نیکاقبالیان متولد روستای سیسنگ از توابع یاسوج است مردی که حالا هرچنداز معتبرترین نامهای پیوند کبد و نخستین جراح پیوند پانکراس است خودش را هنوز پسری از عشایر کهگیلویه میداند و به رگ و ریشهاش افتخار میکند.
شفا آنلاین>جامعه پزشکی> سامان
نیکاقبالیان یکی از جوانترین چهرههای جراحی در ایران است. او در آستانه
50 سالگی توانسته کارنامه درخشانی در بحث پیوندها ارائه دهد. او را بسیاری
شاگرد اول دکتر ملک حسینی میدانند، شاگرد ممتاز و خلف مردی که یکی از
بزرگترین مراکز پیوند جهان را مدیریت میکند. به گزارش
شفا آنلاین:نیکاقبالیان متولد روستای
سیسنگ از توابع یاسوج است مردی که حالا هرچنداز معتبرترین نامهای پیوند
کبد و نخستین جراح پیوند پانکراس
است خودش را هنوز پسری از عشایر کهگیلویه
میداند و به رگ و ریشهاش افتخار میکند.
او همشهری دکتر ملک حسینی است و
نسبتی خانوادگی هم با او دارد، فرزندان غیور و باهمتی که نام عشایر را
سربلند کردند. بیمارستان نمازی شیراز و بخش پیوند مشهورش نهتنها در ایران
که در جوامع معتبر جهانی هم شناخته شده است. مرکزی که بسیاری از اولینهای
پیوند را به نام خودش ثبت کرده است و امسال با افتتاح بیمارستان خیریه
بوعلی سینا یکی ازبزرگترین مراکز پیوند جهان را راه انداخته است.
بیمارستانی که با همت ملک حسینی و نیکاقبالیان و تیم حرفهایشان بنا شد.
اولین پیوند کبد اولین پیوند پانکراس، نخستین پیوند چند عضوی در ایران
و... توسط این تیم و به نام این گروه ثبت شده است. اولین عمل پیوند چند
عضوی همزمان در بخش پیوند اعضاء بیمارستان نمازی شیراز با موفقیت انجام شد،
در این عمل که در نوع خود بینظیر بود روده، معده، اثنیعشر، لوزالمعده و
طحال بیمار مرگ مغزی روی جوان 31 ساله که بر اثر تومور با مرگ دست و پنجه
نرم میکرد پیوند زده شد. بنا به گفته دکتر ملک حسینی: «عمل پیوند چند عضوی
فقط در 6 مرکز پیوند اعضاء در دنیا انجام میشود.» انجام این نوع عمل
پیوند در شیراز باز شدن افق جدیدی روی بیماران است و این مهم مشارکت بیشتر
مردم نیک اندیش و خانوادههای بیماران مرگ مغزی را میطلبد.»
«نیکاقبالیان در مورد آمار این مرکز میگوید: «سالانه بهطور متوسط 200
عمل پیوند کبد، 190 پیوند کلیه و 30 پیوند لوزالمعده در بخش پیوند اعضاء
بیمارستان نمازی شیراز انجام میشود.» در مرکز ما حدود 4 هزار پیوند کبد و
4 هزار پیوند کلیه صورت گرفته و پیوندهای روده و پانکراس هم بالغ بر چند
صد عمل پیوند است. همه این عملها هم زیر نظر دکتر ملک حسینی توسط شخص
ایشان یا تیم عم ل پیوند انجام پذیرفته ولی برای ما همیشه کیفیت مهمتر از
کمیت بوده است.
آمار و ارقامی که بیشک هر کدامشان برگی زرین از عملکرد
پزشکان ایرانی را به رخ جهانیان میکشد. نیکاقبالیان و همسرش خانم دکتر
حمیرا وخایی سی سخت- متخصص زنان و زایمان که در حال حاضر ریاست نظام پزشکی
شیراز را برعهده دارد سهم زیادی در ارتقا پزشکی شیراز به عهده دارند.
زندگی مشترکی که هر دو پزشک باشند، سخت نیست؟
قطعا
ویژگیهای خاص خود را دارد. یکسری راحتیها و یکسری سختیهای خاص خودش را
دارد. جنبه مثبت ماجرا این است که شرایط کاری آدم درک میشود و سنگینی کار
از طرف مقابل قابلهضمتر است. وقتی وارد دوره پیک عمل پیوند شدم
باوجوداینکه خانهام نزدیک بیمارستان بود و با 5 دقیقه پیادهروی
میتوانستم برگردم گاهی میشد که حتی 5 شب هم نمیتوانستم به منزل برگردم.
مجبور بودم بروم شهرهای دیگر مثل یزد، ارومیه و شهرکرد عضو بیاورم و عمل
پیوند را انجام بدهیم و همینطور پشت سر هم اتفاقاتی روی میداد که وقت
استراحت را از من میگرفت. تازه فلو گرفته بودم. فلوهای فوقتخصصیمان دوره
اول بودند. در تمام این سالها بیشتر همراهی و درک همسرم بوده و این به
رشد هر دو در رشته خودمان کمک کرد.
متولد کدام شهر هستید؟
من متولد سیسخت هستم. شهری در کوهپایه کوه دنا در ارتفاعات دامنههای
زاگرس. سیسخت یک دهستان بزرگ بود که مرکز بخش عمدهای از مناطق بویر احمد
است.
پدرتان چه شغلی داشتند؟
پدرم کارمند کارخانه قند یاسوج بودند و الان هم سالهاست بازنشسته هستند.
این کارخانه بعد از غائله جنوب در سال 1342 که عشایر علیه حکومت مرکزی
شورش کردند بنانهاده شد و پدرم هم از همان زمان در این کارخانه استخدام شد.
چند فرزند بودید؟
مادرم از اولین زنانی بود که در آن منطقه معلم شده بود و از زنان با
احترام منطقه ماست. ما 6 برادر و یک خواهر هستیم که تقریبا همه تحصیلکرده
رشتههای پزشکی هستیم. پدر و مادرم از خانوادههای اصیل و با قدمت آن منطقه
هستند و ما با خانواده ملک حسینیها هم رابطه نزدیک و پیوندهای خویشاوندی و
دوستانه داریم. مادرم سال 1343 معلم شدند و من همسال 1348 به دنیا آمدم.
