به گزارش
شفا آنلاین:بر
اساس اعلام سازمان بهزیستی در سال 95 بیش از 12 هزار تماس با اورژانس
اجتماعی در کشور کودک آزاری بوده است. این آمار البته دقیق نیست، به طوری
که حالا هنرمندان دست به کار شده اند و با ایجاد کمپین «بدسرپرست تنهاتر
است»، سعی می کنند این آمار را کاهش بدهند.
«سیما سعادت»، مشاور
خانواده و مدرس دانشگاه هم تصریح می کند آمار کودک آزاری بر نوع جسمی آن
متمرکز است؛ اما کودک آزاری نوع مهم تری هم دارد که عملا در هیچ آماری ذکر
نمی شود. به گفته سعادت، کودک آزاری عاطفی شایع است اما به دلیل آن که
پدرها و مادرها در این باره آموزش ندیده اند، متوجه رفتار غلط شان نمی
شوند.
سیما
سعادت 11 سال است که در نقش گروه درمانگر و مشاور در مراکز مختلف فعالیت
می کند. او پیش از این مدیر مسئول تشکل غیردولتی «رسش آفتاب» هم بود که
موضوع فعالیت آن آموزش زنان و دختران در معرض آسیب بوده است.
گفتگو
با سعادت از کودک آزاری آغاز و به لزوم آموزش مهارت خودشناسی برای افراد
ختم شد. تاکید چندباره سعادت بر لزوم توسعه آموزش های مهارت های اجتماعی به
افراد به عنوان عملی مسئولانه، تأمل برانگیز است.
درباره
آمار کودک آزاری در کشور اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد؛ اما آنقدر زیاد
است که کمپینی برایش شکل گرفته. شما سال هاست در نقش مشاور خانواده با این
موارد روبرو بوده اید و بر اساس معیار علمی و تجربه شخصی تحلیل تان از
میزان و نوع کودک آزاری ها چیست؟- بله، آمار کودک آزاری
بسیار زیاد است اما بهتر است ابتدا درباره تعریف کودک آزاری توضیح کوتاهی
بدهم و بعد درباره انواع آن صحبت کنم. در مفهوم کودک آزاری فردی که سه یا
چهار سال از کودک بزرگ تر است، کودک را مجبور می کند به کاری تن دهد که از
نظر روانی و جسمی به ضرر کودک است و این کار خارج از چارچوب قانون قرار
دارد. ابتدایی ترین نوع کودک آزاری، نوعی جسمی آن است که معمولا در رسانه
ها بیشتر درباره همین نوع از کودک آزاری حرف زده می شود.
نوع
دیگری از کودک آزاری که در همین دسته کودک آزاری های جسمی قرار می گیرد
اما به دلیل اهمیتش باید آن را جدا کرد؛ کودک آزاری جنسی است. درباره کودک
آزاری جنسی معمولا زیاد صحبت نمی شود زیرا خانواده ها از صحبت در این باره
پرهیز می کنند. خانواده ها تصور می کنند اگر این باره حرف بزنند آبرویشان
می رود.
بسیاری
از خانواده ها بعد از این که کودک شان مورد آزار جنسی قرار می گیرد، سعی می
کنند با جابجایی منزل محل سکونت شان این آبرو را به قول خودشان حفظ کنند.
نوع دیگر کودک آزاری، هیجانی – عاطفی است که بدترین شکل کودک آزاری به شمار
می رود زیرا ممکن است یک کودک ضرب و جرح بدنی را بعد از مدتی فراموش کند؛
اما نادیده گرفته شدن از سوی اعضای خانواده چنان ضربه ای به او می زند که
نتایجش سال ها بعد خودشان را در رفتار فرد بروز می دهد.
در ایران می توان تفکیک کرد که کدام یک از انواع کودک آزاری فراوانی بیشتری دارد؟-
کودک آزاری جسمی در آمارهای اعلام شده بیشتر است؛ اما در واقعیت این طور
نیست زیرا مردم اساسا با انواع دیگر کودک آزاری آشنا نیستند؛ برای مثال
کمتر پدر و مادری درباره کودک آزاری کلامی و عاطفی اطلاعات دارند. در نتیجه
آماری هم در این زمینه وجود ندارد زیرا شکایتی مطرح نمی شود یا مثلا
درباره کودک آزاری جنسی با فرهنگی روبرو هستیم که صحبت کردن در این باره را
نمی پسندد.
