برخی بیماریها در ظاهر جسمی هستند، اما ریشههای روانی دارند. به نظرتان چقدر نیاز است که پزشکان ما با حداقلهایی از روانشناسی و مشاوره آشنایی داشته باشند؟
این موضوع یک بحث بسیار مهم و اساسی است و سالهاست که در برنامه درسی دانشجویان پزشکی و دامپزشکی، حداقل در این دو مورد، ما درس روانشناسی را داریم؛ به این معنا که یک آشنایی کلی با تئوریها و مسائل روانشناسی مطرح شده و آنها در این باره تا حدی آشنا میشوند. حتی این مباحث جزو مواردی است که در امتحان جامعه علوم پایه خود دارند و باید این را نیز بگذرانند، اما اهمیت این موضوع به قدری زیاد است که باید به گونهای هم آموزش داده شود و هم روی مسائلی تکیه شود که بتواند جنبه کلیتری داشته باشد، چون خیلی از این مباحث، هم اساسی و هم پایهای است. بنابراین دانشجویان باید از همان زمان با این مسائل آشنا شوند؛ دانشجویان پزشکی در همان سالهای اول یا در زمانی که دوره علوم پایه را میگذرانند، به این مساله میپردازند. دانشجویان پزشکی نیز که در سال پنجم هستند، مقداری با بحثهای روانپزشکی آشنا میشوند. به نظر من یک خلأ در این باره وجود دارد. حتی چند سال پیش از طرف شورای برنامه ریزی آموزش پزشکی دعوت شده بودم و همراه با یکی از عزیزان روانپزشک با سابقهای که بودند، این پیشنهاد را دادیم و مورد تایید هم بود، اما به دلیل سنگینی برنامه نتوانستند آن را جایگزین کنند. ما در بین این دو دوره، حتما باید واحدی را برای دانشجویان پزشکی بگذاریم تا این بچهها با برخی جنبههای کاربردیتری که در روانشناسی مطرح است، آشنایی داشته باشند. برای مثال رابطه پزشک با بیمار و مسائلی که ما باید در ارتباط پزشک و بیمار به آنها توجه کنیم، از مسائلی هستند که میتوان آنها را به دانشجویان پزشکی آموزش داد. موضوعی که شما اشاره کردید، مساله بیماریهای سایکوسوماتیک یا روانتنی است و همانطوری که از اسم این بیماریها برمیآید، بیماریهایی هستند که جنبه جسمانی برای آنها وجود دارد، اما منشا آنها جنبههای روانشناختی، مسائل اعصاب و تاثیری است که احیانا میتوانند روی برخی عملکردهای پزشکی بگذارند. برای مثال بیماریهایی مثل آسم، بیماریهای قلبی، زخم معده و... یا خیلی از دردهایی که به سراغ افراد میآید، ناشی از اعصاب و روان است که باید به آنها توجه شود. در نتیجه اگر بخواهیم برای این موارد فقط دارو تجویز کنیم، کار درستی نیست و اینجاست که کار تیمی میتواند بسیار کمک کننده باشد. در حال حاضر خود ما این مساله را داریم که همکاران متخصص ما مثلا در بیماریهای گوارشی و حتی برخی جراحان، بیماران خود را به ما معرفی میکنند، چون باید روی این بیماران به لحاظ روانی کار شود و تلفیقی از مشاوره، روان درمانی و دارو برای این بیماران کمک کننده است. ممکن است در مورد فردی دارو کمککننده نباشد و از طرف این پزشکان نیز توصیه نمیشود. بنابراین باید طی جلسات روان درمانی با این افراد کار شود تا بتوانند تغییراتی در خود به وجود آورند و از این مشکل رهایی یابند.
به نظرتان همین چند واحد دانشگاهی برای روانشناسی و مشاوره کافی است یا باید دورههایی برای پزشکان گذاشته شود؟
متاسفانه برنامه دانشجویان پزشکی بسیار سنگین است. امکان دارد برای دانشجویان رشتههای دیگر به صورت ترمی یا تعطیلات بین دو ترم باشد، اما برای دانشجویان پزشکی به این صورت نیست، چون این دانشجویان بعد از آنکه دوره علوم پایه را میگذرانند، وارد بخشهای مختلفی میشوند که آنجا، دیگر مساله ترم و تعطیلات بین ترم مطرح نیست. باید توجه داشت که اگر مسئولان آموزشی، برنامههایی بگذارند، میتواند بسیار کمک کننده باشد، چون همه زندگی صرفا کتاب خواندن نیست و خیلی مسائل دیگر وجود دارد؛ برای مثال رابطه پزشک و بیمار و خیلی مسائل دیگر که باید به آنها توجه شود. اگر ما الگوهای مناسبی برای این جوانان که به رشته پزشکی آمدهاند، داشته باشیم مسلما بسیار کمک کننده است. همچنین میتوان از اساتیدی کمک گرفت که در این راستا مدتی وقت بگذارند یا فضایی ایجاد کنند که دانشجویان بیایند و سوالات خود را در این زمینه مطرح کنند و اجازه دهند تا دانشجویان، جنبههای تجربی را از آنها بیاموزند. جنبههای تجربی ممکن است در کتابها نیامده باشد، اما میتوان از این راه آموخته شود.