پدرِ پدربزرگم در سال 1309 اولین معلم را به آن منطقه آورد و بنای علم و
تحصیل را به شیوه نوین در سیسخت بنیان نهاد. چون تا قبل از اقدام پدر
پدربزرگم، مکتبخانههای قدیمی وجود داشت ولی مدارس نوین خیر، همه سعی
میکردند در مکتبخانه خواندن و نوشتن قرآن و زبان فارسی را یاد بگیرند.
حافظ سعدی و فردوسی میخواندند اما با آمدن معلم شیوه جدید آموزش تربیت هم
راه خود را میان مردم باز کرد. ایشان از رضاشاه تقاضای معلم کرد و از همان
موقع هم که این معلم آمد همه افراد محل را ملزم کرد پسر و دختر خود را به
مدرسه بفرستند. این معلم آقای مجیدی نام داشت. ایشان چند سالی در منطقه ما
بود و بعد به تهران برگشت.
چرا پدرتان این اصرار را داشت؟
چون
ایشان التزام داشت که همه باید تحصیل کنند، این موضوع که مادرم هم بعدها
معلم شد نکته تعجببرانگیزی ندارد. منتها مادرم ابتدا آمدند دانشسرای
عشایری آقای بهمن بیگی که در شیراز تاسیسشده بود و تحصیلاتشان را تکمیل
کردند و بعد به منطقه بازگشت. حتی مادر خانم بنده هم از همین نسل معلمها
هستند که بنده کلاس اول ابتدایی را با ایشان گذراندم، ایشان خاله بنده
هستند که درنهایت مادر خانم بنده هم شدند.
من
در مدرسهای درس خواندم که خاله، شوهرخاله، مادرم و یکی از داییهایم معلم
آن مدرسه بودند و دایی هم مدیر مدرسه بود. بچههای مدرسه هم خب به طبع
پیوندهایی که عشایر با هم دارند همه با هم فامیل بودند.
یک خانواده عشایری و تحصیلکرده؟
دوراندیشی
جد بزرگم و اهتمام ایشان باعث شد از دو نسل پیش از من همه زنها و مردهای
منطقه تحصیل کنند. ایشان به جای توپ و تفنگ و زمین از رضاشاه طلب معلم
کردند و بذر تحصیل را میان ما کاشتند.
پس باوجوداین جو تحصیلی و همچنین معلم بودن مادر احتمالا ایشان تاکید داشتند که پزشک بشوید درست است؟
من خاطرم نیست که هرگز برای پزشک شدن من اصراری از طرف خانوادهام صورت
گرفته باشد. درست است که جو تحصیل حاکم بود اما هر دوره مقتضیات خودش را
دارد و من هرگز اجباری برای تحصیل در رشتهای خاص را در خانواده ندیدم.
وقتی آقای مجیدی با دعوت جدم وارد منطقه ما شدند مردم بسیار او را تکریم
کردند. آقای بهمن بیگی هم به سبب همت و تلاش برای برقراری تحصیل در میان
عشایر جنوب جایگاه بسیار بزرگی میان ما دارند که تاکنون هیچ دکتر و مهندسی
نتوانسته این مقدار عزت و احترام را میان مردم ما کسب کند اما خب در شرایط
مختلف خواست خانوادهها همتغییر میکند. مثلا آن دوره معلمی شغل بسیار
والایی بود. هم درآمد خوبی داشت و هم جایگاه و منزلت اجتماعی بالایی داشت.
این رویه تا سالهای دهه 50 ادامه داشت و بعد از آن پزشکی این منزلت را کسب
کرد اما شاید در آینده رشته دیگری هم جای خود را با پزشکی عوض کند، باید
دید هر دورهای چه رشتهای مورد مخاطب خانوادههاست. من خودم تا سال 1366
که رشته پزشکی را انتخاب کردم همیشه در فضایی قرار داشتم که بیشتر
خانوادهها میخواستند فرزندشان یا پزشک شود یا مهندس برق. بیشتر تاکید
خانواده روی درس خواندن بود و نه رشته خاصی. من دیپلم ریاضی گرفتم و در
استان فارس هم رتبه دیپلمم اول بود اما یک پسرعمو داشتم که ایشان مرا
تشویق کردند دنبال پزشکی بروم. ایشان تاکید داشتند که پزشکی رشته ایست برای
برداشتن دردی از دردهای مردم و از سویی دیگر تعداد معلمها هم زیاد شده
بود بنابراین باید فضای ادامه تحصیل را تغییر میداد.
به شما پیشنهاد ندادند که پزشکی رشته پولسازی است؟
خیر در خانواده ما پول اهمیت کمتری داشته. اینکه در رفاه زندگی کنید بحث
دیگری است و اینکه برای پول زندگی کنید یک بحث دیگر. ما زندگی خاص خودمان
را داریم. دید خودمان به دنیای اطرافمان. هنوز در لابهلای زندگی مدرن
امروزی میتوانید رگههایی از نحوه زندگی عشایری و آن دید به دنیا را میان
زندگی ما بیابید. روابط گسترده با مردم و فامیل و ازایندست رفتارها. بحث
بعدی هم منزلت اجتماعی است. برای مثال وقتی فامیلها میآیند شیراز خود را
ملک حسینی یا نیکاقبالیان معرفی میکنند و این بدان معناست که منزلت پزشکی
که در این فامیلی است را آنها هم از آن خود میدانند. شاید برای شما ملموس
نباشد درک این موضوع که از شهر و زندگی شهری آمدهاید اما در گذشته مردم
ما عشایر بودند و در چادر زندگی میکردند. چادرهای عشایری در ندارد، اگر
چادر کناری مثلا نمک کم داشت سری به چادر بغلی میزد و نمک را از آنجا تهیه
میکرد. پیوندهای عاطفی و خویشاوندی قوی میان این سبک از زندگی همچنان در
خلقوخوی ما باقیمانده و بر همین اساس پول معیار بسیار ناچیزی برای
انتخابهای ماست، حال این انتخاب میتواند زن و همسر باشد یا شغل یا تحصیل
یا هر چیز دیگری. متاسفانه الان بهگونهای شده که همه در چهاردیواری
خودشان محصور شدهاند. همین تهران قدیم یا زندگی شهری قدیمی که یک فامیل از
برادرها و خواهرها در خانهای بزرگ زندگی میکردند و یک حیاط مشترک داشتند
و بسیاری از موارد روزمرگی زندگی میانشان به اشتراک گذاشته میشد. همه سر
یک سفره غذا میخوردند و مشکلات را همگی دستبهدست هم برطرف میکردند اما
الان ممکن است 2 برادر در دو سوی یک شهر زندگی کنند و ماهها حتی مراوده هم
با یکدیگر نداشته باشند.
