در مجلس تصویب‌شده هر تصمیمی که اتخاذ می‌شود باید پیوست سلامت داشته باشد. یعنی امروز تامین سلامت جامعه در اختیار وزارت بهداشت نیست بلکه در حوزه سیاست‌گذاری وزارت خانه ها و در حوزه علمی همه دانشکده‌هاست. در دانشکده حقوق هم باید بحث حقوق و سلامت بررسی شود چون امروزه سلامت جزء حقوق بشر است. حتی دانشکده الهیات با توجه به اینکه بسیاری از موضوعات مورد بحث حوزه سلامت به مسائل فقهی بر می‌گردد، باید وارد این بحث شود. بنابراین باید حصار ذهنیت محدود خود به حوزه‌های پزشکی را بشکنیم و اجازه دهیم که علوم دیگر، وارد این حوزه شوند.
این یعنی تغییر اساسی در ساختار آموزشی ایا به نظرتان این تغییر شدنی است؟
امروزه در کنار پاتوبیولوژی، ویروس‌شناسی و انگل‌شناسی و...، باید دروس اجتماعی را نیز یاد بگیریم تا بتوانیم با مردم ارتباط برقرار کرده و تغییر رفتار ایجاد کنیم. تغییر رفتار در مردم، یک فن است. افرادی که علوم اجتماعی و روانشناسی می‌خوانند اینها را می‌آموزند. متاسفانه در آموزشمان این تغییر و تحولات رخ نداده است. آموزش پزشکی همان آموزشی است که بنده دیده‌ام. من سال 37 وارد دانشکده پزشکی شده‌ام، از آن روز نزدیک به 59 سال می‌گذرد ولی کوریکولوم آموزشی همان است که قبلاً بود و این درست نیست. کوریکولوم آموزشی باید متحول شود و دانشجو در حوزه مسئولیت‌های اجتماعی پزشکی تمرین کند.
رشته بهداشت چه نقشی در این تحول دارد؟
دانشکده بهداشت باید پیشرو باشد و دانشجو را دو یا سه هفته به روستاهای بندرعباس ببرد. باید به ارزیابی جامعه بپردازد و با کمک سازمان‌های توسعه‌ای و مردم، مداخلات لازم را انجام دهد. این نوع ایده‌ها باید وارد دانشگاه شود. باوجود اینکه دانشگاه ما از این حیث فقیر است اصرار داریم دانشکده‌های نوین تاسیس کنیم. آیا اینها چیزهایی است که فکر می‌کنیم برای دانشگاه ارزش افزوده دارد؟ در حالی که اگر بخواهیم نقش اجتماعی دانشگاه را بسنجیم، باید نیازهای جامعه را بشناسیم و براساس آن دانشجویمان را آموزش دهیم. مشکل این است کسی که با تخصص‌های مختلف پزشکی، وزیر بهداشت می‌شود، مدت‌ها طول می‌کشد تا بفهمد وزارت یعنی چه؟ مفهوم و لازمه وزارت، همکاری با سایر بخش‌های توسعه‌ای است. اگر بتوانیم ساختارها، سازمان‌ها و نهادهای مردمی را سازماندهی و حمایت کنیم آنها باعث ایجاد تحول در جامعه می‌شوند. مشکل این است که ما مدام تجربه می‌کنیم، کنار می‌رویم و فرد دیگری می‌آید و دوباره تجربه می‌کند. این‌گونه مشکلات حل نمی‌شود. نوع مشکلاتی که در کشورهای توسعه‌یافته و درحال‌توسعه از جمله کشور ما وجود دارد به کلی تغییر کرده است و برای اینکه مشکلات ریشه‌هایی حل شوند بحث مولفه های اجتماعی موثر بر سلامت مطرح می‌شود. تا وقتی فلسفه پزشکی از Medical و Biological صرف خارج و به حوزه‌های اجتماعی و روانی وارد نشود، طبیعی است که این مشکلات را نمی‌توان حل کرد. بنابراین ما نیاز به یک تحول بنیادین در آموزش، پژوهش و ارائه خدمات داریم و من فکر می‌کنم که حوزه ارائه خدمت نسبت به آموزش و پژوهش در این زمینه جلوتر است.
