بارها پیشآمده که پرسنل اورژانس از سمت همراهان بیمار مورد ضرب و شتم قرارگرفتهاند. متاسفانه باوجوداینکه بارها این اتفاق افتاده اما هنوز هیچ راهی برای حفاظت از این افراد وجود ندارد و این افراد خیلی وقتها در مواجهه با همراهان عصبانی امنیت جانی ندارند.
شفا آنلاین:خشونت
کلامی و فیزیکی علیه تکنسینهای اورژانس<Emergency technicians> بزرگترین نگرانی و دغدغه پرسنل
اورژانس پیش بیمارستانی است.
به گزارش
شفا آنلاین: بارها پیشآمده که پرسنل اورژانس از سمت
همراهان بیمار مورد ضرب و شتم قرارگرفتهاند. متاسفانه باوجوداینکه بارها
این اتفاق افتاده اما هنوز هیچ راهی برای حفاظت از این افراد وجود ندارد و
این افراد خیلی وقتها در مواجهه با همراهان عصبانی امنیت جانی ندارند. در
جدیدترین حادثهای که هفته گذشته اتفاق افتاده است، همراه بیمار با تبر به
سمت تکنسین اورژانس حملهور شده است. داستان اتفاق از زبان خود تکنسین در
ادامه آمده است.
حدود
ساعت 03:30 شب به ماموریتی اعزام شدیم. همراه بیمار به خاطر لرز ناشی از
سرماخوردگی با اورژانس تماس گرفته بود. این بیمار همچنین حدود 30 تا 45
دقیقه قبل از تماس با اورژانس توسط پزشک درمانگاه نزدیک محل سکونتشان ویزیت
شده بود و با تشخیص سرماخوردگی و تب و لرز ناشی از آن برایش دارو تجویزشده
بود و بیمار به منزل بازگشته بود اما هنوز داروهایش را استفاده نکرده بود.
همراه با اورژانس تماس گرفته بود. پس از رسیدن من و همکارم بر بالین بیمار
و کنترل علائم حیاتی که نرمال بودند و اخذ شرح حال که حدود پنج تا شش ساعت
قبل شرح حال تماس با آب سرد و خوردن خربزه را فقط دادند و گفتند مریضی
دیگری نداشته است و فقط از لرز شاکی بودند. رفلکسها و معاینات عصبی نرمال
بود. با 50_10 تماس گرفته شد و وضعیت بیمار به اطلاع ایشان رسید ایشان هم
طبق معمول و بدون توجه به رسالت و اصول علمی و منطقی سیستم EMS توصیه به
انتقال کردند. پس از پایان مشاوره با پزشک لرز بیمار قطع شده بود اما به
خاطر اجرای دستور پزشک به بیمار گفتم که باید به بیمارستان منتقلشان کنم و
گفتم که میتوانند راه بروند و با ما به داخل آمبولانس بیایند که ناگهان
همراهی بیمار که آقایی تنومند و عصبانی بود، تشر آلود و با خشونت به من
گفت: «نمی تونه راه بره مگه کوری؟» به او اطمینان خاطر دادم که مشکلی با
راه رفتن پیش نمیآید و میتواند راه برود. بیمار با کمک همسرش از روی تخت
اتاق خوابشان بلند شد و راه رفت. به اتفاق آنها برای ورود به آسانسور و
انتقال بیمار به آسانسور عازم شدیم. همکارم برای آماده کردن کد زودتر از
پلهها پایین رفت و من به اتفاق همراه و بیمار به سمت آسانسور رفتیم. تمام
این مدت آقای که همراه بیمار بود، فحش و بد بیراه میداد و توهینهای زشت
میکرد. سکوت کرده بودم. وارد آسانسور که شدیم همراه بیمار آسانسور را در
پارکینگ مجتمع مسکونی نگه داشت. به ایشان گفتم باید همکف پیاده شویم.