پس میگویید که الان هم این پیوندها را میان خود حفظ کردهاید؟
بله ما مرتب به خانواده و فامیل سر میزنیم، برمیگردیم به شهر خودمان
یعنی سیسخت. هم برای دیدن پدر و مادر و هم اعضای خانواده و آشنایان. اصلا
من قبل از اینکه شیراز منزل داشته باشم در سیسخت خانه ساختم. همیشه جمع
میشویم و صحبت میکنیم و اگر از اقوام مشکلی داشته باشند، چه مسئله پزشکی
که کار تخصصی بنده است یا مشکل غیرپزشکی برای رفع مشکل اقدام میکنم.
وقتی کودک بودید آرزو داشتید چه شغلی داشته باشید؟
آن زمان خاطرم هست ارتش برای رفتوآمد در منطقه عشایری ما از هواپیماهای
ملخی و هلیکوپتر استفاده میکرد و این رفت و آمدهای هوایی به دلیلی
صعبالعبور بودن مسیر زمینی همیشه هوایی بود. ما هم با دیدن هواپیما دوست
داشتیم خلبان بشویم. بزرگتر که شدم نظرم تغییر کرد و سال 1366 وارد
دانشگاه پزشکی شیراز شدم. سال 1373 دوره عمومی که به پایان رسید قرار بر
این بود که بروم رشته قلب بیمارستان رجایی امتحان بدهم، اما یکی دو هفته
قبل از امتحان دکتر ملک حسینی مرا دید و احوالم را جویا شد، بعد به من
پیشنهاد داد بروم رشته جراحی و از آنجا هم برای پیوند اقدام کنم.
علاقهتان به رشته قلب بود؟
خیر، من به جراحی علاقه داشتم که بعد بروم قلب یعنی کلا جراحی برایم
اولویت داشت. به تشویق یکی از دوستان دوره دانشگاه که هم رقیبم بود و هم
رفیقم ذهنیت من برای رشته قلب آماده شد ولی وقتی دکتر ملک حسینی با من صحبت
کرد نظرم تغییر کرد و وارد رشته جراحی شدم. آن سال امتحان ندادم و سال بعد
یعنی سال 1374 برای رشته جراحی اقدام کردم. سال اول جراحی که گذشت متوجه
شدم حتی جراحی قلب هم آن قله آرزوهایم نیست و نمیتواند نیاز و عطش
درونیام را رفع کند.
نیاز شما چه بود؟
یعنی آن انتظاری که فرد از خودش داشته باشد. فکر میکردم کار خیلی
فوقالعادهای باشد که بود اما برای من کم بود و میخواستم کارهای بهمراتب
سنگینتر و پیچیدهتری را انجام دهم. جراحی قلب یک عمل ظریف اما با متد
ثابت بود و هیچگونه خلاقیتی در خود نداشت. من احساس میکردم در کار جراحی،
یک جراح باید با چالش روبهرو شود، ازلحاظ مالی اگر بررسی کنیم اگر
دورهای که من فارغالتحصیل شدم رشتهام جراحی قلب بود قطعا وضعیت بسیار
بهتری برایم به همراه داشت ولی همانطور که پیشازاین گفتهام عطش درونیام
را پول برطرف نمیکند.
: شما متعلق به نسلی از پزشکان هستید که مسائل مالی برایشان اهمیت داشته، چرا برای شما این اتفاق نیفتاد؟
دقیقا برای من هم مهم بوده، یعنی هر پزشکی که بگوید مسائل مالی برایم
اصلا مهم نیست درواقع دارد خودش را گول میزند، اما بحث اولویتهاست. تعریف
رفاه با مسائل مالی کاملا متفاوت است من به دنبال رفاه بودم نه پول و
همزمان اولویت اولم تحصیل و کار در رشتهای بود که انگیزه لازم برای زندگی و
کار را به من بدهد. من همیشه میخواستم از تواناییهایم در حد نهایی آن
استفاده کنم بنابراین رشتههایی که متد ثابت و غیرقابل تغییری دارند برایم
جالب نبودند. من میتوانستم رشتههای دیگر را انتخاب کنم، مثلا پوست یا
ارتوپدی اما جراحی برایم جذاب شد و البته در این رشته کمبود هم وجود داشت.
کمبود ازاینجهت که دانشجوهای خیلی خوب وارد این رشته نمیشدند، بنابراین
رشته جراحی در یک سطح ایستایی قرار داشت. دانشجوهای خوب، زمان ما وارد رشته
داخلی میشدند یعنی داخلی شیراز همواره مملو بود از شاگردان ممتاز و طراز
اول. بزرگان دانشکده پزشکی شیراز همیشه از رشته داخلی عبور کردند حتی
افرادی که مناصب بزرگی هم بعدها کسب کردند مثل دکتر لنکرانی از این رشته
عبور کرده بودند. به من هم میگفتند چرا میخواهم بروم رشته جراحی، جراحی
یک رشته معمولی است و علمی هم در آن نیست، نهایتا شبیه یک تکنیسین میشوی.
