اهمیت دادن پدر و مادر به تحصیل ما باعث شد که من در سن پنجسالگی راهی مکتبخانه شوم. طی مدت شش ماهی که به مکتب رفتم، توانستم خواندن یاد بگیرم. حافظ میخواندم و سواد قرآنی نیز از ملزمات بودن در مکتب بود.
شفا آنلاین:من
در آذر 1329، در روستایی بنگان، از توابع شهر بافت در استان کرمان به دنیا
آمدم. ما سه پسر بودیم و سه دختر که پدر و مادر تلاش مضاعفی برای ادامه
تحصیل هر شش نفر ما داشتند تا جایی که خواهرهایم همگی معلم شدند و من و یکی
از برادرهایم پزشک شدیم و برادر دیگرم در مس سرچشمه مشغول به کار شد.به گزارش
شفا آنلاین:اهمیت
دادن پدر و مادر به تحصیل ما باعث شد که من در سن پنجسالگی راهی مکتبخانه
شوم. طی مدت شش ماهی که به مکتب رفتم، توانستم خواندن یاد بگیرم. حافظ
میخواندم و سواد قرآنی نیز از ملزمات بودن در مکتب بود. تنها حساب درس نمی
دادند که آن را هم پدر که خودش مغازه دار بود، در خانه به من آموزش میداد.
بعد از آن وقتی که به مدرسه رفتم، به دلیل آنچه از بودن در مکتب آموخته
بودم، کلاس اول و دوم را نرفتم و دبستان را از کلاس سوم شروع کردم.
باوجوداین، دوره فشرده مکتب من را در برابر درس و تحصیل دل زده کرده بود.
یادم میآید که ما همه بچه های کوچکی بودیم و ملایی که جهت تدریس در مکتب
حاضر میشد، در صورت کوچکترین خطایی، بچه ها را تنبیه میکرد و کتک میزد.
وقتیکه
نوبت امتحان کلاس ششم شد، از امتحان دادن من جلوگیری کردند. قانون این بود
که باید سیزده سال دانشآموز تمام شود که بتواند امتحان دهد و مثل حالا
نبود که دانشآموزان میتوانند جهشی بخوانند و خیلی زود حتی دیپلم بگیرند.
پدرم برای اینکه بتوانم امتحان کلاس ششم را همان سال بدهم، به ثبتاحوال
رفت و شناسنامه من را عوض کرد و من از آن روز شدم متولد 1328. با این کار
امتحان دادم و قبول شدم.
تحصیل در بافق
دیپلمم
را در شهر بافت گرفتم که آن دوران تازه شهرستان شده بود و یک دبیرستان
داشت که آنهم فقط در رشته طبیعی دانشآموز میپذیرفت. در کلاسی که من درس
میخواندم، 19 دانشآموز بودیم که از این تعداد بر آن سال یا سالهای بعد 9
نفر پزشکی یا دندانپزشکی قبول شدند. علت هم تلاشی بود که دبیرهای دبیرستان
بدون هیچ چشمداشتی برای دانشآموزان انجام میدادند. آن سال دبیرستان ما
از دبیرستانهایی مثل هدف و خوارزمی هم پیش افتاد.
در
کلاس یازدهم که بودم، به ادامه تحصیل در رشته پزشکی فکر میکردم. چون در
شهری که در آن زندگی میکردم، امکانات درمانی کم بود و این احساس در من
باعث علاقهمندشدن و عزم کردن جزمم برای خواندن این رشته شد. اصولاً هم هدف
اغلب دانشآموزانی که در رشته طبیعی تحصیل میکردند، این بود که پزشکی قبول
شوند و آنهم در دانشگاه تهران یا شیراز. من اما در کنکور پزشکی دانشگاه
تهران شرکت کردم. آن زمان هنوز کنکور متمرکز وجود نداشت و مثلاً دانشکده
پزشکی تهران 200 دانشجو و 60 نفر دندانپزشکی قبول میکرد. من سال اول
نتوانستم به دانشکده پزشکی بروم و دندانپزشکی قبول شدم. آن سالها هنوز
دروس مشترک بین دندانپزشکی و پزشکی زیاد بود وجود داشت و ما میتوانستیم که
سر بعضی از کلاسها در دانشکده پزشکی حاضر شویم؛ اما وقتیکه قصد میکردیم
تا سر کلاسهایی که مرتبط با رشتهمان نبود، شرکت کنیم، دکتر مژدهی که آن
دوران رئیس دانشکده بود، مخالفت میکرد و میگفت شما عوض اینکه از در وارد
دانشکده پزشکی شوید، میخواهید از پنجره بیایید تو و اینطوری نمیشود.
