ما مخالف اهلیکردن و مالکیت حیوانات خانگی هستیم، چراکه اینها نقض حقوق اساسی حیوانات است.
اصطلاح
«حقوق حیوانات» تا حد زیادی بیمعنی و پوچ شده است. هرکس معتقد باشد
قفسهای مرغها در مرغداری باید کمی بزرگتر باشد یا بگوید گوسالهها قبل
از اینکه بهزور سلاخی شوند باید، بهجای انزوا، در واحدهای اجتماعی زندگی
کنند از موضع معروف به «حقوق حیوانات» دفاع کرده است. این وضعیت تا حد
زیادی ناشی از نظرات پیتر سینگر است، نویسندۀ کتاب آزادی حیوانات۱ که
بهطور گسترده بهعنوان پدر جنبش حقوق حیوانات شناخته میشود.
مشکل
اتصاف پیتر سینگر به صفت پدری این است که او سودگرایی است که حقوق اخلاقی
را یکسره رد کرده و از اقداماتی حمایت میکند که از نظر او رنج را کاهش
میدهند. بهعبارتدیگر، پدر جنبش حقوق حیواناتْ حقوق حیوانات را کاملاً رد
میکند و دعای خیرِ خود را نثار مرغداریهای بدون قفس، مزارع خوک عاری از
سلولهای انفرادی و تقریباً تمام بهرهکشیهای خوبوخوشی میکند که تقریباً
تمام خیریههای بزرگِ «رفاه حیواناتْ» آن را ترویج کردهاند. سینگر مروج
حقوق حیوانات نیست؛ او مروج رفاه حیوانات است.
او استفادۀ انسان از حیوان را فینفسه رد نمیکند؛ او تنها به رنجکشیدن
آنها توجه میکند. سینگر در سال ۲۰۰۶ در مصاحبهای با مجلۀ وگان گفت
میتواند «جهانی را تصور کند که انسانها در آن، در اکثر مواقع، غذای گیاهی
میخورند، اما گاهی نیز خودشان را به وعدهای اشرافی دعوت میکنند که از
تخممرغ محلی۲ یا شاید گوشت حیواناتی تشکیل شده باشد که، در شرایط طبیعی،
زندگی خوبی برحسب گونهشان دارند و پس از مدتی بدون درد در مزرعه کشته
میشوند.»
ما اصطلاح حقوق حیوانات را در شیوهای متفاوت به کار
میبریم، شبیه بهشیوهای که اصطلاح حقوق بشر را در رابطه با حقوق بنیادینِ
نوع بشر به کار میبریم، بهعنوانمثال اگر بگوییم انسان حق زندگی دارد،
منظورمان این است که علاقۀ بنیادین او به ادامۀ زندگی باید مورد حمایت قرار
گیرد، حتی اگر استفاده از اعضای بدنِ او بدون رضایتش باعث نجات جان ده
انسان دیگر شود. حقْ راهی برای دفاعکردن از علایق و منافع است. حق،
صرفنظر از عواقب، از منافع و علایق دفاع میکند. این محافظتْ مطلق نیست و
ممکن است تحت شرایط خاصی از بین برود، اما نمیتواند صرفاً بهخاطر تبعاتش
ملغی شود. «حیواناتِ غیرانسان» این حقِ اخلاقی را دارند که منحصراً
بهعنوان منابع انسانها مورد استفاده قرار نگیرند، صرفنظر از اینکه رفتار
با آنها انسانی باشد یا نباشد، حتی اگر استفاده از حیوانات بهعنوان
منابع قابلجایگزین باعث شود انسانها از نتایج مطلوبی بهرهمند شوند.
وقتی
دربارۀ حقوق حیوانات صحبت میکنیم، در درجۀ اول دربارۀ یک حق صحبت
میکنیم: حقِ دارایی کسی نبودن۳. دلیلش هم این است که اگر حیوانات ازلحاظ
اخلاقی دارای اهمیت هستند و اگر حیوانات صرفاً شیء نیستند، نمیتوانند
متعلق به کسی باشند یا تصرف شوند. اگر آنها دارایی باشند، لاجرم شیء هستند
و لاغیر. به این موضوع در سیاقی انسانی بیندیشید. همۀ ما بهطور کلی توافق
داریم که تمام انسانها، صرفنظر از ویژگیهای خاص خود، این حق بنیادین و
پیشقانونی را دارند که با آنها همچون دارایی شخصی رفتار نشود. هیچکدام
از ما بهبردگیگرفتن انسانها را نمیپذیریم. این بدین معنی نیست که چنین
چیزی دیگر وجود ندارد؛ وجود دارد، اما کسی از آن دفاع نمیکند.