من گفتم این دید اشتباهی است درصورتیکه جراحان بزرگی در شیراز وجود
داشتند و هنوز هم هستند مثل دکتر واعظزاده دکتر فرخ سعیدی، ایشان سالها
استاد دانشگاه شیراز و رئیس دانشگاه پزشکی شیراز بودند و دکتر دکتر پارسا و
همچنین دکتر عاطفی. بنابراین در یک دوره خلائی به وجود آمده بود که
دانشجوهای خوب وارد رشته جراحی نمیشدند، همه یا میرفتند رشتهای مثل
داخلی که پرستیژ علمی بالایی داشت یا درآمد خوبی داشت مثل رشتههایی که عرض
کردم. تشویقهای دکتر ملک حسینی خیلی موثر بود که وارد رشته جراحی بشوم.
چرا آنقدر ایشان روی تصمیم شما تاثیر داشتند؟
دکتر ملک حسینی جراح بسیار زبردستی است، وقتی شخصیتی مثل ایشان راهنمایی
میکنند شما از روی عقل و منطق هم نگاه کنید، باید بادید باز بپذیرید یا
حداقل بهای بیشتری به این راهنمایی بدهید. ایشان به من گفتند که دارند راه
پیوند را باز میکنند و تو هم به من کمک کن، خب پیشنهادی عالیتر از این
نمیشود. این ایدهآل است که به شما بگویند تو بیا و با هم این بخش را
گسترش میدهیم و متعالی میکنیم.
و شما به نقطه ایدهآلتان رسیدید؟
با
تمام کارهایی که در بخش پیوند انجام دادهایم هنوز فکر میکنم ما اول راه
هستیم و میشود کارهای بسیار بزرگتری را هم انجام داد. ما به کمیت
رسیدهایم. بزرگترین بخش پیوند دنیا را در اختیار داریم به کیفیت هم
رسیدهایم، در کارهای کلینیکی و در بخش تولید علم وقتی بتوانیم سالی 200 یا
300 مقاله علمی درجه یک را در بهترین نشریات معتبر علمی به چاپ برسانیم،
آنوقت است که باید به خود ببالیم. زمانی که ما بتوانیم به روش یا دارویی
برای جلوگیری از پس زدن پیوند دست بیابیم آن روز میتواند روز بزرگی برای
ما باشد، آنوقت این روش به اسم شیراز مشهور میشود. ما سالی 600 پیوند کبد
انجام میدهیم و چه خوب میشود که روشهای نوینی را هم بیابیم تا هم در
تکنیک و هم در خلاقیت پیشتاز باشیم.
فکر میکنید چند سال با آن وضعیت ایدهآل فاصله دارید؟
طی 10 سال آینده به وضعیت بینظیری خواهیم رسید. وقتی ساختمان جدید آموزش
در شهر جدید صدرا ساخته شود، خب دانشجوهای بیشتری جذب این رشته میشوند و
پرورش مییابند و تصور کنید از هر 10 نفر یکی فقط تولید علم داشته باشد به
چه وضعیت بینظیری خواهیم رسید. مضافا بر اینکه خب این پزشکان در سرتاسر
کشور پخش میشوند و جامعه از خدماتشان بهرهمند خواهد شد.
چرا بهرهبرداری از این پروژه با تاخیر انجام شده و گروه شما شامل چه افرادی است؟
تامین مالی به کندی صورت میگرفت، دکتر ملک حسینی رئیس گروه هستند، دکتر
صلاحی، همراه قدیمی ایشان هم هستند، دکتر بهادر و نفر چهارم هم بنده هستم و
همزمان شاگرد این سه بزرگوار. ما همچنان درحالتوسعه گروه خود هستیم و با
الگوبرداری از دانشگاههای بزرگی مثل جانهاپکینز که مورد تاکید دکتر ملک
حسینی است طی یک بازده زمانی 3 ساله خواهیم توانست به جایگاه بسیار
ویژهای دست یابیم. ما راه را آغاز کردهایم و من معتقدم به کمک تامین
مالی خیرین خیلی زودتر از برنامه پیشبینیشده به اهداف دست خواهیم یافت.
اگر الگوی ذهنی آقای ملک حسینی دانشگاه هاپکینز یا دانشگاههای مشابه
بود چرا سبک معماری را در ساخت بیمارستان جدید بوعلی سینا دخیل نکردند؟
این معماری برگرفته از معماری مدرنی است که الگوهای ایرانی هم در آن وجود
دارد و نکته بعدی این است که بیمارستانی با این حجم را نمیشود فقط با سبک
معماری ایرانی ساخت. همچنین معماری کلاسیک هم درخور ما نیست. ما فقط این
حجم وسیع را میتوانیم در معماری مدرن پیادهسازی کنیم و بعد اشکالی از
معماری ایرانی مثل سرسرای ورودی که شبیه تختجمشید است را به سبک معماری
ایرانی به کل مجموعه اضافه کنیم. پیشنهادهایی وجود داشت که از سنگ سفید
بیشتر استفاده کنیم ولی بعد ترکیبی از سنگ و شیشه لحاظ شد. درمجموع وقتی
تمام بررسیها انجام شد به این نتیجه رسیدیم معماری ایرانی جوابگو نیست
زیرا باید سطح بسیار زیادی را اشغال میکردیم که فقط 500 تخت در آن قرار
بگیرد و همچنین معماری مدرن به این دلیل مورد استقبال قرار گرفت که متعلق
به سبک خاصی نبود و الگویی فراگیر و جهانی دارد. اینگونه شد که تمام
طرحها رد شد و درنهایت به طرح نهایی فعلی رسیدیم.
الان چند طبقه فعال دارید؟
7 طبقه و 2 طبقه زیرزمین
و چند تخت؟
بالای 500 تخت در بیمارستان ابوعلی سینا خواهد بود و در بیمارستان سرطان بیش از هزار تخت پیشبینیشده.
از لحاظ مالی این طرح تامین مالی شده؟
یک خیر قرار است حدود 400 میلیارد تومان کمک کند.
متولد چه سالی هستید؟
سال 1348
و چه سالی ازدواج کردید؟
سال 1374 وقتی 26 سالم بود ازدواج کردم. دقیقا مصادف بود با شروع دوره دستیاری جراحی.
