شفا آنلاین>سلامت>«تا قبل از افتتاح سالن تشریح دانشکده علوم پزشکی تهران، دانشجویان پزشکی که در دارالفنون، پزشکی می خواندند، مجبور بودند به کوه بی بی شهربانو بروند و پیکر مردگان زرتشتی را دزدیده و مخفیانه تشریح کنند. در آن دوران تفکر غالب این بود که بدن فرد مسلمان به خانواده، قبیله و امت تعلق دارد».
به گزارش شفا آنلاین، احسان محمدی با این مقدمه در «عصر ایران نوشت: این بخشی از گفتوگوی فوقالعاده خواندنی و آموختنی با دکتر مزدک دانشور انسانشناس پزشکی است که در دوماهنامه مروارید منتشر شده است. این بخش را در سریال دکتر قریب، ساخته دوستداشتنی کیانوش عیاری به شکلی دیگر هم نمایش داده بودند؛ برشی کوتاه که نشان میدهد پزشکان ایرانی با چه دشواری راهشان را باز کردهاند و کوشیدهاند برای درمان بیماران چارهای بیندیشند.
در چند ماه گذشته موجی از حملات را به پزشکان و سیستم پزشکی کشور شاهد بودهایم. در مواردی اشتباهات پزشکی که البته همه میدانیم تازگی ندارد چنان بزرگنمایی شده که انگار تنها مشکل کشور همین است؛ اتفاقی که با ذهن توطئهاندیش میتوان آن را حربهای برای صدمهزدن به وزیر بهداشت عنوان کرد که خود را در میان اعضای کابینه از موفقترین و موثرترینها نشان داد. با این همه هر کدام از ما در آستینمان خاطره تلخی از سیستم پزشکی کشور داریم اما آیا جز این است که هر گاه درد داشتیم باز همین سیستم و همین پزشکان به دادمان رسیدهاند؟
اما ...
اما حساب پزشک - برجساز را از پزشک - انسان جدا میدانم و دهها برخورد خوب از پزشکان و پرستاران و مجموعه درمان دیدهام. برای همین بهشخصه قضیه را به سیاهی برخی دوستان روزنامهنگارم نمیبینم. اما شکاف بین مردم و پزشکان به گسل تبدیل شده؛ گسل بیاعتمادی.
این پزشکان هستند که خطرات کشنده ناشی از مواد آلوده غذایی یا خطرات بنزین پتروشیمی را تشخیص میدهند، نه مکانیکها و جوشکارها و نانواها. اما جایی سراغ دارید پزشکان ایرانی تجمعی، اعتراضی یا شکایتی با صدای بلند در این مورد کرده باشند و در مورد پالم ماست و وایتکس شیر و نیترات آب شهری و ... از حاکمیت پرسشی کرده باشند که طبق آزمایشهای ما شما دارید سلامت شهروندان را به خطر میاندازید؟ در خصوص آلودگی هوا چطور؟ فقط روزنامهنگارها باید اعتراض کنند و گاه به جرم تشویش اذهان عمومی دادگاهی شوند و تاوان بدهند؟ چرا پزشکان در مقابل سیل مصیبتبار مشکلاتی از این دست سکوت مطلق میکنند؟
شاید - تکرار میکنم - شاید این همان نقطهای است که گسل بیاعتمادی میان مردم و پزشکان از آنجا ایجاد میشود؛ اینکه خیلیها میگویند «نان» آنها در «بیمار» شدن ماست نه در «سالم» ماندنمان. بیست سال پیش در گلآقا، کاریکاتوری دیدم که طعنهآمیز اما گزنده بود. پزشکی سر سجاده دعا کرده بود: خدایا! تعداد بیمارها را بیشتر کن، تو که میدونی روزی ما از این راهه!
از مجموعه برخوردهای توهینآمیز برخی منشیها و متصدیان آزمایشگاهها هم نمینویسم چون از آن مواد قانون مجازات اسلامی که چسباندهاند به دیوار که اگر به ما توهین کنید حبستان میکنند و شلاق میخورید باید ترسید!
دوستان پزشک نازنینم تلخی من را ببخشند اما مردم دیگر مثل سابق به سیستم پزشکی اعتماد زیادی ندارند. البته چاره دیگری هم ندارند جز اینکه برای درمان دردهایشان باز به این سیستم مراجعه کنند. شما را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر از شما دوست دارم. پزشکان هر قدر هم محترم باشند باز مقدس نیستند. بخشی از آنها اتفاقا قربانی سیستم پزشکی هستند. همانطور که روزنامهنگارها قدیسهای پاکدامن نیستند. در نگاه من هیچکس آنقدر مقدس نیست که نتوان نقدش کرد. تا اطلاع ثانوی تنتان به ناز طبیبان و منشی طبیبان نیازمند مباد!