خاطره‌ای از دوران فعالیتتان در شهرستان‌ها و روستاها دارید؟
یک داستان جالب برایتان بگویم. زمانی ما تصمیم گرفتیم مشکل سوءتغذیه یکی از روستاهای بروجرد را حل کنیم. در آنجا یک آشپزخانه راه‌اندازی کردیم و از بهورز خواستیم غذایی را با لوازم و موادی که در روستا بود تهیه کند. او را آموزش دادیم خوراکی‌هایی را آماده کند که برای رشد کودکان مناسب باشد. مادران را هم آموزش دادیم سپس تحقیق کردیم که اثربخشی این کار تا چه اندازه است. نتیجه تحقیقات نشان می‌داد که وضعیت این روستا در مقایسه با روستای دیگر هیچ تفاوتی ندارد. فکر کردیم چه خطایی سبب شده به نتیجه نرسیم. این نکات در هیچ کتابی نوشته نشده و باید آن را در فیلد آموخت. برای بررسی مسئله، مطالعه کیفی انجام دادیم. وقتی با مادران صحبت کردیم گفتند شما به ما آموزش می‌دهید، ولی به خانه که می‌رویم مادرشوهرمان می‌گوید «اینها چیست؟ من چند بچه بزرگ کردم و تجربه‌دارم پس باید به حرف من گوش بدهی» بنابراین متوجه شدیم علاوه بر آموزش مادران جوان، باید افراد اثرگذار خانواده‌ها را هم توجیه کنیم. این بار مادر شوهر و عروس را با هم آموزش دادیم که یک‌باره شاخص رشد کودکان تغییر کرد و بهتر شد. مقاله این طرح نیز به عنوان مقاله برتر سال جشنواره رازی شناخته شد. بنابراین یک دانشجوی پزشکی و یا هرکس که می‌خواهد با مردم کار کند، باید جامعه، رفتارها و فرهنگشان را بشناسد و استراتژی‌های متناسب با آن فرهنگ را تنظیم کند. نمونه‌های بسیاری در این زمینه وجود که نشان می‌دهد چنانچه در تصمیم‌گیری جامعه را درست نشناسیم و درست حرکت نکنیم چه خسارت‌هایی به بار می‌آید و برعکس اگر جامعه را به خوبی بشناسیم چقدر می‌تواند موثر باشد. مردم پزشکان را قبول دارند و اعتماد آنان نسبت به ما شوخی نیست. بنابراین اگر بتوانیم حین تحصیل، دانشجویان را با این اصول آشنا کنیم افراد موثرتری در آینده خواهند بود.
تحقیق از سوی مردم و ایده CBPR چه طور مطرح شد؟
یکی از بحث های مهم در بهداشت، مشارکت مردم است که در اصول Primery Care سال 1978 نیز مطرح‌شده است. اگر بخواهیم سلامت مردم را تامین کنیم باید به دست خود مردم باشد. چنانچه خود مردم درگیر نشوند و به‌صورت فعال مشارکت نکنند امکان تامین سلامت جامعه وجود ندارد. البته قبل از مطرح‌شدن این اصل در سال 1978، من دریکی از روستاهای اصفهان با دانش خودم این کار را انجام دادم و مردم را درگیر موضوع کردم. منتها با توجه به شرایط آن زمان که مردم بی‌سواد و یا کم‌سواد بودند مشارکت آنان از طریق پرداخت کمک‌های مالی بود و اگر پول نداشتند می‌آمدند و کار می‌کردند و هریک فعالیتی را انجام می‌دادند و بیشتر کارهای اجرایی داشتند. بعدها که وارد حوزه بهداشت شدم و مطالعه بیشتری کردم دیدم مشارکت مردم سطح‌بندی دارد. متعالی ترین مشارکت، مشارکت فکری است. ما به مردم اجازه دهیم که بتوانند نظریه بدهند و در کنار سیاست گذاران بهداشت دور یک میز بنشینند و مانند آن‌ها نظریه‌پردازی کنند. وقتی معاون تحقیقات و فناوری وزارتخانه شدم گفتم من باید تحقیق را عمومی کنم. تحقیق از آن خواص نیست، تحقیق یک موهبت الهی است که خداوند به انسان عنایت کرده است. همه افراد بشر می توانند محقق باشند، این‌گونه نیست که افراد خاصی را با چارچوبی خاص محقق بنامیم بلکه همه مردم محقق هستند. مردم ایران از سطح سواد بسیار خوبی برخوردارند. در تهران از هر 4 نفر یک نفر سواد دانشگاهی دارد. اکنون‌که وضعیت بهتر از آن زمان است.