همسرتان هم آن موقع پزشکی میخواندند؟
بله، ایشان دانشجوی سال چهارم پزشکی بودند. وقتی من دوره دستیاری را به اتمام رساندم ایشان هم دوره عمومی را تمام کردند.
پس کلا خانواده پزشکپروری هستید؟
تقریبا بین برادرها و خواهر 5 نفر پزشک هستیم. در خانواده خاله هم 2 نفر
یعنی همسرم و برادرشان پزشک هستند بین خواهرزادهها و برادرزادهها هم چند
پزشک و متخصص داریم.
برویم سراغ اولین پیوند پانکراس کمی راجع به عمل صحبت کنید.
من برای فلوشیپ رفتم سراغ پیوند کبد، دکتر ملک حسینی به من گفتند ببین
میتوانی پیوند پانکراس را همزمان دوره ببینی یا نه. ایشان میخواستند
پیوند پانکراس را هم در مرکز راه بیندازیم. قبل از اینکه برای طی دوره
فلوشیپ عازم انگلیس شوم دکتر ملک حسینی با دکتر عباس شیبانی صحبتی کردند و
مبلغ 8 هزار دلار برای من مقرر کردند که برای دوره فلوشیب در اختیارم قرار
بگیرد. در طول دوره که انگلستان بودم کتاب پیوند پانکراس که نوشته دیوید
سادرلند و بروسنر بود را پیدا کردم و به همراه 300 مقاله علمی پیوند
پانکراس مطالعه کردم و با یک جراح لبنانی اصل هم آشنا شدم به اسم نادی
حکیم. ایشان در بیمارستان سن مریز حضور داشتند. وقتی با ایشان صحبت کردم
بنده را دعوت کرد بروم و از نزدیک یکی از پیوندهای پانکراس را مشاهده کنم.
پیوند پانکراس را دیدم و این همان اولین و آخرین پیوند پانکراسی بود که از
روی دست یک شخص دیدم و اتفاقا از روش ایشان خوشم نیامد بهدلیل اینکه من
فنی را که در بیمارستان کینگی کالج هاسپیتال میدیدم بسیار تکنیک بالایی
بود اما تکنیک نادی حکیم تکنیک بسیار ابتدایی بود و به نظرم آمد که ایشان
خیلی جراح هنرمندی نیست.
فکر میکنید بزرگترین ویژگی یک جراح چه میتواند باشد؟
به نظر من بزرگترین ویژگی یک جراح اولا علم و دانشش است. یعنی بیماری و
آن بیمار را بهخوبی بشناسد و دوم تکنیک بسیار خوب است. تکنیک چیزی است که
بخشی از آن آموختنی است و بخشی ذاتی و سومین مسئله قضاوت صحیح حین عمل و
قدرت تصمیمگیری در مواردی است که حین عمل پیش میآید. در جراحی روتین و
معمولی خب همیشه یک روند را انجام میدهید اما در جراحیهای پیچیده مثل
شاخه پیوند اعضا یا سرطانهای اعضای حساس جراحانی موفقاند که تکنیک بالا و
بینش ژرفی در مورد موضوع دارند. در تکنیک شما تفاوتها را میبینید. نتیجه
یکسان است اما من از دیدن جراحی که هنرمندانه است لذت میبرم.
اینجا
باید از آقای دکتر شکوه امیری هم یاد کنم. من وقتی مقالات پیوند پانکراس و
کتابهای در همین زمینه را میخواندم متوجه شدم آقایی به اسم حسین شکوه
امیری هست و ایشان را تا قبل از مطالعه نمیشناختم. سوالاتی کردم راجع به
ایشان که متوجه شدم خیلی قبلتر از دوره ما تحصیل میکرده و بعد از انقلاب
یکی دو سال رزیدنت جراحی بوده و بعد رفته بودند دانمارک و در آن کشور
بهدلیل انجام دادن تکنیک پیوندی که الان هم ما در شیراز برای پیوند
پانکراس استفاده میکنیم روی حیوانات از آمریکا دعوتنامه گرفته و رفتند
آنجا و هنوز هم در این کشور اقامت دارند. تکنیک شکوه امیری را از همه بهتر
میدانم و همیشه این تکنیک را بهعنوان تکنیک اصلی اجرا میکنم. یک هفته از
بازگشتم به ایران میگذشت که شنیدم گروهی از پزشکان مقیم آمریکا میخواهند
برگردند به شیراز و در کنفرانسی شرکت کنند. وقتی جویای نامشان شدم متوجه
شدم دکتر شکوه امیری هم میانشان است.
بالاخره
با ایشان صحبت کردم. ایشان در زمان اقامت مقالهای ارائه دادند و یک فیلم 6
دقیقهای هم از پیوند پانکراس پخش کردند. همین فیلم برایم کافی بود. همین
دوره مصادف شد با مرگ مغزی یک بیمار و امکان پیوند زدن پانکراس. به دکتر
ملک حسینی که گفتم بهترین فرصت است از وجود دکتر امیر شکوهی استفاده کنیم و
ایشان پیوند انجام دهند اما دکتر ملک حسینی گفتند بهتر نیست خودت اولین
پیوند پانکراس را انجام بدهی؟ گفتم برایم مهم نیست اولی باشم، دومی باشم یا
آخری.
این واقعا برایتان مهم نبود که اولین پیوند را بزنید؟
نه واقعا برایم مهم نبود.