آمبولانس جلوی درب است. بدون اعتنا به من خانمش را به سمت خودرو شخصیاش
هدایت کرد. درب خودرو را باز کرد و پس از چند ثانیه تبری از زیر صندلی عقب
برداشت و به سمت من حملهور شد. اولش فکر کردم فقط کمی عصبانی است ولی
ناباورانه صدای باد ناشی از حرکت تیغه تبر که از فاصله کمی از صورتم عبور
کرد را حس کردم. بهتزده شدم. گفتم: «چکار میکنی؟ آروم باش.» حرکات مرگبار
تبر و صدای وحشتآور همراه بیمار که میگفت: «می کشمتون... همتون رو
میکشم ...» یکی پس از دیگری و من فقط جاخالی میدادم و عقب میرفتم و
وحشتزده بودم. مرگ را در نزدیکترین فاصله با خودم حس میکردم. تمام
خاطرات تلخ و شیرین زندگیام در کسری از ثانیه از ذهنم عبور کرد. به مادرم و
آخرین تصویری که از چهره او در خاطرم بود فکر کردم. به پدرم و آخرین باری
که او را بوسیده بودم، به برادر ته تغاری دوستداشتنیام که از من میخواست
تا دوچرخهاش را تعمیر کنم و فرصت نکرده بودم به دو برادر دیگرم که هنوز
خیلی کارها باید برایشان انجام میدادم. به خواهرم که دیگر برای خودش خانمی
شده بود و به خیلی چیزهای دیگر که بهسرعت فلش زدن دوربین تصویرش از ذهنم
عبور کرد. برای مرگ آماده شدم. همراه بیمار به سمت خودرویش برگشت و درب را
برای همسرش باز کرد. تبر را به لاستیک خودروی شاسی بلندش تکیه داد. تنها
راه فرار من خارج کردن تبر از دسترس او بود. با خودم گفتم این بهترین فرصت
است. از کوچکترین لحظههایی که او داشت همسرش را به داخل خودرو هدایت
میکرد استفاده کردم به سمت خودرویش رفتم. تبر را برداشتم و از جلوی چشمانش
به بیرون فرار کردم و از ساختمان خارج شدم و پریدم داخل کد. به همکارم که
داشت کد را جا به جا و آماده میکرد گفتم: «برو، سریع برو.» و تبری که از
دسترس او خارج کرده بودم را نشانش دادم و سریع از محدوده خطر خارج شدیم و
به مرکز ارتباطات گفتیم تا پلیس را به محل بفرستد و چند کوچه بالاتر
ایستادیم. چند دقیقه بعد خودروی همراه و بیمار از تقاطع مقابلمان عبور کرد و
به همان درمانگاهی که یک ساعت قبل رفته بود و فاصله کمی تا منزلشان داشت
مراجعه کرد. درمانگاه در مسیر ما بود و دور میدان. ما از دور آنها را زیر
نظر داشتیم و منتظر پلیس بودیم که بیمار و همراهی پس از ویزیت مجدد از
درمانگاه بیرون آمدند و به منزلشان بازگشتند. نزدیک درمانگاه آمدیم. داخل
درمانگاه رفتم و ماجرا را به پزشک درمانگاه گفتم و وضعیت بیمار را جویا
شدم. پزشک درمانگاه تعجب کردند و گفتند خانم را حدود یک ساعت قبل ویزیت
کردهاند. سرما خورده بوده و تب و لرز داشته که برایش دارو تجویز کردهاند
ولی بیمار دارویش را استفاده نکرده است. از ایشان خواستم اگر ممکن است آنچه
را که میگویند بنویسند و ایشان با کمال همکاری آنچه را که گفتند نوشتند و
مهر کردند. با تشکر زیاد از درمانگاه خارج شدم و فقط دلم خوش بود که اگر
قرار است طبق معمول تکنسین سرزنش و محکوم شود در این ماجرا حداقل مدرکی
دارم که بگویم حال بیمار طوری نبوده که نتواند راه برود. چون میدانستم که
برای سیستم اهمیتی ندارد که همراه بیمار با تبر به سمت تکنسین حمله کرده و
تکنسین مرگ را جلوی چشمانش دیده است. برای سیستم اهمیتی ندارد که آمبولانس
اورژانس برای مورد سرماخوردگی اعزام شده است. برای سیستم اهمیتی ندارد که
چرا پزشک بازهم دستور انتقال بیمار سرماخورده را با آمبولانس اورژانس
میدهد. برای پزشک سیستم EMS شرححال تکنسین حاضر بر بالین بیمار بیاعتبار
است و غیرقابل اعتماد. برای پزشک سیستم EMS ریسک است اگر بگوید مریض
میتواند با وسیله شخصی منتقل شود اما برای تکنسین صحنه، مواجهه با یک
همراهی عصبانی و تبرش و جاخالی دادن به ضربه تبر ریسک نیست. برای تکنسین
ریسک است اگر بیمار RBR را راه ببرد ولی برای سیستم اشغال یک آمبولانس
اورژانس برای بیمار غیر اورژانس و نداشتن و دیر رسیدن آمبولانس برای بیمار
اورژانس عیبی ندارد. در کل تکنسین بد است و سیستم خوب.
همچنان
جلوی درمانگاه منتظر پلیس بودیم که تا آن موقع هنوز نیامده بود. به ناچار
ما هم بدون هیچ حمایتی با اعلام وضعیت ده نوزده تبر به سمت پایگاه بازگشتیم
و در مسیر بازگشت به کلانتری رفتیم و تبر را به آنجا بردم و اظهاراتم را
نوشتم.
خیلی
وقت بود که داشتم به این فکر میکردم که دیگر حرفه پزشکی دارد از حوزه خودش
که حفظ و ارتقای سلامتی است خارج میشود و دارد تبدیل میشود به یک عملکرد
قضایی بوروکراسیک که در آن رفع مسئولیت سیاستگذاران و اجراکنندگان حفظ و
بهبود سلامتی، اهمیتش از سلامتی بیمار بیشتر است. به نظر من با توجه به
اصول مدیریت منابع و کمتر بودن سطح عرضه نسبت به تقاضا، همانقدر که انتقال
ندادن یک بیمار اورژانسی با EMS کار اشتباهی هست، انتقال دادن یک بیمار
غیر اورژانسی با EMS هم کاری اشتباه است اما این وسط کمیت و رفع
مسئولیتهای سیستمهای درمانی به کیفیت و مفید بودن اقدامات درست برای
بیماران درست ترجیح داده میشود.سپید