اهمیتی
ندارد که مالک یک حیوان را، آنطور که بعضی از حامیان حیوانات اصرار
دارند، «قیم» یا «حامی» توصیف کنیم. چنین توصیفی بیمعنی است. اگر شما این
حق قانونی را دارید که سگِ خود را برای کشتن به پناهگاه ببرید یا خودتان
بهشکلی بدون درد او را بکشید، دیگر اهمیتی ندارد خودتان یا سگتان را چه
مینامید. سگ شما دارایی شماست. تا جایی که به قانون مربوط میشود، آن عده
از ما، که با حیوانهای همدم خود زندگی میکنیم، مالکان آنها بوده و تا
زمانی که حداقل میزان غذا، آب و سرپناه را برایشان تأمین میکنیم این حق
قانونی را داریم که آنطور که شایسته میدانیم با آنها رفتار کنیم. بله،
محدودیتهایی در اِعمال حقوق مالکیت ما وجود دارد، اما این محدودیتها
سازگار با ارزش بسیار کمی است که برای منافع حیوانهای همدم خود قائل
هستیم.
اما همینطور که از فکر وحشتناک زندگی بدون سگ، گربه یا
حیوان خانگیِ محبوبتان منقلب میشوید، حیوانی که بهعنوان یکی از اعضای
خانواده خود گرامیاش میدارید، احتمالاً فکر میکنید: «اما صبر کن، اگر
همه را مجبور کنیم که با حیوانات خود آنطور رفتار کنند که من با حیوانم
رفتار میکنم چطور؟»
مشکل این پاسخ این است که، حتی اگر بتوانیم
طرحی عملی و اجرایی ارائه دهیم که مالکان حیوانات را ملزم به فراهمآوردن
سطح بالاتری از رفاه برای آنان کند، آن حیوانات باز هم دارایی خواهند بود.
ما همچنان قادر خواهیم بود هیچ ارزشی برای زندگی آنها قائل نباشیم و آنها
را بکشیم یا به پناهگاههایی ببریم که، اگر کسی سرپرستیشان را بر عهده
نگیرد، در آنجا کشته خواهند شد.
ممکن است پاسخ دهید که با چنین چیزی
نیز یکسره مخالف هستید و اینکه باید مردم را از کشتن حیوانات منع کنیم،
مگر در شرایطی که در آن وسوسه میشویم با مرگ آسان موافقت کنیم، مثل
بیماریهای لاعلاج و درد بسیار شدید و... و اینکه باید پناهگاهها را از
کشتن حیوانات منع کنیم، مگر اینکه کشتن حیوان بهنفع خود او باشد.
پیشنهاد
شما تقریباً این است که داراییبودن حیوانات را ملغی کنیم. چنین امری
مستلزم این است که با آنها طوری رفتار کنیم که شبیه به رفتار ما با کودکان
انسان باشد. در این صورت آیا پرورش حیوانات، برای اینکه یار و همدم ما
باشند، قابلقبول است؟
جواب ما همچنان یک «نۀ» قاطع است.
توسعۀ
استانداردهای عمومی دربارۀ چگونگی رفتار با حیوانات بهعنوان «اعضای
خانواده» و گرهگشایی از همۀ مسائل مربوط، بهعنوان مسئلهای عملی تقریباً
غیرممکن است. صرفنظر از این موضوع، چنین موضعی نمیپذیرد که اهلیکردن
حیوانات، با چشمپوشی از اینکه چطور با حیوانات برخورد میشود، خودْ مشکلات
اخلاقی بزرگی را به وجود میآورد.
حیوانات اهلی کاملاً وابسته به
انسانها هستند، انسانهایی که تمام وجوه زندگیِ آنها را کنترل میکنند.
برخلاف کودکان، که بههرحال روزی مستقل خواهند شد، حیوانات هرگز مستقل
نخواهند شد. دلیل اهلیسازی حیوانات دقیقاً همین است، میخواهیم حیواناتِ
اهلی به ما وابسته باشند. آنها برای همیشه در جهنمِ آسیبپذیری و ضعف باقی
خواهند ماند و برای همۀ امورشان به ما متکی خواهند بود. ما آنها را پرورش
دادیم تا سازگار و نوکرصفت باشند و ویژگیهایی داشته باشند که خوشایند
ماست، هرچند بسیاری از این ویژگیها برای حیوانات زیانآور است. ممکن است
آنها را به یک معنی خوشحال کنیم، اما این رابطه هرگز نمیتواند طبیعی یا
عادی باشد. هرچقدر هم که با آنها خوب رفتار کنیم، به جهان ما تعلق ندارند.