ولی برایتان این شهرت را به ارمغان میآورد که آورد
من کارهای مهم دیگری انجام دادهام ولی نمیدانم چرا با این پیوند
پانکراس شناخته میشوم. در خود کبد کارهای جدیدی انجام دادم، پیوند روده
موفق هم در ایران به نام من است. پیوند چند احشایی یا مولتی ویسرال هم مال
من است. البته اولین پیوند روده را آقای دکتر فاضل انجام دادند ولی تعدادش
یک یا دو عدد بود و بعد رهایش کردند اما پیوند روده موفق متعلق به بخش ماست
و همچنین درصد موفقیتمان هم نزدیک به 50 درصد بوده. انواع ترکیبهای
پیوند کبد که دکتر ملک حسینی شروع کردند به لت کردن کبد در خارج انجام شد
از بدن اما من اولین بار لت کردن را در داخل بدن بیمار مرگ مغزی انجام دادم
و ادامه ترکیبهای مرتبط با آن. بنابراین کارهای مهمی انجام دادم که پیوند
اول یا دوم پانکراس برایم مهم نبود و فقط در ذهنم به این نکته توجه
میکردم که وقتی جراح موفقی آمده به ایران چه خوب است که از ایشان بهترین
فن را فرابگیرم. با دکتر شکوه امیری در میان گذاشتم ایشان با اینکه پرواز
داشتند برای تهران پروازشان را کنسل کردند و با کمال میل پذیرفتند بیایند
پیوند را برای ما انجام بدهند. ایشان از هتل مستقیم به همراه بنده آمدند
بیمارستان. متاسفانه بیمار مرگ مغزی ما از بعدازظهر وضعیت ناپایداری
داشتند. دکتر که آمدند گفتند حاضر به انجام این عمل نیستند. ایشان گفتند
پیوند کبدشان را انجام بدهیم و حتی نظر دکتر این بود که به کلیهها هم دست
نزنیم زیرا فایدهای ندارد. دکتر شکوه امیری لطف کردند ماندند ولی نشد که
پیوند بزنند. 3 شب بعد یک مرگ مغزی جوان مناسبی پیدا شد که شرایطشان برای
عمل خوب بود. دوباره با ایشان تماس گرفتم اما به من گفتند که 2 ساعت دیگر
به مقصد آمریکا پرواز دارند. ایشان همان شبی که بیمارستان آمده بودند تکنیک
پیوند کبد من را دیده بودند و راجع به آن پیوند گفتند بسیار هنرمندانه است
و من نمیتوانم مانند شما هنرمندانه این پیوند را انجام بدهم. البته شاید
ایشان شکستهنفسی میکردند ولی برایشان تحسینبرانگیز بود و برای من
امیدبخش و خوشحالکننده.
نه ولی چون بار اول بود ازلحاظ زمانبندی مشکل داشتیم، یعنی اینکه ما
باید کبد و کلیهها را برمیداشتیم و انجام میدادیم بعد به پانکراس
میرسیدیم. اولین بیمارمان خانم جوانی از جهرم بودند و داوطلب شدند که
اولین پیوند پانکراس را به ایشان بزنیم.
این اعتمادبهنفس را داشتید که میتوانید انجام بدهید؟
بله قطعا اگر نداشته باشم که اصلا نمیشد عمل انجام داد. فردا آقای دکتر
ملک حسینی آمدند و پرسیدند انجامشده؟ و من هم توضیح دادم که انجام شده و
قند بیمار هم بهصورت نرمال رسیده است.
در ماه اول 5 عمل موفق پانکراس انجام دادیم. تاریخ این عمل هم 12 اردیبهشت بود.
شما جوانترین جراحی هستید که نامتان جز اسامی پیشگامان جراحی ایران قرار دارد. خودتان نسبت به این قضیه چه حسی دارید؟
=
چه افتخار بزرگی است برای من. موقع دستیاری چند نفر از اساتید به من گفتند
که در آینده چهره درخشان جراحی خواهم شد. حداقل چند نفر از اساتید راجع به
من این پیشبینی را کرده بودند ولی برای من باعث افتخار است اگر به این
موقعیت رسیده باشم.
پیوند چه ویژگیهای خاصی دارد؟
در
جراحی پیوند شما همیشه با عملهای نو روبهرو میشوید. جراحی مجاری کیسه
صفرای سرطانی یکی از سختترین عملهای جراحی در کبد است. من بعد از 12 سال
که این عمل را انجام میدهم تازه همین سال گذشته احساس کردم که به یک دید
کلی در این عمل سخت رسیدهام.
جراحی
پیوند ازاینجهت برایم جذاب است که هر روز نسبت به روز قبل دید شما را
بهبود میبخشد و شما در ذهنتان به یک دید سهبعدی از محل عمل میرسید و
انگار درک واضحتری از عمل در آن ناحیه به دست میآورید. عمل مجاری صفراوی
عملی است که بیش از 14 ساعت به طول میانجامد ولی با پیشرفتی که کردهام
اکنون میتوانم در مدتزمان 8 ساعت این عمل را با موفقیت به پایان برسانم.
فکر میکنید بعد از دکتر ملک حسینی چه استادی بیشترین تاثیر را روی شما داشته است؟
قطعا
جناب آقای دکتر فاضل که ما به نحوی همه شاگردان ایشانیم ضمن اینکه دکتر
فاضل یکسری خصوصیاتی دارند که برای همه ما بینظیر است. ایشان انسانی
بزرگوار بامتانت و با سعهصدر هستند. من هرگز به یاد ندارم که ایشان را
دیده باشم و ایشان مرا تشویق نکرده باشند. علاقه عجیبی به جوانان این
سرزمین دارند. ایشان زمانی که وزیر علوم بودند در مورد رد صلاحیتها از
امام(ره) اجازه گرفتند که مدل گزینش برداشته شود، یعنی حتی ما وارد شدن به
دانشگاه را هم مدیون ایشان هستیم زیرا اگر همان سیستم قبلی باقی میماند
معلوم نبود رد صلاحیتمان میکردند یا نه. ایشان حق بزرگی بر گردن جوانان
دارند. درزمینه جراحی هم مدل ایشان را میدیدیم که دکتر ملک حسینی بودند.
بزرگی و مهربانی ایشان به حدی زیاد بود که جایگاه رفیعی در قلب و روح ما
یافتهاند و این جایگاه بسیار دستنیافتنی است. از نظر اخلاقی ایشان کمک
بزرگی به اخلاقی کردن عمل پیوند در ایران کردند. ایشان یکی از حامیان طرح
اهدای عضو مرگ مغزی و برچیدن بساط خریدوفروش عضو هستند. آخر مفهومی ندارد
روی درودیوار این مملکت ثروتمند ما همچنان ببینیم که آگهی فروش عضو نصب
بشود و این جای بسی تاسف دارد.