سال
گذشته با همکاری خانم دکتر معارف وند و خانم دکتر ماجدی در 39 مدرسه
ابتدایی منطقه 3 شهر تهران جلسات گروه درمانی را تشکیل دادیم تا در این
باره به بچه های کلاس های اول، دوم و سوم آموزش دهیم. تجربه ما در این
کارگاه نشان داد بچه ها درباره مراقبت از بدن شان اطلاعات کافی ندارند؛ اما
همین کارگاه ها هم با مقاومت هایی روبرو بود.
بعد
از تمام شدن آموزش ها در این 29 مدرسه، فقط یک مدرسه تقاضای مجددی برای
آموزش به ما ارائه داد و عملا کار در همین جا متوقف شد. این نشان می دهد
چقدر ما در این باره با فقر آگاهی مواجه هستیم؛ بنابراین نمی توان صرفا بر
اساس آمارهای منتشر شده تصور کرد آزار جسمی بیشتر است.
شما در صحبت های تان از کودک آزاری عاطفی به عنوان مهم ترین نوع کودک آزاری یاد کردید؛ نشانه ها و پیامدهای این نوع کودک آزاری چیست؟
-
بله، مهم ترینش آزار عاطفی است. اجازه دهید یک واقعیتی را با شما در میان
بگذارم. وقتی ما در جلسات گروه درمانی یا مشاوره فردی با افراد بزرگسال
صحبت می کنیم و مشکلات شان را واکاوی می کنیم، در بیشتر موارد علل این
مشکلات به دوره کودکی این افراد بر می گردد. در کودکی نظام روانی این افراد
آسیب دیده است.
پدر
و مادرهایی که به بچه های شان برچسب می زنند و آنها را با دیگران مقایسه
می کنند یا همواره در حال سرزنش کردن کودکان هستند، باید بدانند که همین
کودک بعدا در بزرگسالی به دلیل این که از عزت نفس کافی برخوردار نیست،
زندگی سالمی را تجربه نمی کند. چه بسا ما مراجعانی داریم که از نظر علمی
موفق بوده اند؛ برای نمونه استاد دانشگاه، پزشک و مهندس شده اند اما می
بینیم همین افراد با خلأهای عاطفی جدی روبرو هستند و گاهی حتی از خودشان
بدشان می آید. این احساس در کودک آزاری های عاطفی دوره کودکی ریشه دارد.
رفتارهای
پدر و مادرها در خانه که در هر یک از سه شکل مورد اشاره شما مصداق کودک
آزاری به شمار می رود چه دلایلی می تواند داشته باشد؟ چه می شود که پدر یا
مادر دست به کودک آزاری می زند؟
- کودک آزاری های شدید جسمی و
جنسی معمولا به دلیل نوعی اختلال شخصیتی فرد آزار دهنده اتفاق می افتد؛
اما کودک آزاری عاطفی نتیجه نبود آگاهی است. یعنی ممکن است فرد اختلال
روانی نداشته باشد و تصور کند خیلی فرزندش را دوست دارد اما عملا عزت نفس
فرزندش را تخریب کند. وقتی عزت نفس فرد در کودکی تخریب شود، خیلی زمان می
برد تا بتوانیم فرد آسیب دیده را به وضعیت متعادل برسانیم و به مدت ها کار
مشاوره ای نیاز دارد.
کودکانی را که بر اثر اختلالات پدر و مادر آزار می بینند می توانیم در زمره کودکان بدسرپرست تلقی کنیم؟-
بله؛ مثلا پدری که شیشه مصرف می کند، بعد از مصرف مواد مخدر، تعادل روانی
ندارد و هر کاری ممکن است از او سر بزند. پس این مصداق بدسرپرستی است.
پدرها و مادرهای معتاد، یا کسانی که علائم بیماری های روانی مانند دو قطبی و
... را دارند، صلاحیت پدر و مادری ندارند. بچه ها در چنین خانواده هایی
مستعد گرایش به اعتیاد و بزه کاری های دیگر هستند و این اتفاق سرنوشت آنها
را تغییر می دهد. در خانواده های بدسرپرست مهم ترین مشکل فقدان مهارت حل
مسئله است، کودکان همواره در حال تجربه کردن ناکامی هستند و این ناکامی های
پیاپی، یک کودک قربانی را تحویل جامعه می دهد.