الان که به گذشته برمی‌گردید کدام مقطع از زندگیتان را بیشتر دوست دارید؟
طبیعتا قسمتی که فرصت مهمی برایم در وزارت خانه مهیا شد تا بتوانم سیستم بهداشت کشور را با ایده های خودم توسعه بدهم. دانش و تجربه از گذشته ام به کمکم امد و این توفیق بزرگی بود که با فراهم شدن فرصت امکان خدمت رسانی به عده کثیری از هموطنانم بدست آمد
سپید: شرایط فرهنگی مثل گذشته است؟
ان موقع مردم بیشتر به فکر خدمت بودند الان متاسفانه اکثرا دنبال راهی میگردند که چطور جیبشان را بیشتر پر کننند حالا شده از هر راهی .
در یکی از مصاحبه های شما خوانده بودم که شما گفته بودید یک اصل نا مطلوب ارشدیتی وجود دارد که همیشه یک وزیر باید حتما پزشک باشد. شما فکر میکنید همچنان لزومی دارد که در رده های بالای مدیریت یک پزشک این مسئولیت را قبول کند یا مثل گذشته مخالف این نظر هستید؟
اصل نا مطلوب ارشدیت منظورش پزشک نیست یعنی مثلا اگر در موسسه ای همه پزشک هستند لزوما قرار نیست که رئیسشان یک متخصص باشد یعنی از نظر علمی یک درجه بالاتر باشد. بهتر بگویم اگر در بیمارستانی یک پزشک عمومی را رئیس بیمارستان قرار بدهیم متخصصین زیر بار نمیروند و به این میگویند اصل نامطلوب ارشدیت. من این اصل را قبول ندارم، اعتقادم این است که هر کسی در هر پوزیشنی است باید آن کار را به نحو احسن انجام بدهد و به وظایفش اشراف کامل داشته باشد. ما باید ببینیم مثلا از رئیس بیمارستان چه انتظاری داریم، رئیسس بیمارستان که نباید مریض ویزیت کند پس چه ضرورتی دارد یک متخصص قلب این وظیفه را بر عهده بگیرد، اگر کسی باشد که مدیریت خدمات بهداشتی درمانی را بلد باشد خب چه اشکالی دارد که سمت ریاست بیمارستان را به او بدهیم چون او برای این کار تربیت شده و پزشک برای کاری دیگر. مسائل کلان بهداشتی کشور که فقط به طبابت خلاصه نمیشود بسیاری از بیماری ها مثل ایدز طبعات اجتماعی دارند و همچنین مدیریت و ساماندهی منابع مالی و نیروی انسانی هم جز وضایف وزیر بهداشت است خب چه اشکالی دارد که یک وزیر به جای اینکه پزشک باشد یک نیروی مدیر خبره و برجسته باشد. در دوره شاه اتفاق نظر بر این است که در حوزه بهداشت بهترین وزیر اقای اموزگار بوده، خب ایشان که پزشک نبودند اما به لحاظ مدیریتی توانایی سامان بخشیدن به بسیاری از بیسامانی ها و همچنین توانایی استفاده صحیح از منابع مالی و انسانی را داشتند. شما به وزیر فعلی نگاه کنید ، اقای دکتر هاشمی قطعا اولویت هایش نسبت به چهار سال پیش بهتر شده و تغییر کرده و پخته تر شده زیرا با تصمیمات کلان روبروست و مجبور است برای این تصمیمات کلان بخشی از وجودش را به کار ببندد که بیشتر مدیریتی است تا طبابتی.
خب ایا کسب تجربه از طریق ازمون خطا منجر به ایجاد هزینه های سنگین اجتماعی نمیشود؟
باید به زمان و الگوی بیماری ها هم نگاه کرد. وقتی ما وارد وزارت بهداشت شدیم همه نگران بیماری های واگیر دار بودیم. الان نگرانی ما بیماری های غیر واگیردار است مثل سوانح و حوادث ، سرطان، قلب و عروق بیماری های روانی و غیره... وقتی به این بیماری ها نگاه کنید میبینید که در این بیماری ها معضلات اجتماعی وجود دارد. ما متاسفانه در دانشکده هایمان نگاه و رویکرد اجتماعی را به پزشکان آموزش نمیدهیم.