خلاصه گفت و گو
از 10 سال پیش تا کنون ما هیچ مورد پیوندی انجام نمیدهیم که نسبت درجه یک
با هم نداشته باشند. بحثم این است که برای اهدای عضو نباید پولی رد و بدل
شود این کار واقعا اخلاقی نیست
برآورد میشود که تا 10 سال آینده فقط در همین استان فارس ما نیازمند چندصد دستگاه دیالیز خواهیم بود.
در مرکز ما حدود 4 هزار پیوند کبد و 4 هزار پیوند کلیه صورت گرفته و
پیوندهای روده و پانکراس هم بالغ بر چند صد عمل پیوند است. همه این عملها
هم زیر نظر دکتر ملک حسینی توسط شخص ایشان یا تیم عمل پیوند انجام پذیرفته
ولی برای ما همیشه کیفیت مهمتر از کمیت بوده است.
در جراحی پیوند شما همیشه با عملهای نو روبهرو میشوید. جراحی مجاری
کیسه صفرای سرطانی یکی از سختترین عملهای جراحی در کبد است. من بعد از
12 سال که این عمل را انجام میدهم تازه همین سال گذشته احساس کردم که به
یک دید کلی در این عمل سخت رسیدهام
من کارهای مهم دیگری انجام دادهام ولی نمیدانم چرا با این پیوند پانکراس شناخته میشوم. در خود کبد کارهای جدیدی انجام دادم
دقیقا برای من هم مهم بوده، یعنی هر پزشکی که بگوید مسائل مالی برایم
اصلا مهم نیست درواقع دارد خودش را گول میزند، اما بحث اولویتهاست. تعریف
رفاه با مسائل مالی کاملا متفاوت است من به دنبال رفاه بودم نه پول و
همزمان اولویت اولم تحصیل و کار در رشتهای بود که انگیزه لازم برای زندگی و
کار را به من بدهد.
دکتر ملک حسینی جراح بسیار زبردستی است، وقتی شخصیتی مثل ایشان راهنمایی
میکنند شما از روی عقل و منطق هم نگاه کنید، باید بادید باز بپذیرید یا
حداقل بهای بیشتری به این راهنمایی بدهید. ایشان به من گفتند که دارند راه
پیوند را باز میکنند و تو هم به من کمک کن، خب پیشنهادی عالیتر از این
نمیشود. این ایدهآل است که به شما بگویند تو بیا و با هم این بخش را
گسترش میدهیم و متعالی میکنیم.
با تمام کارهایی که در بخش پیوند انجام دادهایم هنوز فکر میکنم ما اول
راه هستیم و میشود کارهای بسیار بزرگتری را هم انجام داد. ما به کمیت
رسیدهایم. بزرگترین بخش پیوند دنیا را در اختیار داریم به کیفیت هم
رسیدهایم، در کارهای کلینیکی و در بخش تولید علم وقتی بتوانیم سالی 200 یا
300 مقاله علمی درجه یک را در بهترین نشریات معتبر علمی به چاپ برسانیم،
آنوقت است که باید به خود ببالیم.
طی 10 سال آینده به وضعیت بینظیری خواهیم رسید. وقتی ساختمان جدید آموزش
در شهر جدید صدرا ساخته شود، خب دانشجوهای بیشتری جذب این رشته میشوند و
پرورش مییابند و تصور کنید از هر 10 نفر یکی فقط تولید علم داشته باشد به
چه وضعیت بینظیری خواهیم رسید. مضافا بر اینکه خب این پزشکان در سرتاسر
کشور پخش میشوند و جامعه از خدماتشان بهرهمند خواهد شد.
به نظر من بزرگترین ویژگی یک جراح اولا علم و دانشش است. یعنی بیماری و
آن بیمار را بهخوبی بشناسد و دوم تکنیک بسیار خوب است. تکنیک چیزی است که
بخشی از آن آموختنی است و بخشی ذاتی و سومین مسئله قضاوت صحیح حین عمل و
قدرت تصمیمگیری در مواردی است که حین عمل پیش میآید. در جراحی روتین و
معمولی خب همیشه یک روند را انجام میدهید اما در جراحیهای پیچیده مثل
شاخه پیوند اعضا یا سرطانهای اعضای حساس جراحانی موفقاند که تکنیک بالا و
بینش ژرفی در مورد موضوع دارند. در تکنیک شما تفاوتها را میبینید. نتیجه
یکسان است اما من از دیدن جراحی که هنرمندانه است لذت میبرم.
خرید و فروش عضو، غیراخلاقی و غیرانسانی است
ولی در همین جامعه پزشکی نظرات مخالفی هم وجود دارد.
ببینید پیوند کلیه از آن دست پیوندها نیست که اگر نشود بیمار از بین برود
زیرا جایگزینش موجود است و آن هم عمل دیالیز است. ممکن است در طولانیمدت
مثلا 10 یا 12 سال این دیالیز مداوم روی بدن بیمار عوارض گذاشته و منجر به
فوت شود اما خب لیست بیماران پیوند اعضا که منتظر عمل کلیه هستند در ایران
بیشتر از یک سال نیست. من با این نظر مخالفم. دلیلم این است که متاسفانه
خریدوفروش کلیه نگذاشته روش جایگزینش که اهدا عضو بیمار مرگ مغزی است
بهصورت بایدوشاید در میان جامعه رشد کند. بهاضافه ما میگوییم پیوند کلیه
باید از اعضای خانواده باشد نه اینکه شما دست داخل جیبتان بکنید و یک کلیه
بخرید. نتیجه این نارسایی این است که ثروتمندان کلیه میخرند و فقرا کلیه
میفروشند که بسیار تاسفآور است. آیا این انسانی است؟ عدالت اجتماعی است؟
من قطعا مخالف این مدل هستم.