شما
می گویید انواع کودک آزاری ها در خانواده های ایرانی رخ می دهد و در این
باره با کمبود آگاهی روبرو هستیم. اگر نهادهای دولتی را کنار بگذاریم،
شهروندان در برابر این مسئله مهم اجتماعی چه مسئولیتی دارند؟-
شخصا ممکن است کمی دیدگاهم درباره شیوه مسئولیت پذیری در این باره متفاوت
باشد؛ به عقیده من هر کسی ابتدا در برابر خودش مسئولیت دارد. خود شما آیا
تعریف دقیق «عزت نفس» را می دانید؟ اگر به عنوان یک روزنامه نگار این تعریف
را ندانید، نمی توانید برای حقوق دیگران کاری بکنید. ما باید اول یاد
بگیریم چراغ خانه خودمان را روشن نگه داریم. بسیاری از کسانی که فعالیت
اجتماعی می کنند و آدم های تحصیلکرده ای هم هستند ممکن است مهارت های
اجتماعی را فرا نگرفته باشند.
اولین و مهم ترین این مهارت ها، «مهارت خودآگاهی» است؛ فردی که مهارت
خودآگاهی نداشته باشد و نتواند نقاط ضعف و قوت خودش را بشناسد نمی تواند
برای خودش و دیگران کاری انجام دهد. حالا اگر فردی خودش به این مهارت رسیده
باشد، می تواند به رسالت اجتماعی اش عمل کند.
هر
کسی هم برای خودش رسالتی قائل است؛ من شخصا موضوع مورد علاقه ام آموزش
زنان بوده و بیشتر برای این کار وقت گذاشته ام. صادقانه اش هم این است
کارهایی که در این حوزه انجام داده ام، خیلی از سر مسئولیت نبود بلکه عقیده
دارم مشاوره دادن به زنان همیشه باعث می شود خود من هم حس مفید بودن داشته
باشم و حتی گاهی بیش از آنها از این ارتباط سود ببرم.
تشکل
های غیردولتی (ان جی اُوها) چقدر می توانند در ارائه چنین آموزش هایی موثر
باشند. شما قبلا در تشکل «رسش آفتاب» آموزش زنان را دنبال می کردید؛ اما
انگار این تلاش متوقف شد و تشکل به کارش پایان داد. چگونه می توان این حرکت
ها را استمرار بخشید؟- ما در تشکل رسش به دنبال آموزش زنان
و دختران در حال آسیب و آسیب دیده بودیم؛ نزدیک به سه سال هم دوام آوردیم.
تشکل ما به دلیل کمبود منابع مالی کارش متوقف شد زیرا ساختارش هیئتی بود و
تشکیلات قدرتمندی نداشتیم که بتواند از نظر مالی خودش را اداره کند؛ اما
شخصا کارم را متوقف نکردم و هر هفته آموزش زنان را در پارک بانوان با زنان
انجام می دهم تجربه ای است که نشان می دهد اگر ما بتوانیم آموزش دقیق را به
طور مستمر دنبال کنیم، می توانیم وضعیت زندگی آدم ها را تغییر دهیم.
این آموزش ها را چهار سال است که با کمترین امکانات دنبال می کنیم؛ اما در
بحث تشکل های غیر دولتی عقیده دارم تشکلی می تواند حرکتش مستمر باشد که
بتواند خودش را به شکل یک سازمان اداره کند و از مدل خیریه های سنتی پیروی
نکند. وجود چنین تشکل هایی می تواند در راستای عمل به مسئولیت اجتماعی
نتیجه بخش باشد.
به تجربه آموزش
زنان در پارک بانوان اشاره کردید. چهار سال حضور هفتگی در جمع زنان چه
نکاتی را به شما نشان داد که اگر قرار باشد پویشی اجتماعی برای آموزش مهارت
خودشناسی شکل بگیرد باید آن را در نظر داشته باشد؟
- این
تجربه نشان داد آشنایی افراد با مهارت خودشناسی می تواند از بروز بسیاری از
آسیب های اجتماعی پیشگیری کند. نباید این مهارت را دست کم بگیریم.باید
معجزه آموزش درست را باور کنیم. به عقیده من آموزش می تواند همان عمل
مسئولانه باشد. یک عقیده دیگر هم دارم که شاید برخی از همکارانم آن را قبول
نداشته باشند؛ به نظر من از نظر روان شناختی همان قدر که مرد به زن احساس
امنیت می دهد، زن محور هیجان است؛ یعنی یک زن شاداب، فعال و سالم می تواند
به سایر اعضای خانواده کمک زیادی کند و محور حرکت سالم خانواده باشد. به
نظر من باید آموزش ها و توانمندسازی ها از زنان آغاز شود.امین شول سیرجانی
جامعه پویا