بههرحال ایشان موافقتکردن و من و عدهای دیگر وارد سال سوم دانشکده پزشکی
شدیم.
ورود به دانشکدهپزشکی
بهمرور
واحدهای مشترک بین دو رشته از بین رفت. من سال دوم توانستم که در رشته
پزشکی قبول شوم و با مساعدت دکتر مژدهی توانستم وارد دانشکده پزشکی شوم.
آن
زمان من با یکی از دوستانم در یک اتاق اجارهای، حوالی میدان فوزیه، یعنی
همین میدان امام حسین فعلی زندگی میکردم. پدر تا جایی که میتوانست به من
برای تحصیل کمک میکرد و سعی میکرد که ازلحاظ مالی تامینم کند. پدرم آن
دوران ماهی 100 تومان برای من میفرستاد و خودم هم در یک هنرستان دخترانه
در جنوب شهر تهران تدریس میکردم. به این شیوه تدریس و کسب درآمد، تدریس
دانشجویی میگفتند و درآمدش ماهیانه 200 تومان بود. من با 300 تومان در آن
دوران میتوانستم زندگی خوبی در حد خودم داشته باشم. دراینبین، خواهرها هم
که همگی معلم بودند، من را دستخالی نمیگذاشتند و از کمک مالی دریغ
نمیکردند.
در
آن دوران ما همشهری معروفی داشتیم و هنوز داریم جناب آقای دکتر محسنزاده
کرمانی که هنوز هم در قید حیات هستند. ایشان مطبی داشتند در میدان شاه یا
همان جمهوری فعلی که به دلیل داشتن بیمارانی که از ساعت چهار صبح برای
معاینه به مطبشان میآمدند، معروف بودند. دکترمحسنزاده باعث شدند که من هم
به چشمپزشکی علاقهمند شوم و در 1353 به فارابی بروم و دوره انترنیام را
در آن مرکز بگذرانم و راهنمایی پایاننامهام را نیز ایشان عهدهدار بودند.
سال
دوم یا سوم پزشکی بودم که پدرم فوت شد. بعد از گرفتن مدرک پزشکی عمومیام
توانستم کفالت مادرم را به عهده بگیرم و از رفتن به خدمت سربازی معاف شوم.
در آن زمان علاقهمند به دایر کردن مطب و کار خصوصی نبودم و برای همین در
مس سرچشمه در مقام پزشک مشغول به کار شدم. همان وقت، یعنی در 1355 با یکی
از همدانشگاهیهایم که همشهری، ولی ساکن تهران بودند، ازدواج کردم. ایشان
هم بعد از ازدواج به مس سرچشمه آمدند. آن زمان مملکت با کمبود پزشک روبهرو
بود. یادم میآید روزهای اولی که در مس سرچشمه بودم، احترام خاصی به پزشک
میگذاشتند. آن موقع مس سرچشمه واقعاً در بیابان بود و هنوز شهری در اطرافش
ساخته نشده بود.
بعد
از یک سال، در 1357، من و همسرم به تهران برگشتیم. برای دوره تخصص امتحان
دادم و بین 120 نفر داوطلبی که قصد ورود به تخصص چشمپزشکی را داشتند، نفر
اول شدم. آن دوران فارابی هفت یا هشت نفر را بیشتر نمیخواست. همسرم نیز که
وارد بخش کودکان شده بود، سال بعد امتحان چشمپزشکی داد و وارد فارابی شد.