آیا واقعا لیست انتظار بیماران کلیه یک سال است؟
افتخار دوستانی که طرفدار فروش عضو هستند این است که میگویند ما اصلا
لیست انتظار نداریم. باید پرسید این چه انتظاری است که لیست انتظار ندارید.
لیست انتظار نداریم یعنی هر کسی از راه رسید فوری میرود و عضو میخرد.
لیست انتظار باید باشد تا بدانیم چه برآوردی داریم. در مجامعی که آقایان
میروند میگویند ما لیست انتظار نداریم، این یعنی چه؟ در ثانی مگر پیوند
اعضا فقط کلیه است؟ چرا بسیاری افراد از نارسایی قلبی میمیرند؟ ما که
نمیتوانیم از شخص زنده قلب و کبد و پانکراس و... عضو بگیریم، پس چرا باید
آنقدر تاکید بر خرید و فروش کلیه باشد و با این کار روند طبیعی اهدای عضو
بیماران مرگ مغزی را کند کنیم و چهره مخدوشی از خود به جای بگذاریم. مشکلم
این است که با فرهنگ خرید و فروش کلیه شما نخواهید گذاشت فرهنگ اهدای عضو
جا بیفتد. همیشه باید تعادل را حفظ کرد ما میگوییم پیوند زنده صورت بپذیرد
اما این پیوند از خانواده خود مریض باشد. دلیلی ندارد وقتی خانواده شخص
سالم است این عضو از جای دیگری تهیه شود.
برخی همکاران شما اعتقاد دارند که این یک هدیه است و نمیتوان اسم خرید و فروش را بر آن نهاد.
=
من عقیده متفاوتی دارم کافی است شما یک بار به صورت ناشناس بروید پشت
دیوار انجمنهای حمایت از بیماران کلیه و ببینید چگونه آنجا داد و ستد
میکنند. ببینید چطور سر قیمت چانه میزنند که شما در بقالی هم همچین چیزی
نمیبینید. به هر صورت هر اسمی روی این واقعه بگذارید محکوم به شکست است چه
هدیه باشد چه معامله یا هر اسم دیگری. آن گروهی برنده هستند که اخلاقیتر
فکر میکنند و من معتقدم روش و منش دکتر فاضل در نهایت پیروز خواهد شد. در
ثانی الان مجامع بینالمللی دارند این مدل داد ستد را غیرقانونی اعلام
میکنند و همچنین دارند به کشورهای خاطی اخطار میدهند. فرانک دلمانیکو
بهعنوان نماینده سازمان جهانی بهداشت به وزیر ایران نامه نوشته و توصیه
کرده که اینطور نشود. به خاطر کارهای دکتر فاضل کار به اخطار نکشیده و در
حد توصیه باقی مانده است.
آقای دکتر فاضل چند ماه پیش درخواستی از نمایندگان مجلس مطرح کرده بودند که این را به صورت قانون دربیاورند.
بله این درست است و آخرش هم به صورت یک لایحه قانونی در کشور لازمالاجرا
خواهد شد. ببینید من مخالفتی ندارم که اهدا زنده صورت بگیرد ولی به شرطی
که از خویشاوندان خودش باشد.
این نسبت باید خونی یا عاطفی باشد. یعنی اعضای درجه یک مثل پدر، مادر، برادر، خواهر یا نسبت عاطفی شبیه همسر ولا غیر.
بیمارستان نمازی و مرکز شما بزرگترین مرکز پیوند ایران است شما این حساسیتها را کامل اجرا میکنید؟
از
10 سال پیش تا کنون ما هیچ مورد پیوندی انجام نمیدهیم که نسبت درجه یک با
هم نداشته باشند. بحثم این است که برای اهدای عضو نباید پولی رد و بدل شود
این کار واقعا اخلاقی نیست، میخواهم ماجرایی را برایتان بازگو کنم. خانمی
میخواست اهدا عضو انجام دهد. دکتر ملک حسینی و من رفتیم بالای سرش دیدیم
این خانم جوان بیست چهار پنج ساله در حال گریه کردن است. علتش را جویا شدم.
این خانم گفت؛ شوهرش تصادف کرده به خاطر دیه در زندان است و من مجبورم
کلیهام را بفروشم. دکتر ملک حسینی به همه دستور دادند نفری 500 هزار تومان
تا یک میلیون تومان پول بدهند و پول دیه شوهر این خانم را تامین کنند.
قرار بود کلیهاش را به مبلغ 7 میلیون تومان بفروشد که فوری همان روز با
کمک اعضای بخش این پول جمع شد و پول را هم دادیم به آن خانم، اما دکتر ملک
حسینی گفتند؛ با دیدن این خانم این کار مادامی که هستند باید تعطیل شود.
دیگر به هیچ وجه نباید کلیهای به شخص دیگری پیوند شود که نسبت فامیلی با
هم نداشته باشند.
داستانی که بود بحث بر سر این بود که مافیایی پشت ماجراست برای واردات صدها دستگاه دیالیز؟
بله
بحث واردات دستگاه دیالیز بود ولی آیا واقعا باید این همه سر و صدا پیش
میآمد. ما در شیراز مرکز دیالیزی داریم که مجهز به 80 دستگاه دیالیز است
اما الان دیگر جواب بیماران دیالیزی شیراز را نمیدهد. بالاخره دستگاهی که
10 سال از عمرش میگذرد باید تعویض شود. حتی کشور نیاز دارد به وارد کردن
دستگاههای جدید داشته باشد که دارد، اینکه دیگر قیل و قال ندارد. نکته
بعدی این است که اگر ما به دستگاههای بیشتری برای دیالیز نیازمندیم دلیل
نمیشود که بخش پیوند عملکرد مناسبی ندارد. سال گذشته بیش از 50 درصد پیوند
کلیهای که در ایران انجام شده از بیماران مرگ مغزی بوده.
پس اگر باز هم صحبت از مافیای واردات تجهیزات پزشکی به میان بیاید، آیا باز هم همین صحبتها را خواهید گفت؟
برآورد میشود که تا 10 سال آینده فقط در همین استان فارس ما نیازمند چندصد دستگاه دیالیز خواهیم بود.سپید