این موضوعْ کموبیش درمورد تمام حیوانات اهلی صادق است. آنها همیشه به ما
وابسته هستند. ما برای همیشه زندگی آنها را کنترل میکنیم. آنها حقیقتاً
«حیوانات برده» هستند. ممکن است برخی از ما اربابان خیرخواهی باشیم، اما
واقعاً نمیتوانیم چیزی فراتر از آن باشیم.
کسانی هم هستند مثل سو
دونالدسون و ویل کیملیکا که در کتاب خود زوپلیس۴ (۲۰۱۱) میگویند انسانها
به هم وابسته هستند و میپرسند چه اشکالی دارد اگر حیوانات به ما وابسته
باشند؟ روابط انسانی ممکن است متضمن وابستگی به یکدیگر باشد، اما این
وابستگی یا برمبنای انتخاب است یا نشاندهندۀ تصمیمات اجتماعی برای مراقبت
از اعضای آسیبپذیرترِ جامعهای است که به هم پیوند خورده و جنبههای
پیچیدۀ یک قرارداد اجتماعی از آنها محافظت میکند. بهعلاوه، ذات وابستگیِ
انسانیْ فرد وابسته را از حقوق اصلی محروم نمیکند، حقوقی که، در صورت
زیانآوربودن وابستگی، قابلدفاع هستند.
بعضی از افراد در پاسخ به
موضع ما میگویند سگها، گربهها و دیگر حیوانات خانگی حق تولیدمثل دارند.
چنین موضعی میتواند ما را ملزم به تکثیر بهشکلی نامحدود کند، چراکه
نمیتوانیم هیچ محدودیتی برای حق تولیدمثل حیوانات خانگی تعیین کنیم. اما،
دربارۀ موضع کسانی که نگراناند پایان اهلیسازی بهمعنای ازدسترفتن تنوع
گونهای باشد، باید گفت حیوانات اهلی موجوداتی هستند که ما، بهوسیلۀ پرورش
انتخابی و حبس، خلقشان کردهایم.
بعضی از منتقدین ادعا کردهاند که
موضع ما تنها به حق منفیِ «دارایی کسی نبودن» مربوط میشود و به حقوق
مثبتی نمیپردازد که حیوانات میتوانند داشته باشند. این اظهارنظر درست
است، اما اگر این حق، یعنی حق دارایی کسی نبودن، را به رسمیت بشناسیم
اهلیکردن بهکلی پایان مییابد. ما ملزم به حمایت از حیوانات اهلیای
خواهیم بود که درحالحاضر وجود دارند، اما تعداد بیشتری از آنها را به
وجود نمیآوریم.
اگر همۀ ما شخصبودن حیوانات را بپذیریم، همچنان
باید دربارۀ حقوق حیوانات غیراهلیای بیندیشیم که در میان ما و در مناطق
بایر زندگی میکنند. اما اگر بهاندازۀ کافی به استفادهنکردن از حیوانات
اهلی برای غذا، پوشاک و مصارف دیگر اهمیت میدادیم، بدون شک، میتوانستیم
بگوییم آن حقوق مثبت چه باید باشند. مهمترین چیز این است که حق منفی
دارایی کسی نبودن را برای حیوانات به رسمیت بشناسیم. این عملْ ما را متعهد
به براندازی هرگونه بهرهکشیِ نهادینه میکند که منجر به کالاشدگی و کنترل
آنها توسط انسانها میشود.
ما سگهایمان را دوست داریم، اما قبول
کنید: اگر جهانْ جهانی عادلانهتر و منصفانهتر بود، هیچ حیوان خانگیای
وجود نداشت و هیچ چراگاهی پر از گوسفند و هیچ طویلهای پر از گاو و خوک و
هیچ مزرعهای پر از مرغهای تخمگذار نمیشد. هیچ آکواریوم یا باغوحشی هم
در کار نبود.
اگر حیوانات از لحاظ اخلاقی مهم هستند، باید در تمام
جنبههای رابطۀ خود با آنها بازنگری کنیم. موضوعی که باید با آن مواجه
شویم این نیست که، با همۀ اصلاحات سطحیای که در شیوههای صنایعِ استفاده
از حیوانات اعمال میشود، آیا بهرهکشیِ ما از آنها انسانی است یا خیر،
بلکه باید ببینیم اصلاً میتوانیم استفاده از آنها را توجیه کنیم یا خیر.
ترجمان