زوج چشمپزشک
دوران
رزیدنتی من و همسرم همزمانشده بود با به دنیاآمدن پسر اولم نیما و
شیطنتهایی که در دوران کودکی داشت. گاهی اوقات پیش میآمد که هم من و هم
خانم هر دو کشیک بودیم و کسی نبود که از نیما مراقبت کند و مجبور میشدیم
که او را با خودمان به بیمارستان ببریم. البته نیما هم بعدها پزشک شد. از
سال 1361 به عضویت هیئتعلمی دانشگاه تهران درآمدم و در بخش گلوکوم مشغول
به کار شدم و استادم ایرج تهرانی بودند که با بیمهری دانشگاه بیمارستان
فارابی را ترک کردند.
آن
زمان من در بخش گلوکوم مشغول بودم و استادم دکتر ایرج تهرانی بود که با
بیمهری دانشگاه از آن مرکز رفتند. دکتر تهرانی با حقوق ماهی 4 هزار تومان
به آنجا میآمد و تمام عشقش هم تدریس بود. حضور ایشان و علاقهای که به
گلوکوم در من به وجود آمده بود، باعث شد که در 1992 به همراه خانواده به
امریکا بروم و دورهای که مربوط به بیماری گلوکوم بود، شرکت کنم. تابستان که
تمام شد، در ابتدا پسر بزرگم که در ایران مدرسه تیزهوشان قبولشده بود،
بنای رفتن گذاشت که باید به ایران برگردد. بعد از آنهم پسر کوچکم بهانه
گرفت که در مدرسه گوشت خوک به او میدهند. من رفتم و توضیح خواستم و آنها
هم برخورد خوبی کردند و فهمیدیم که اینطور نیست. خلاصه این بهانهها باعث
شد که آنها شش ماه زودتر از ما به ایران بازگشتند و پیش مادربزرگشان
ماندند تا ما برگردیم. حالا اما هر دوی آنها در امریکا هستند. پسر بزرگم
37 سال دارد و رزیدنت پاتولوژی است. پسر کوچکم نیز 31 ساله است و استادیار
دانشگاه یو سی ال ای است. جالب است که او اختراعات کوچکی دارد و جوایزی را
نیز کسب کرده باید بگویم که من تربیت بچهها را بیشتر مدیون همسرم هستم که
وقت بیشتری برای آنها گذاشت.
مطب
من و همسرم یکجا بود، ولی ایشان وقت بیشتری برای بچهها میگذاشتند؛ چون
خودشان را مثل من درگیر کار دولتی نکرده بودند. پسر بزرگم در مدرسه
تیزهوشان درس میخواند. تنها مدرسه تیزهوشان آن دوران در میدان قزوین بود.
پسرم صبحها با من به میدان قزوین میآمد و عصرها هم خودش با اتوبوس به
خانه ما که آن دوران در گیشا بود، برمیگشت. ما همیشه سعی کردیم بچهها را
طوری تربیت کنیم که تافته جدا بافته نباشند و روی پای خودشان بایستند. پسر
کوچکم یکبار 50 تومان از من گرفت تا در کلاس فیزیک شرکت کند. کلاس حوالی
پل سیدخندان بود؛ اما بعد از یک یا دو جلسه پولش را گرفت و برگشت. عقیدهاش
این بود زمانی را که در مسیر رفتوبرگشت از دست میدهد، خودش میتواند
بنشیند توی خانه و فیزیک بخواند. این شیوه تفکر از شیوه زندگی ما میآید.