بزرگترین اتفاق اخیر در حوزه بهداشت و درمان طرح تحول سلامت بود. در حوزه بهداشت این طرح را چگونه میبینید؟
در حوزه درمان که مشکلات اساسی داریم و کلیات طرح تحول حول محور درمان قرار داشته اما از منظر بهداشت کارهای خوبی صورت گرفته . یک اینکه شبکه کهنه را بازسازی کردند. خانه ها بهداشت نو سازی شدند و سخت افزار مربوطه در این حوزه را به روز رسانی کرده اند.و کار خوب دیگر توجه به حاشیه شهر ها بوده است اما باز هم اشکالاتی بر این امور وارد است، یکی از این مشکلات استخدام نیرو از طریق بخش خصوصی است، نیروی بهداشتی حتما باید به این کار علاقه مند باشد و بخش خصوصی اشکالش این است که بیشتر منفعت طلبانه است تا کار امد و شما نمیتوانید بر روی نیرو های آن سرمایه گذاری کنید چون نیروی اجاره ای باقی نمی‌ماند.
اولویت اصلی شما آموزش است یا پژوهش؟
این‌ها را از هم جدا نمی‌بینم. من همیشه اعتقاددارم خدمت، آموزش و پژوهش درهم‌آمیخته است. وقتی خدمتی انجام می‌دهم اگر درست باشد؛ افرادی که اطرافم هستند، در حین انجام آن، آموزش نیز می‌بینند. در درمانگاه‌های کشور نیز این روال وجود دارد که دانشجویان دور استاد جمع می‌شوند؛ درحالی‌که استاد به معاینه بیمار می‌پردازد دانشجویان نیز آموزش می‌بینند. در همین حال پرونده‌ای برای بیمار تشکیل می‌شود که می‌تواند تبدیل به پژوهش شود. بنابراین اگر کلینیک بیمارستان امام خمینی به‌گونه‌ای باشد که وقتی بیمار مراجعه می‌کند، استاد و دانشجویان حضورداشته باشند؛ در حین خدمت رساندن به بیمار، آموزش هم صورت می‌گیرند و چنانچه سیستم ثبت اطلاعات دقیقی وجود داشته باشد پس‌ازاینکه 400 یا 500 پرونده تشکیل شد می‌توان یک کار تحقیقاتی نیز انجام داد. لذا این سه مقوله در هم ادغام‌شده است. یکی از اشکالاتی که اعضای هیئت‌علمی بیان می‌کنند اینکه ما وقت نداریم. این مطلب مانند این است که یک روحانی بگوید من وقت ندارم نماز بخوانم. وقتی پزشکی می‌گوید من انقدر بیمار می‌بینم که وقت تحقیق ندارم. در پاسخ می‌گویم همان بیمار باید نمونه تحقیق شما باشد. در حقیقت پروتکل پزشکان باید این‌گونه باشد که من امروز 20 بیمار دارم درنتیجه می‌توانم 20 مورد تحقیقاتی داشته باشم.
یکی از مشکلات ما مباحث اخلاقی است. دانشجویی که کنار من ایستاده باید علاوه بر دانش، پژوهش و خدمت، اخلاق را نیز یاد بگیرد. یکی از دغدغه‌هایی که باید داشته باشیم بحث اجتماعی است. اگر دانشجویان و مراکز خدمات درمانی، اجتماعی شوند اخلاقشان هم درست می‌شود. گاهی دلیل بی‌اخلاقی این است که اجتماعی نیستیم. من معتقدم زمانی که انسان اجتماعی شد، اخلاقش هم درست می‌شود. کلید حل معما در اجتماعی شدن دانشگاه است.
استاد یا مدیر سخت‌گیری هستید؟
بله. اگر بخواهم در یک کلمه بگویم انسان منضبطی هستم. دانشجویانم وقتی با من قرار می‌گذارند می‌دانند که باید سر ساعت حضور پیدا کنند. کلاسی داشتم که اول وقت تشکیل می‌شد به دانشجویان گفتم سر ساعت 8 در کلاس را از داخل قفل می‌کنم. جلسات اول و دوم مشکلات زیادی پیدا کردیم به‌طوری‌که کلاس 40 نفره را با 15 نفر تشکیل می‌دادم و 25 نفر پشت در می‌ماندند. ولی از جلسه سوم بااینکه درباز بود همه راس ساعت 8 در کلاس حاضر بودند. بسیار منضبط و وقت‌شناس هستم.