اینکه پزشکان ما از حداقلهایی از روانشناسی و مشاوره برخوردار شوند، چه مزایایی به همراه دارد؟
مباحث روانشناسی در همه زمینههای زندگی نقش دارد و پزشکان ما اگر با این مباحث آشنایی داشته باشند، میتوانند بیشتر به بیماران خود کمک کنند. باید توجه داشت که در ارتباط با مسائل پزشکی، آشنایی با ویژگیهای فرد، خصوصیات شخصیت و جنبههایی که در شکلگیری شخصیت نقش دارد، عوامل محیطی، اجتماعی، برخوردها و... چقدر میتواند در روحیه اینها تاثیر بگذارد. ما ارتباط تنگاتنگی بین جسم و روان میبینیم و این دو تاثیر بسیار زیادی روی هم میگذارند و اگر صرفا به جنبههای جسمانی توجه کنیم، بدون اینکه بعد روانی را در نظر بگیریم، اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدهایم. بنابراین باید توجه داشت که بدون توجه به جنبههای روحی و روانی، درمان ما یا کمکی که میتوانیم برای مراجعان خود انجام دهیم، به این صورت ناتمام باقی میماند. ما باید به هر دو بعد توجه کنیم؛ انسان موجودی بیولوژیک، روانی، اجتماعی و معنوی است. اگر ما بخواهیم کمک کننده به کسی باشیم، باید سعی کنیم از این ابعاد به انسان نگاه کنیم. وزارت بهداشت و درمان، بیشتر پزشکمحور و درمانمحور است، بنابراین به بعد جسمی توجه بیشتری دارند، اما ما با برنامهریزی و تلاشهایی که هست، سعی داریم بعد روانی، اجتماعی و خصوصیات شخصیتی را بیشتر به آنها بشناسانیم تا ببینند نباید تنها به جنبه جسمانی توجه شود.
گفته میشود کشور ما بیشترین سرانه مصرف دارو را دارد. به نظر شما این مساله ریشه در ناآگاهی ما نسبت به بیماریهای روانتنی دارد یا نظام ارجاع ما دارای اشکالاتی است؟
به نظر من مسائل متعددی در این باره مطرح میشود. یکی از آنها در دسترس بودن داروست و اینکه هرکسی با فکر خودش هر دارویی را که میخواهد از داروخانه تهیه میکند. بسیاری از اوقات مردم ما پزشک سرخود هستند یا اطرافیان میگویند نیازی به مراجعه به پزشک نیست و میتوانی با خوردن این دارو بهبود یابی. ما در این باره ضعف داریم و نمیدانیم یک دارو روی همه افراد همان تاثیر را نمیگذارد. بنابراین اگر پزشکان ما به دارومحوری توجه بیشتری کنند و بتوانند حداقل تجویز را داشته باشند، میتواند موثر واقع شود. من در کار خودم با این مساله بسیار مواجه شدهام؛ به این صورت که در غیاب مراجعانم با پزشکان تماس گرفتهام و به آنها اعلام کردهام که بیمار این داروها را مصرف میکند و نظر آنها را جویا شدم. برخی از آنها اذعان میکنند که فلان دارو را دوباره تجویز کردهاند، به این صورت که دو دارو در یک طبقه هستند و پزشک درمانکننده به آن دقت نکرده است. بنابراین این موضوع نیازمند مقداری توجه است. در بسیاری از موارد نیز ما ارزانی دارو داریم، بنابراین راحت تهیه شدن دارو به واسطه قیمت پایین آن میتواند یکی دیگر از عوامل مصرف زیاد آن در کشور ما باشد. بنابراین هرچقدر ما در این زمینه فرهنگسازی کرده و مردم را با فرهنگ مصرف دارو آشنا کنیم، این امر بهطور مسلم میتواند در کاهش مصرف آن کمککننده باشد.آرمان امروز