بازنشستگی از فارابی
درباره
درمان بیماران هم از ابتدا اینطور بوده که تا جاییکه میتوانستم و دستم
رسیده به بیمارانی که توانایی مالی نداشتهاند، کمک کردهام. ولی نمیتوان
همه را اینطور درمان کرد. یعنی اصلاً امکانش وجود ندارد. منبعد از 32
سال، با احتساب دوره رزیدنتی از فارابی بازنشسته شدم. این موضوع را بارها
گفتم و اینجا هم دوباره میگویم که اگر زمان به عقب برگردد، بازهم همین
انتخاب را خواهم کرد و همین راهی را که تابهحال رفتهام، میروم. زمانی که
ما پزشکی را شروع کرده بودیم، تکنولوژی بهاندازه امروز راهگشا نشده بود و
اکثر عملهای جراحی به شکل دستی و اصطلاحاً یدی انجام میشد. درواقع تخصص
حرف اول را میزد تا ابزار؛ اما حالا طوری شده که اگر مثلاً بخواهیم عمل
آبمروارید را به شیوه آن دوران انجام بدهیم، جرم بزرگی مرتکب شدهایم که
بیمار حتی میتواند علیهمان شکایت کند. تکنولوژی به چشمپزشکی کمکهای
بسیاری کرده، چون عقل و دل قسمتهای چشم قابلمشاهده است و مثل کبد و ریه و
باقی اعضای داخلی بدن نیست. همین باعث پیشرفت روزبهروز تکنولوژی در این
رشته است. البته این را هم باید مدنظر داشته باشیم که طب، با ایدههایی که
میدهد، به تکنولوژی کمک میکند. ما در ایران از بهروزترین دستگاههای
چشمپزشکی راداریم. تا جایی که پیشآمده وقتی مهمانان خارجی برای بازدید به
مراکز ما میآیند، با ابزاری روبهرو میشوند که بعضی از آنها را خودشان
نیز ندارند. عدهای ورود روزافزون تکنولوژی به این رشته را باعث تغییر کردن
اخلاق پزشکی میدانند. حالا طبابت تغییر کرده و آن شکل از آرمانگرایی که
در نسل ما وجود داشت، وجود ندارد. دنیا به این سمت رفته است. حالا دیگر
پزشکی شغل و بیزانس است. حالا پزشکی برای نسل من هنوز قداست داشته باشد، چه
اهمیتی دارد وقتیکه واقعیت چیزی دیگر است؟ نسل جدید بههرحال به پول
وابسته است و این از فضای خاص کل جامعه نشست میگیرد.
آبسیاه یا گلوکوم چیست؟
آبسیاه در مردان نسبت به زنان شیوع بیشتری دارد. آبسیاه دومین علت شایع نابینایی در جهان بعد از آبمروارید است.
در
گلوکوم، فشار مایع داخل چشم (زلالیه) زیادتر از حد معمول میگردد که به
دلیل اشکال در خروج این مایع از منافذ بسیار کوچکی در پیرامون عنبیه (قسمت
رنگی چشم) است.
در
برخی موارد بهطور مادرزادی منافذ تنگ هستند. در موارد دیگر جلو آمدن
عنبیه یا مسدود شدن این منافذ با رنگدانههای عنبیه یا سلولهای خون پس از
خونریزی داخل چشم، مسیر تخلیه مایع داخل چشم مسدود میشود.
زیادی فشار داخل چشم منجر به تحلیل عصب بینایی و کاهش بینایی میشود
میزان آسیب بهشدت و مدت افزایش فشار داخل چشم وابسته است.
عوامل افزایشدهنده خطر
افزایش زیاد فشار داخل چشمی
افزایش سن
سابقه خانوادگی ابتلا به گلوکزم
دیابت
بیماری قلبی عروقی
سیاهپوست بودن
کم بودن ضخامت قرنیه
سردردهای میگرنی- بیماریهای فشارخون
قرصهای
سرماخوردگی و آلرژی، آنتیهیستامینها، آرامبخشها، داروهای
کورتیکواستروئیدی و برخی داروهای معده و روده که فشار چشم را بالا
میبرند.
افراد با عینک نمره بالا
دوربینی و نزدیکبینی
افراد دچار وقفه تنفسی در خواب
افراد بالای 40 سال، هرچند سال یکبار معاینه چشم شوند.
در
خانوادههایی که یکی از اعضا ازجمله پدر، مادر، خواهر و یا برادر مبتلابه
آبسیاه چشم هستند، معاینات دورهای چشم، باید با فواصل زمانی کوتاهتری
(مثلاً بهصورت سالیانه) انجام شود تا در صورت وجود آبسیاه بهموقع تشخیص
داده شود.
مصرف خودسرانه قطره های چشمی سبب بیماری آب سیاه می شود
مصرف
خودسرانه برخی داروها به ویژه قطره های چشمی حاوی کورتن، سبب بیماری آب
سیاه (گلوکوم) می شود که در صورت ادامه مصرف و مراجعه نکردن به موقع به چشم
پزشک، منجر به نابینایی فرد خواهد شد.بر اساس یک بررسی انجام شده در کشور
80 درصد افرادی که به بیماری گلوکوم مبتلا بودند از بیماری خود خبر نداشتند
و طی غربالگری شناسایی شدند.در ایران حدود 800 هزار نفر به بیماری گلوکوم
مبتلا هستند و از این تعداد حدود 650 هزار نفر با وجود ابتلا به بیماری آب
سیاه از بیماری خود آگاهی ندارند.
بیماری
گلوکوم اغلب بر اثر بالا بودن فشار داخل چشم ایجاد شده، تخریب عصب بینایی
را به دنبال دارد و از آنجا که فرآیند این تخریب، تدریجی صورت می گیرد در
صورت مناسب نبودن درمان، سبب نابینایی فرد می شود.
گلوکوم،
عمده ترین علت نابینایی غیرقابل برگشت در جهان است، از آنجا که احتمال
ابتلای افرادی که پدر، مادر، خواهر و برادر آنان دچار گلوکوم هستند به این
بیماری پنج تا 6 برابر دیگران است، ضرورت دارد، این افراد مورد معاینات
منظم چشمی قرار گیرند.هرچه سن افراد بالاتر می رود، احتمال ابتلا به این
بیماری نیز افزایش می یابد، هر چند هیچ گروه سنی حتی کودکان از ابتلا به
این بیماری مصون نیستند، اما ضروری است، افراد بالای 60 سال به طور سالانه
مورد معاینات چشمی منظم قرار گیرند.
در بیماری گلوکوم چه اتفاقی در چشم رخ می دهد؟
گلوکوم
یک بیماری است که انواع متفاوتی دارد. در این بیماری، عصب بینایی بر اثر
افزایش فشار داخل چشم تحلیل می رود که البته گاهی ممکن است این اتفاق بدون
افزایش فشار داخل چشم هم رخ بدهد.
به چه دلایلی فشار داخل چشم افزایش پیدا
می کند؟
یک
مایع به طور دائم در داخل چشم از زواید جسم مژگانی در حال ترشح است که
وظیفه تغذیه بافت های مجاور را به عهده دارد. این مایع همان طور که ترشح می
شود از قسمت دیگری از چشم خارج می شود. در بیشتر انواع گلوکوم ، سدی در
راه خروج مایع زلالیه ایجاد می شود که باعث می شود مایعی که دائما در حال
ترشح است خارج نشده و در نتیجه فشار داخل چشم افزایش یابد. گلوکوم 2 نوع
زاویه باز و بسته دارد. این سد در نوع شایع بیماری که همان گلوکوم زاویه
باز است در ساختمان خروجی مایع زلالیه قرار دارد که معمولابه طور ارثی
ایجاد می شود.
فرد مبتلاچه طور می بیند؟
در
گلوکوم زاویه باز ابتدا علامت خاصی وجود ندارد و دید طبیعی است. اما اگر
بیمار به موقع مراجعه نکند و درمان نشود، ممکن است به مرور دیدش محیط
نداشته باشد. درست مانند این است که از درون یک لوله به اطراف نگاه می کند.
چه عواملی زمینه ساز آن است؟
در
انواع اصلی بیماری معمولازمینه های ارثی دخالت دارند؛ یعنی اگر فردی در
خانواده و بستگان نزدیکش بیمار مبتلابه نوع شایع گلوکوم باشد، حتما باید از
نظر این مشکل بررسی شود. عامل دیگر، نژاد است. در بعضی از نژادها مانند
نژاد سیاه ، گلوکوم بیشتر دیده می شود.
در
بعضی از قسمت های دنیا هم گلوکوم های زاویه بسته بیشتر دیده می شود مانند
شرق دور و به خصوص چین که در آنجا شایع تر هستند. عامل دیگر افزایش سن است
که میزان ابتلارا بیشتر می کند. دوربینی، نزدیک بینی یا عوامل خاص چشمی
مانند کمی ضخامت قرنیه و یک سری فاکتورهای دیگر مانند استفاده طولانی مدت
از استروئیدها (کورتون) به اشکال گوناگون تزریقی، خوراکی و حتی نوع جلدی،
خطر بروز آب سیاه یا گلوکوم را افزایش می دهند. همچنین التهاب داخل چشمی،
ضربه و خون ریزی داخل چشم، در بروز گلوکوم موثرند.
نسل ما وجود داشت، وجود ندارد. دنیا به این سمت رفته است. حالا دیگر پزشکی شغل و بیزانس است
اینجا هم دوباره میگویم که اگر زمان به عقب برگردد، بازهم همین انتخاب را
خواهم کرد و همین راهی را که تابهحال رفتهام، میروم. زمانی که ما پزشکی
را شروع کرده بودیم، تکنولوژی بهاندازه امروز راهگشا نشده بود و اکثر
عملهای جراحی به شکل دستی و اصطلاحاً یدی انجام میشد. درواقع تخصص
پسر بزرگم 37 سال دارد و رزیدنت پاتولوژی است. پسر کوچکم نیز 31 ساله است و
استادیار دانشگاه یو سی ال ای است. جالب است که او اختراعات کوچکی دارد و
جوایزی را نیز کسب کرده باید بگویم که من تربیت بچهها را بیشتر مدیون
همسرم هستم که وقت بیشتری برای آنها گذاشت.
یعنی در 1355 با یکی از همدانشگاهیهایم که همشهری، ولی ساکن تهران بودند، ازدواج کردم.
دوره انترنیام را در آن مرکز بگذرانم و راهنمایی پایاننامهام را نیز ایشان عهدهدار بودند.
بهمرور واحدهای مشترک بین دو رشته از بین رفت. من سال دوم توانستم که در
رشته پزشکی قبول شوم و با مساعدت دکتر مژدهی توانستم وارد دانشکده پزشکی
شوم.
آن
زمان هنوز کنکور متمرکز وجود نداشت و مثلاً دانشکده پزشکی تهران 200 دانشجو
و 60 نفر دندانپزشکی قبول میکرد. من سال اول نتوانستم به دانشکده پزشکی
بروم و دندانپزشکی قبول شدم.
در کلاسی که من درس میخواندم، 19 دانشآموز بودیم که از این تعداد بر آن
سال یا سالهای بعد 9 نفر پزشکی یا دندانپزشکی قبول شدند. علت هم تلاشی بود
که دبیرهای دبیرستان بدون هیچ چشمداشتی برای دانشآموزان انجام میدادند.
آن سال دبیرستان ما از دبیرستانهایی مثل هدف و خوارزمی هم پیش افتاد.
دبستان را از کلاس سوم شروع کردم. باوجوداین، دوره فشرده مکتب من را در
برابر درس و تحصیل دل زده کرده بود. یادم میآید که ما همه بچه های کوچکی
بودیم و ملایی که جهت تدریس در مکتب حاضر میشد، در صورت کوچکترین خطایی،
بچه ها را تنبیه میکرد و کتک میزد.
طی مدت شش ماهی که به مکتب رفتم، توانستم خواندن یاد بگیرم. حافظ میخواندم
و سواد قرآنی نیز از ملزمات بودن در مکتب بود. تنها حساب درس نمی دادند که
آن را هم پدر که خودش مغازه دار بود، در خانه به من آموزش میداد.
گلوکوم زاویه بسته حاد اولیه این حالت وقتی رخ میدهد که برآمدگی عنبیه در
زاویه اتاق قدامی چشم انسداد ایجاد کند. بهاینترتیب، کاهش خروج زلالیه
باعث افزایش حاد فشار داخل چشم شود.
ما همیشه سعی کردیم بچهها را طوری تربیت کنیم که تافته جدا بافته نباشند و
روی پای خودشان بایستند. پسر کوچکم یکبار 50 تومان از من گرفت تا در کلاس
فیزیک شرکت کند. کلاس حوالی پل سیدخندان بود؛ اما بعد از یک یا دو جلسه
پولش را گرفت و برگشت. عقیدهاش این بود زمانی را که در مسیر رفتوبرگشت از
دست میدهد، خودش میتواند بنشیند توی خانه و فیزیک بخواند. این شیوه تفکر
از شیوه زندگی ما میآید.
در خانوادههایی که یکی از اعضا ازجمله پدر، مادر، خواهر و یا برادر
مبتلابه آبسیاه چشم هستند، معاینات دورهای چشم، باید با فواصل زمانی
کوتاهتری (مثلاً بهصورت سالیانه) انجام شود تا در صورت وجود آبسیاه
بهموقع تشخیص داده شود.
چشمپزشکی از دیروز تا امروز
پیشینه
پزشکی و چشم پزشکی در خاورمیانه و ایران باستان لااقل به 6000 سال قبل باز
می گردد. در اوستا و سایر کتب مذهبی زرتشتیان در اهمیت پزشکی و بهداشت
مطالب بسیاری بیان شده و پزشکان دو مکتب اصلی مزدیستا و اکباتان مسوولیت
امر در درمان و سلامتی مردم را به عهده داشتند.
در
دوران هخامنشیان (550-330 ق. م( تعداد زیادی از پزشکان و چشم پزشکان از
مصر و یونان و هند به این سرزمین دعوت شده و در این مرز و بوم خدمت می
کردند. دانشگاههای تخت جمشید و ری و همدان و… نیز در تربیت دانشمندان می
کوشیدند.
در
دوران سلطنت ساسانیان (641-224 م( دانشگاه نامی جندی شاپور برپا گردید و
بسیاری از دانشمندان از خارج کشور به آن روی آوردند. به عنوان نمونه می
توان به خاندان بختیشوع اشاره کرد که حدود 250 سال در جندی شاپور و بغداد
خدمت کردند. در آن دوران بسیاری از مراکز دیگر پزشکی نیز در این سرزمین
فعال بودند و دانشمندانی چون ربن طبری (192 ه ق(، رازی (313-251 ه ق(،
اهوازی (384-318ه ق(، ابوعلی سینا (427-370 ه ق(، جرجانی (528-434 ه ق( و
زرین دست )مولف کتاب نورالعین به سال 440 ه ق به نام سلطان ملکشاه سلجوقی(
را به جامعه جهانی تحویل دادند که در پیشرفت پزشکی و چشم پزشکی نقش بسزایی
ایفا کردند. در پی حملات اسکندر مقدونی، اعراب و مغولها به ایران اکثر
کتابخانه ها و مدارک علمی نابود گشتند و پس از آشفتگی اوضاع در این منطقه،
علم به طرف اروپا روی آورد. در دوره قاجاریه، امیرکبیر دانشگاه دارالفنون
را تاسیس نمود (1268 ه ق( و بسیاری از اساتید اروپایی به ایران دعوت شدند و
ایرانیان نیز برای تحصیل و آموختن علم نوین به خارج رفتند. با تاسیس
دانشگاه تهران (1313 ه ش( و سپس دانشگاههای متعدد دیگر، پزشکی و چشم پزشکی
ایران مجددا شکوفا گردید.
از میان رشته های مختلف طب عرب که بیش از دیگر رشته ها مورد توجه قرار
گرفته چشم پزشکی بوده است. دانش چشم پزشکی در میان رومیان و یونانیان چندان
پیشرفته نبود، اعراب تجربه های این دو ملت را-که خالی از اشتباه هم
نبود-گرفتند و آن را تکمیل و تصحیح نمودند. از لحاظ منزلت، چشم پزشکی در
زمان جالینوس حرفه پیش پا افتاده و کم ارزشی بود در حالی که در تمدن اسلامی
چشم پزشکی منزلت خاصی یافت تا جایی که در دربار حکومتی خلفای اسلامی مقامی
خاص را به خود اختصاص داد. از این رو پس از این زمان شاهد موفقیتهای مختلف
در زمینه دانش چشم پزشکی هستیم. این پیشرفت ها به ویژه در شناخت و وصف
برخی از نارسائیهای چشم و عمل جراحی آن مشهود است. در ضمن شناختی که در علم
نور از چگونگی بینایی به دست آمد در دانش چشم پزشکی تاثیر به سزایی به جا
نهاد. مسلمانان نظریه بینایی مورد پذیرش یونانیان را دگرگون کردند؛زیرا
فیلسوفان طبیعی یونان در زمان بقراط و پیش از وی، بینایی را در نتیجه ی
انتشار اشعه نوری که از چشم ساطع می شد می دانستند و معتقد بودند که این
اشعه پس از برجورد به اشیاءدوباره به چشم بیننده باز می گردد. و تصویر آن
شیء را برای شخص مجسم مینماید. اما ابن هیثم و محمد زکریای رازی این نظریه
را نادرست دانستند. و ثابت نمودند که از اجسام اشعه نوری به چشم می رسد و
از چشم اشعه ای صادر نمی شود. کمال الدین فارسی بعد ها در این زمینه پژوهش
های ارزشمندی انجام داد. برخی دیگر از پدیده ها و بیماریهای مربوط به چشم
نیز نخستین بار در شرق سرزمین های اسلامی شناخته یا توصیف گردیده
است؛مانند:پانوس و گلوگوم که توسط یک پزشک مسلمان توصیف و تشریح شدند. قرحه
سفید قرنیه را هم پزشکان اسلامی بهتر و کاملتر از پیشینیان یونانی خویش
وصف کردند و آن را از قرحه قرنیه متمایز ساختند. تاول قرنیه یا ملتحمه و
رشته مروارید یا جوشهایی که بر قسمت سفید مردمک چشم پیدا می شود، نیز
نخستین بار در آثار مسلمانان دیده شده است. به هر حال شیوع انواع بیماری ها
چشم در قلمرو اسلام سبب عمده جلب توجه پزشکان اسلام به چشم پزشکی و علوم
وابسته به آن بوده است. درباره تاریخ چشم پزشکی مسلمانان هیرشبرگ آلمانی
رساله ی جامعی دارد که نشان از اهمیت کارهای مسلمانان در این رشته است. چشم
پزشکان در دوران اسلامی به درجه ای از پیشرفت رسیدند که آب آوردگی چشم
مردی را هم که یک چشم بیشتر نداشت، با اطمینان تمام عمل می کردند. بسیاری
از واژه های کاربردی در چشم پزشکی، نخستین بار در دامان فرهنگ پزشکی
مسلمانان تدوین یافت و با ورود این رشته به اروپا، این واژگان نیز در فرهنگ
پزشکی اروپا ریشه دواند. واژه های آناتومیک و پاتولوژیک مانند رتینا به
معنای شبکیه و کاتاراکت به معنای آب مروارید که در فرهنگ پزشکی مسلمانان
رشد یافتند.
محمد قاضی در کتاب خود با عنوان ((المساهمه الاسلامیه فی
الطب)) که در مجله الضیاء منتشر شده است، می گوید: چشم پزشکی از ابتکارات
اعراب بود. این علم با کوشش آن ها به اوج خود رسید. تلاش های آنان در این
علم در طول روزگاران زیادی در جایگاه اول قرار داشت. یونانیان پیش از آنها و
ایتالیایی ها معاصر آنان و کسانی که بعد از آنان آمدند، در این زمینه به
پایه آن ها نرسیدند. تالیفات این دانشمندان تا آغاز قرن هیجدهم میلادی در
دانشگاه های اروپا به عنوان نظر نهایی در چشم پزشکی تدریس می شد. آنان در
این زمینه، کشفیات گرانبهایی داشتند. اطلاعات گسترده ی دانشمندان علوم
طبیعی در قوانین نور و دید، تا حد زیادی به چشم پزشکان عرب کمک کرد. این
چشم پزشکان، چشم حیوانات را بر پایه علوم فیزیولوژی تشریح کردند. آنان علت
تنگ و گشاد شدن چشم را شناختند و گفتند:تنگ و گشاد شدن مردمک، بر اثر
انقباض و انبساط ((عنبیه)) است. ابن سینا در کتاب قانون به کالبد شکافی چشم
همت گمارده و عضلات چشم و وظلیف آن را بیان کرده است.سپید
شهرستان بافت درسته نه بافق
بافت کرمان است ولی بافق یزد
خواهشمنداست اصلاح گردد