ازنظر شما دانشجو موفق چه دانشجویی است و یک دانشجو PhD چه توانمندی‌هایی را باید در خودش تقویت کند که برای جامعه مفید باشد؟
در شرایط فعلی واقعاً دانشجویان مظلوم هستند. به نظرم دانشجویان بسیار پاک و مقدس‌اند و دلشان می‌خواهد که موثر باشند. متاسفانه نمی‌دانم به دلیل ازدیاد دانشجو است یا اینکه اساتید خیلی وقت نمی‌گذارند تا انطور که بایدوشاید موثر باشند. تعداد زیاد دانشجویان مشکلات بسیاری را ایجاد کرده است. باید ارتباط بین استاد و دانشجو بیشتر ازآنچه مشاهده می‌کنیم باشد و شاید علت آن فراوانی دانشجو و یا مشغله اساتید است. نقش استاد در تربیت دانشجویان بسیار مهم‌تر از آموزش است. اگر استادی همراه با آموزش، رفتار درست و مناسب را به دانشجویان منتقل کند اثرگذاری بیشتری دارد. قبل از اینکه به دانشکده بهداشت بیایم فعالیت‌های اجتماعی داشتم ولی بالاخره همین رویکرد دانشکده بهداشت و ایستگاه‌های تحقیقاتی نیز بسیار تاثیرگذار بود. متاسفانه دانشجویانی که فارغ‌التحصیل می‌شوند کمتر درگیر این مسائل هستند. تمرکز دانشجو بر مسائل اجتماعی می‌تواند در آینده بسیار موثر باشد. ما خودمان تمرین کردیم و به دست آوردیم ولی واقعاً محیط آموزشی و رفتار استاد می‌تواند تاثیرگذار باشد.
اگر شما وزیر بهداشت شوید چه می‌کنید؟
دوره MPH برای دانشجویان نخبه و با استعداد دانشکده پزشکی راه اندازی شده که بتوانند همزمان در دو رشته تحصیل کنند. دانشجو در MPH، روش تحقیق و آمار می‌آموزد. یاد می‌گیرد که چه کار کند؟ رزومه‌اش را پر کند تا وقتی فارغ‌التحصیل شد در دانشگاه‌های آمریکا مشغول به تحصیل شود؟ یعنی با دست خودمان راه را برای رفتن نخبه‌هایمان به خارج از کشور هموار می‌کنیم. در حالی که این دوره، برای پزشکی که در جامعه کار کرده و مسائل و مشکلات آن را می‌شناسد می‌توانست مفیدتر باشد. دوره MPH دانشکده بهداشت قبلاً برای پزشکان وزارت بهداری برگزار می‌شد که از این تفکر نتایج خوبی مانند پروژه های آذربایجان غربی و (PHC Primary Health Care) به‌دست آمد. این اقدامات توسط دانشکده بهداشت دانشگاه تهران و تحت نظارت وزارت علوم و وزارت بهداری انجام می‌شد که از نظر ساختاری هیچ ارتباطی باهم نداشتند ولی به لحاظ عملی همکاری خوبی داشتند. اکنون که زیر نظر یک وزارتخانه هستیم بهترین فرصت و زمینه مناسبی است که این برنامه‌ها را عملیاتی کنیم. اما متاسفانه فیلد را از دانشکده بهداشت گرفتند، چند ایستگاه برای کارآموزی دانشجویان و پروژه‌های تحقیقاتی اساتید داشتیم که در حال حاضر محدود به یک یا دو ایستگاه شده است و حضور در آن هم بستگی به استاد دارد. به عنوان مثال دکتر هلاکویی چون استاد علاقه‌مندی است هنوز دانشجویانش را به اجبار می‌برد. ولی حضور در این ایستگاه‌ها کمرنگ شده که همه اینها خسارت است. دانشگاه در کنار توسعه علم و فناوری، مسئولیت اجتماعی نیز برعهده دارد و باید پاسخگو باشد. اگر دانشگاهی با این عظمت و با این هزینه‌ای که برای آن می‌شود که مردم آن را می‌پردازند، نتواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد، نزد خدا و وجدانمان مسئول هستیم. برای پاسخ به نیاز جامعه باید از آن‌سوی خط شروع کنیم و از promotion استفاده کنیم. یعنی باید مردم را توانمند کنیم. مردم باید به درک و شعوری برسند که خوب تحلیل کنند و خوب تصمیم بگیرند و برای سلامت خود و خانواده‌شان اقدام کنند. از طرفی دولت باید سیاست‌هایی اتخاذ کند که برای افراد با سواد، امکانات نیز فراهم باشد تا بتوانند دانش خود را عملی کنند. به عنوان مثال اگر می دانیم روغن مایع خوب است ولی فروشگاه‌ها روغن جامد توزیع کنند این دانش را چگونه می‌توان عملی کرد؟ سیاست‌ها باید اصلاح شود و به همین دلیل است که همه تصمیمات باید پیوست سلامت داشته باشد. همچنین می دانیم باید از آب سالم استفاده کنیم؛ ولی اگر آب ناسالم باشد چگونه باید به آن دسترسی یابیم؟ بنابراین دولت باید با سیاستگذاریها و برنامه ریزی هایش امکانات را فراهم کند و مردم هم باید با دانش‌اندوزی، توانمند شوند تا این اهداف محقق شود. زمانی واکسن فراهم بود ولی مردم نمی‌زدند. در ایران فلج اطفال ریشه‌کن شده، ولی در دو یا سه کشور دیگر مانند پاکستان و نیجریه هنوز وجود دارد. با اینکه واکسن در اختیار این کشورها قرار می‌گیرد ولی به دلیل کم سوادی مردم و گاهی شایعه پراکنی های گروه‌های تروریستی از آن استفاده نمی‌کنند. بنابراین هم فراهم کردن امکانات و اصلاح سیاست‌های دولت مهم است و هم استفاده کردن مردم. چنانچه مسئولیت وزارت بهداشت به عهده من گذاشته شود 80 درصد فعالیت‌ها را بر Health Promotion و توانمندسازی جامعه متمرکز می‌کنم. چرا که لازم است مردم به خود، خانواده و اجتماعشان توجه کنند و سیاست‌ها در همه بخش‌ها به گونه‌ای تبیین شود که روند سلامت جامعه را اصلاح کند. همان طور که می‌دانید انسان سالم، محور توسعه پایدار است.

این طرح بازتاب های جهانی هم داشت؟
این موضوع به حدی معروف شد که در یکی از کنفرانس‌های پاریس، نمایندگان ایالت میسی سی پی امریکا گزارش آن را دیدند و از دانشگاه جک سون با یکی از اعضاء هیئت‌علمی تماس گرفتند که ما می‌خواهیم این مدل را پیاده‌سازی کنیم درنتیجه به ایران آمدند سپس ما را دعوت کردند، بالاخره چند بار آمدند و رفتند تا مدل ما را آنجا پیاده کردند. روزنامه نیویورک‌تایمز این موضوع را چند بار منتشر کرد و حتی شوخی‌هایی هم می‌کردند که شاید با این ارتباطات مسائل ایران و آمریکا حل شود. یکی از توفیقات بزرگی که خداوند به من و تیم ما داد این بود که توانستیم بهداشت را به روستاها ببریم و موضوع بی‌عدالتی در سلامت را قبل از اینکه در دنیا مطرح شود به راحتی حل کنیم. هنوز به یاد داریم که در شهرها، شاخص مرگ‌ومیر کودکان 50 و 60 ولی برای روستاها 300 بود. بی‌عدالتی یعنی این و همچنین اختلافی بین شهر و روستا وجود داشت. شهرها نسبتاً برخوردار بودند ولی روستاها اختلاف 5 برابری داشتند. با تلاش‌هایی که شد تقریباً این اختلاف از بین رفت.
در حال حاضر این آمارها به چند درصد رسیده است؟
اکنون اگر آمار روستا و شهر را بگیریم به‌عنوان مثال آمار مرگ‌ومیر کودکان، در روستا 18 و در شهر 15 است این یعنی اختلاف‌ها از بین رفته است. در برنامه تنظیم خانواده که اکنون تغییر کرده، آن‌قدر دسترسی به خدمات بالا رفت که پوشش تنظیم خانواده شهر و روستا یکسان شد. البته این موفقیت نه فقط به این خاطر بود که خانه بهداشت توسعه پیدا کرد، بلکه کل نظام توسعه، اصلاح شد. در حقیقت انقلاب سبب این کار بود. یکی از کارهای انقلاب این بود که خانه بهداشت، برق، جاده و سوادآموزی به روستاها رفت. اساساً این‌طور نیست که با یک فعالیت به توسعه برسیم بلکه باید اجزای توسعه کنار هم قرار بگیرند که آثارش دید شود. به‌عنوان مثال اگر در سیستان و بلوچستان مالاریا وجود دارد راهکارش این نیست که سم‌پاشی کنید چون با این کار محیط آلوده می‌شود و عوارض دیگری دارد، اگر توسعه را ببرید، مردم را باسواد کنید، راه ببرید، برق ببرید، مطمئناً مردم شب‌ها پنجره را می‌بندند و کولر منازلشان را روشن می‌کنند.سپید
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: