«قبل از اینکه یکساله شوم، در یازدهماهگی پدرم را از دست دادم و به همین دلیل هیچوقت نتوانستم که خاطرهای از ایشان داشته باشم.
شفا آنلاین: مادرم باوجوداینکه هجده سال بیشتر نداشت و هنوز خیلی جوان بود، بعدازآن دیگر ازدواج نکرد و خودش را وقف تربیت و پیشرفت من کرد. این در حالی بود که پیشنهادها و موقعیتهای خوب و مناسبی برای ازدواج داشت.
به گزارش
شفا آنلاین:به نقل از سپید وقتیکه به گذشته و
فداکاریهایی که مادرم برای من انجام داده، نگاه میکنم، متوجه میشوم که
هیچوقت نتوانستهام ذرهای از مرارتها و سختیهایی را که ایشان متحمل
شدند را جبران کنم.» این بخشی از صحبت های مردی است که یکی از نقش آفرینان
مهم چشمپزشکی ایران در دو سه دهه اخیر بوده ضیاءالدین یزدیان که حالا هر
چند کمی ناخوش است ولی همچنان با عشق و علاقه به اتاق عمل می رود و هنوز
مطب او پر از پدران و مادرانی که چشم امید به دستان او دوخته اند.
او از
نخستین کسانی است که جراحی استرابیسم چشم کودکان را در ایران بنا گذاشت و
تاکنون بیش از 20هزار جراحی در کارنامه حرفه ای خود دارد. او67 سال پیش در
شهرستان یزد متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان نمونه شهر یزد و
تحصیلات متوسطه را در دبیرستان امیرکبیر- پهلوی پشت سر گذاشت و در سال 1346
موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
تحصیلات عالی خود را در سال 1346 در رشته
پزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران آغاز کرد ودرسال 1353 فارغالتحصیل شد.
او در سال 1357 موفق به اخذ درجه تخصصی در رشته چشمپزشکی از دانشکده پزشکی
دانشگاه تهران شد و سپس تحصیلات فلوشیپ خود را در رشته چشمپزشکی اطفال-
استرابیسم دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1371 تمام کرد. یزدیان دورههای
تکمیلی استرابیسم را در texas childre- hospita- دانشگاه هوستون (کشور
آمریکا) گذراند. او در حال حاضر بهعنوان عضو هیئتعلمی و دانشیار گروه
چشمپزشکی در بخش استرابیسم بیمارستان فارابی مشغول به کار است.
اولین خاطرههای دوران کودکیتان را به یاد دارید؟
تا
سه چهارسالگی و تا زمانی که به مرحلهای از زندگی برسم که با خیلی از
حقیقتهای زندگی روبهرو شوم، طبق گفته اطرافیانم فکر میکردم که پدر به
سفر رفته است. بهمرور فهمیدم که این سفر بازگشتی ندارد و پدر هیچوقت
نخواهد آمد. تکفرزند بودن و احساس تنهایی مصادف بود با همراه شدن با
بچههای عمهام که همگی به دلیل علاقه شوهرعمهام، اهل موسیقی بودند و
دستی هم در نواختن ساز داشتند. این همراهی بهمرور من را هم به سمت موسیقی
کشاند تا بتوانم بخشی از تنهاییام را با آن پرکنم. سالهای دبستانم مصادف
بود با پخش تکنوازیهای استاد پرویز یاحقی از رادیو. آرامشی که از آن
میگرفتم، من را شیفته استاد کرد و این شیفتگی بیشتر از قبل من را به سمت
موسیقی سوق میداد.
مادرتان پشتوانه خوبی بودند؟
مادرم
زن عجیبی بود. بینهایت مهربان فداکار و فهمیده. او در تمام سالهایی که
بود برای من هم پدری کرد و هم مادری. یادم هست در تمام دوران تحصیلم بهدقت
مراقب رفتوآمد من بود. اینکه با چه کسانی دوست میشوم و کجاها میروم
همیشه زیر نظرش بود و مراقبم بود. تنها نگرانیاش بابت علاقه من به موسیقی
بود
چه سازی دوست داشتید؟
ویولن
بیشتر خانوادههای یزدی مذهبی هستند با این بحث علاقه شما به موسیقی مشکلی نداشتند؟
پدربزرگم
بازاری بود و اعتقادات خشکی داشت که حتی با رادیو گوش کردن من مخالفت
میکرد و من یادم هست که یواشکی و در گوشه پستو رادیو گوش میکردم. ولی
نگرانی مادر بیشتر از این بابت بود که موسیقی سدی شود بر سر راه درس خواندن
و پیشرفتم و همین باعث شد که این علاقه را در کنار راهی که در پیشگرفته
بودم، نگهدارم. باید بگویم که هیچوقت موسیقیدان نشدم؛ اما همیشه عاشق
موسیقی باقی ماندم. همیشه عادت داشتم وقت درس خواندن و مطالعه به موسیقی
نیز گوش کنم. یادم میآید در دوران دانشگاه در خوابگاه کوی دانشگاه تهران
برای اینکه هماتاقیام دچار مشکل نشود، موسیقی را از طریق هدفن گوش
میدادم؛ اما یکبار متوجه فریاد هماتاقیام شدم که با عصبانیت میگفت:
«حواست هست؟ صدا از کاسه سرت بیرون میآید...» خودم اصلاً متوجه نبودم و
صدا را آنقدر زیاد کرده بودم که حتی با هدفن همصدایش شنیده میشد. یکبار
هم در حال اصلاح صورتم بودم که پخش برنامه گلها از رادیو شروع شد. نشستم
پای برنامه و صبر کردم تا برنامه تمام شود، بعدازآن باقی ریشم را تراشیدم.
حالا واقعاً به درس خوانندتان صدمه میزد؟
هیچوقت
چنین حسی به موسیقی نداشتم و ندارم. دوره دبستان را در 1334، در مدرسه
نمونه شهر یزد گذراندم و دبیرستان را هم در دبیرستانهای امیرکبیر و پهلوی
همین شهر طی کردم. در 1346، دیپلم متوسطهام را گرفتم. آن سال در کل استان
یزد نفر اول شدم. در کنکوری که آن زمان به شکل استانی برگزار میشد، رتبه
اول را در استان کسب کردم و بعد در کنکور تهران با رتبه 5 وارد دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران شدم. کفالت مادر باعث شد که از خدمت سربازی معاف شوم.
به این دلیل دو سال جلو افتاده بودم و از این بابت خوشحال بودم.
زندگیتان ازنظر مالی تامین بود؟
درمجموع
زندگی سختی نداشتم ولی همزمان با تحصیل، از سال دوم مجبور شدم برای تامین
هزینهها کارکنم. داییام که معاون بیمارستان معتادان در خیابان توانیر
بود، من را در جایگاه پزشک کشیک بیمارستان استخدام کرد. یادم میآید
ماهیانه برای این کار 400 تومان حقوق میگرفتم.
چرا پزشکی را انتخاب کردید؟
سال
هفتم بودم که دیگر مطمئن بودم که میخواهم در پزشکی شرکت میکنم.
اعتمادبهنفس زیادی داشتم مادرم هم میگفتند به هر چیزی که میخواهی میرسی
و من همیشه اعتمادبهنفسی داشتم و همیشه ته ذهنم به پزشکی فکر میکردم.
چرا؟
خوب میدیدم پزشکها چه ارج و مقامی دارند و از طرفی میدانستم که میتوانم درآمد خوبی هم داشته باشم.
مادرتان هم دوست داشتند و به شما میگفتند که پزشک شوید؟
بله
خیلی زیاد. این هم آرزوی پدرم بود و هم مادرم. سال آخر دبیرستان که بودم
در کل یزد شاگرداول شدم. یادم هست شاگرداول کل کشور نمرهاش 152 بود و من
فقط نیم نمره کم داشتم. درس را دوست داشتم بچه آرام و درسخوانی بودم.
روزی چند ساعت درس میخواندید؟
شاید
روزی دو ساعت ولی درسها را طوری میخواندم که کامل حفظشان میکردم. شاید
باورتان نشود ولی من همین حالا هماسم بسیاری از بیمارانم که سالها پیش
بیمار من بودن را یادم هست.
من
در 1353، مدرک دکترای عمومیام را کسب کردم و از همان سال برای اخذ تخصص
اقدام کردم و پس از قبولی در رشته چشمپزشکی توانستم در 1357، تخصص
چشمپزشکیام را از دانشگاه تهران بگیرم. دکتر شهیدی که از استادان من بود و
علاقه من به کار علمی را نیز میدانست، گفت که بهتر است در تهران بمانی.
رفتن به یزد، تو را درگیر مقوله تاسیس مطب و مطب داری میکند و تو را
ازلحاظ علمی عقب میاندازد. این نصیحت دکتر شهیدی باعث شد که در تهران
بمانم. از همان سال 1357، عضو هیئتعلمی دانشگاه شدم و در بیمارستان فارابی
نیز شروع به کارکردم.
چرا تخصص چشم را انتخاب کردید با این گرایش؟
به
این موضوع علاقهمند بودم که اگر قرار است تحصیلاتم را ادامه دهم، رشتهای
باشد که به درد مردم بخورد. استرابیسم بهترین و البته سختترین آنها بود.
درعینحال داوطلب زیادی هم نداشت. درواقع زمانی که من در سال 1357 به
استخدام دانشگاه علوم پزشکی تهران درآمدم، این رشته در ایران پیشرفت زیادی
نکرده بود. در شیراز مرحوم دکتر عبدالرسول ستایش، فلوشیپ این رشته را
داشتند و همزمان دکتر خدادوست و هیئتعلمی شیراز نیز در این رشته با روش
جدید فعالیت میکردند. در تهران اما دکتر محمدحسین لشکری و دکتر بیژن
یوسفی که فعلاً در امریکا به سر میبرند، با این رشته آشنایی بیشتری
داشتند، بهخصوص دکتر لشکری که من نیز با توصیه ایشان وارد این رشته شدم.
همسر دکتر لشکری هم اپتیومتریست بودند و کتابی با عنوان لوچیهای چشم را
نوشته بودند که البته دستیاران از این کتاب استفاده نمیکردند.
سپید: یعنی تا آن زمان لوچی چشم درمان نمیشد؟
آن
زمان بیماران مبتلابه استرابیسم بیمارستان فارابی را یک خانم اپتیومتریست
با دستگاه سیناپتوفور معاینه میکرد و درجه انحراف را نیز برحسب درجه ذکر
میکرد و نه منشور. بیشتر بیماران بزرگسال بودند و دید دوچشمی و فیوژن
نداشتند. دراینبین کودکان استرابیسم را کسی معاینه نمیکرد. این در حالی
بود که بیماران اکثراً دید دو چشم نداشته و یا آمیلیوپی داشتند. نکته
شایان توجه، متداولنبودن روش معاینه
Prism
Alternate Cover Tesبود؛ اما من از طریق یکی از دوستانم که دستیار چشم در
بیمارستان شهدای تجریش بود، فهمیدم که آنها بیماران را به روش Prism
Alternate Cover Tesمعاینه میکنند و بعد عمل جراحی را انجام میدهند. رئیس
بیمارستان در آن دوره دکتر بیژن یوسفی بود که بورد تخصصی خود را از امریکا
گرفته بود، با دکتر مارشال پارکز نیز کارکرده بود. متاسفانه این روش در
بیمارستان فارابی متداول نبود و بیماران پس از معاینه با سیناپتوفور به
درمانگاههای عمومی ارجاع داده میشدند. ما پس از معاینه به استادانی مثل
دکتر حسین شهیدی و یا دکتر یوسف بهرامی مراجعه میکردیم و پسازاینکه
موضوعات را به ایشان اطلاع میدادیم، درباره روشهای درمان پرسشهایمان را
مطرح و اطلاعات لازم را کسب میکردیم. مثلاایشان به ما میگفتند که عضله
رکتوس داخلی را 5 میلیمتر رسسیون و عضله رکتوس خارجی را 7 میلیمتر
رزکسیون کنیم. نتیجه کار هم یا اصلاح کامل بود یا تصحیح آن.
پس مسئله اصلی که با این بیماری داشتید چه بود؟
مشکل
اصلی، روش معاینه بیمار استرابیسمی بود و البته معاینه کودکان؛ چون شروع
این بیماری اغلب از دوران کودکی اتفاق میافتد. همچنین تقسیمبندی انواع
انحراف چشم و تشخیص و درمان آنها نیز آموزش داده نمیشد، بااینکه دکتر
لشکری، هرکدام از ما تازهواردهای هیئتعلمی را مامور آموزش و تحقیق در
رشته خاصی از چشم کردند. ایشان من را مسئول آموزش استرابیسم کردند.
من
درزمینه استرابیسم اطلاعات زیادی نداشتم. برای همین به کتابخانه کوچک
فارابی رفتم که آن زمان در ساختمان قدیمی بیمارستان بود و به شکل اتفاقی،
کتاب اطلس دکتر وون نوردون را دیدم که حسابی خاک خورده بود و تاریخ چاپ آن
1974 بود. در این کتاب انواع روشهای معاینه و اندازهگیری درجه انحراف
چشم با عکس نشان دادهشده بود. من عکسهای این کتاب را کپی کرده، رنگ کردم و
در سر کلاس با دستگاه Opaque پروژکسیون کرده و این روشها را برای
دستیاران تدریس میکردم. اوایل کار به علت علاقه شدیدی که به تدریس داشتم،
هر هفته کلاس میگذاشتم و دستیاران نیز استقبال میکردند. بیتوجهی
مسئولان بیمارستان به رشته استرابیسم باعث شد که دستیاران نامهای به رئیس
دانشگاه بنویسند و از او بخواهند برای برگزاری این کلاسها من را تشویق
کند. بعدازاین نامه بود که مدیر گروه بیمارستان متوجه شد من هر هفته با
دستیاران کلاس دارم.
تا
قبل از این، بیماران استرابیسیم در کل درمانگاههای بیمارستان فارابی پخش
میشدند. از زمانی که من شروع به تدریس در این رشته کردم، از همکاران
خواستم تا بیماران استرابیسمی خود را جهت درمان به من ارجاع دهند.
سپید: یعنی تا آن زمان منابع درسی و مرجعی هم وجود نداشت؟
متاسفانه آن زمان، بهغیراز کتاب اطلس ون نوردون، قسمتی از کتاب Moder-
Ophthalmology، یکی از جلدهای Duke Elder و کتاب دکتر لشکری، کتاب دیگری
جهت مطالعه در این رشته در تهران نبود. بااینکه یکی از استادان، کتاب دیگری
از دکتر نوردون را در اختیار من قرارداد که تازه به دستش رسیده بود. این
کتابBinocular Visio- And Ocular Motility نام داشت. من توانستم بامطالعه این
کتاب، بسیاری از مشکلات و سوالاتی را که دستیاران در هنگام تدریس داشتند،
برطرف کنم. درواقع بامطالعه این کتاب بود که متوجه شدم استرابیسم واقعا
چیست و چگونه باید بیماران را معاینه و عمل کرد. ازآنجاییکه آموزشی در این
رشته به من داده نشده بود، تنها از طریق همین کتاب میتوانستم به دستیاران
آموزش بدهم. کمی بعد به کمک یکی از بیمارانم توانستم مکاتبهای با دکتر
وان نوردون داشته باشم. این مکاتبه به شرکت در کنگره چشمپزشکی امریکا در
1985 ختم شد و ایشان از من، جهت گذراندن دوره تکمیلی در بیمارستان کودکان
تگزاس دعوت کردند.
این بیمارستان که در شهر هوستون واقعشده، به دانشگاه
Baylor وابسته بود. قبل از سفر به امریکا و شروع فعالیت در بیمارستان
کودکان تگزاس، در فارابی، تمام عملهای جراحی استرابیسم را بهجز تکنیک
Adjustable Suture را انجام میدادم. بهطوریکه وقتی در امریکا از من
درباره عملهای مختلف سوال میشد، درباره آن صحبت میکردم و باعث
تعجبشان میشدم که توانستهام در ایران اکثر این عملها را انجام دهم. بعد
از یک سال به ایران برگشتم و به دلیل کمبود وجود بخش استرابیسم که نیاز آن
در مجموعه بیمارستان فارابی حس میشد، این بخش را در سال 1365 تاسیس کردم.
بخشی که هنوز تنها بخش استرابیسم کشور محسوب شده و در نوع خود منحصربهفرد
است. تاسیس این بخش باعث شد عملهای استرابیسیم که تا قبل از این در ایران
امکانپذیر نبود، صورت بگیرد و نیاز به اعزام خارج از کشور برای بیماران
بسیار کمتر شود. آن زمان و قبل از تاسیس بخش استرابیسم، بعد از عمل جراحی،
هر دو چشم بیمار را برای چند روز پانسمان میکردند؛ زیرا این ترس وجود داشت
که اگر چشمها بازشوند، با تکان خوردن عضله، دررفتگی ایجاد شود. با تاسیس
بخش استرابیسم، دیگر چشمهای بیماران پانسمان نمیشدند و بیمار میتوانست
روز بعد از عمل از بیمارستان مرخص شود.
عمل جراحی به روش Adjustable Suture که قبل از رفتن من به امریکا در ایران
انجام نمیشد، با بازگشت من و تاسیس بخش استرابیسم انجام شد.
آن زمان،
نخهای جراحی که برای عمل استرابیسم مصرف میشد، نخهای کاتکوت ساده و
کرومیک بودند که اگر مدتی در انبار میماند، استحکامشان کم میشد و در حین
عمل پاره میشد. سوزن این نخها نیز بیشتر Cutting بود و بعضی از آنها هم
Riverse Cutting و برای جراحی خطرناک محسوب میشدند. نخهای با سوزن
Spatula کم بود و از نخ کاتکوت 6 صفر هم برای عضله و هم برای دوختن ملتحمه
استفاده میشد که گاهی واکنشهای حساسیتی شدیدی را باعث میشد و گاهی هم
گرانول تشکیل میداد؛ اما مدتزمان زیادی طول نکشید که نخهای وایکریل به
بازار آمد و جانشین کاتکوت شد. با استفاده از نخ وایکریل 6 صفر با سوزن
اسپاچولا برای عضله و وایکریل 8 صفر برای دوختن ملتحمه، خطر پاره شدن نخ در
حین عمل بسیار کم شد و واکنش حساسیتی چشم نیز به این نخها پایین آمد.
همچنین از نخهای مرسیلن 5 صفر و 6 صفر به ترتیب برای عمل فادن و تاکینگ
عضله مایل فوقانی استفاده شد. معضل استفاده از کوتر دستی و سوزاندن عروق با
گرم کردن هوک نیز مطرح بود که اسکارهای وخیمی را باعث میشد. با پیدایش
کوترهای کمتر بای پولار که بهصورت WeCautery عمل میکند، هم جراحی شکل
آسانتری به خود گرفت و هم عوارض آن کمتر شد. معاینه کودکان نیز بیشتر در
هنگام بیهوشی انجام میشد که با تاسیس بخش استرابیسم، روش معاینه کودکان
آموزش داده شد. طوری که حالا بهندرت کودکی با بیهوشی معاینه میشود.
بهطورکلی با راهاندازی این بخش، رشته چشمپزشکی اطفال و استرابیسم دایر
شد.
سال
1367، در بیمارستان فارابی، سمینار لوچیهای چشم برگزار شد که من دبیر علمی
این سمینار بودم. برگزاری این سمینار قدم موثری در شناسایی بیشتر بخش
استرابیسم فارابی در سراسر کشور بود. تمام اسلایدهایی که در این سمینار به
نمایش گذاشتهشده، از بیماران بیمارستان فارابی تهیهشده بود و هیچ
اسلایدی از عکسهای مربوط به کتابها در آنها نبود.
برای ادامه تحصیل به خارج رفتید؟
چند
سال بعد وقتیکه A.B. Scotدر امریکا شروع به استفاده از سم بوتولینوم برای
درمان استرابیسم کرد، راهی انگلستان شدم و طی یک دوره یکهفتهای، آموزش
تزریق این سم جهت درمان استرابیسم را زیر نظر دکتر جی لی گذراندم. پس از
بازگشت به ایران در 1372، برای اولین بار در ایران استفاده از سم بوتولینوم
و بهکارگیری دستگاه Audio Emg در درمان استرابیسم را شروع کردم، فیلم آن
را در کنگره سراسری چشمپزشکی همان سال به نمایش گذاشتم. حالا این سم
بهراحتی در درمان بعضی از امراض، بدون دستگاه Emg استفاده میشود.
از چه سالی دوره فلوشیپ این رشته راهاندازی شد؟
سال
1372، وزارت بهداشت مجوز جذب فلوشیپ در این رشته را صادر کرد. از آن سال
بهطور مستمر، شروع به تربیت فلوشیپ در رشته استرابیسم کردم. همزمان با
ما، در بیمارستان لبافینژاد نیز تربیت فلوشیپ این رشته توام با
اکولوپلاستیک زیر نظر آقایان دکتر حسین سالور و دکتر محمد ابریشمی آغاز شد.
بعدازآن در 1376، بخش چشمپزشکی اطفال و استرابیسم شیراز به ریاست دکتر
عباس عطارزاده که از پیشکسوتان این رشته هستند و فلوشیپ خود را نیز در
امریکا گذراندهاند، شروع به کار کرد.
جراحی چشم کودکان چه ویژگیهایی دارد؟
طبیعتا
کار روی چشم یک کودک بسیار سختتر و متفاوتتر از چشم بزرگسال است. از
معاینه که کار با بچه سخت است تا جراحیاش که به دلیل ظرافت بسیار زیاد چشم
جراح باید با دقت خیلی بیشتری کار کند.
90
درصد لوچی چشم بچهها در سنین پایین با یکبار عمل درست میشود ولی ما
مواردی داشتیم که تا 15 بار مجبور شدیم تا به نتیجه مطلوب برسیم.
سالی که رشته تخصصی جراحی اطفال را انتخاب میکردید به این موضوع همفکر میکردید که کدام گرایش درآمد و پول بیشتری دارد؟
نسل
ما دغدغه این حرفها را ندانست. من بیشتر به این فکر میکردم که چرا این
رشته اینقدر بغرنج باقیمانده و مجبوریم بسیاری از بیماران را با
هزینههای سنگین به خارج از کشور بفرستیم. من همیشه دوست داشتم که بتوانم
گرهای را بازکنم و کمکی کنم تا اینکه حالا بنشینم و حسابوکتاب کنم که
چقدر درآمد خواهم داشت.
یعنی بعدها هم درگیر مباحث اقتصادی نشدید؟
من تماموقت در بیمارستان فارابی بودم از سال 65 و به پول فکر نمیکردم.
من بالهای شماراکه بر دوشتان استوار بود دیدم.....با آرزوی سلامتی برای شما بزرگوار
درود بر شما
خدمت پرفسور دکتر سید ضیاالدین یزدیان.
من از کودکی به خاطر اشتباه یکی از همکارانتان بدلیل زدن امپول به سرم دچار انحراف چشم شدم به طوری که به هنگام نگاه کردن مردمک چشمم کلا به کنار رفته وفقط سفیدی چشم دیده میشد از انجایی که خداوند نظری به خانواده من داشت پدرم که انزمان مهندس نساج بود از طریق یکی از دوستانش شما فرشته با اخلاق را به پدرم معرفی کرد ومن به مدد خداوند ولطف بسیار زیاد شما در سه سالگی وپنج سالگی وهفت سالگی..طبق گفته خودتان که وقتی کارنامه ثلث سوم کلاس اول دبستان را گرفتم بیام. برای عمل چشم.
خلاصه خداوند همیشه یارو یاورتان باشد من تا وقتی زنده هستم برایتان دعا میکنم.چون بینایی چشمانم را مدیون زحمات ودانش شما در انزمان سال 1355 میدانم .انشاالله کسالت برطرف وبه زودی سلامتی کامل بدست اورید.
شما در زندگی من اتفاقی بودید که هیچوقت فراموش نمیکنم وهمیشه برایتان از خداوند ارزوی سلامتی وشادی دارم. انشاالله
دوستدار همیشگی وارادتمند شما
سید حسین میرصادقی
خدمت جناب پروفسور ضیاالدین یزدیان
دخترم دچار بیماری نیستاگموس هست و حدود 5/5 سالشه
می خواستم بدونم این بیماری قابل درمان هست
اگر امکان داره راهنمایی بفرمایید
از خداوند متعال آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای شما خواستارم
خدمت دکتر عزیزو بزرگوار جناب آقای ضیا الدین یزدیان .دخترم از یکسالی تحت معالجه وعمل جراحی قرار گرفته الآن 14 ساله هستن میخواستم از زحمات وتلاشهای انسان دوستانه حضرتعالی تشکر کنم. از اردبیل
آقای دکتر یزدیان(که خداوند یاورشان باد) اکنون نیز جراحی می کنند ؟
دکتر یزدیان عزیز سلام
شما دکتر خیلی خوبی برای خیلی از مشکلات چشم باشی ولی برای پسر من که دچار نیستاگموس بودند بعد ۱۰ سال مراجعه کار نکردید !!! از شما خیلی گله مندیم ...
فروغی
خدای متعال به ایشان طول عمر با عزت و با برکت دهد.
من از سال ۷۳ بیمار دکتر یزدیان هستم و ۴ بار چشم من رو عمل کردن تا کاملا مشکل استرابیسمم رفع بشه. بی شک میتونم بگم دکتر یزدیان بهترین، با اخلاق ترین، کار بلدترین، و مهربون ترین دکتر دنیا هستن. من از اصفهان میرم با اینکه الان هیچ مشکلی ندارم اما اگه سالی دوبار به بهانه چکاب نرم پیششون شدیدا دلتنگشون میشم چون من از ۶ ماهگی تحت نظر دکتر جان بودم و مثل یک پدر بودن براب من. واقعا باید قدر چنین دکترایی دونست. از خداوند میخوام حافظ دکتر جان باشه و دوباره در سلامت کامل ببینمشون
پسر منن رو با امیدواری کامل در سه سالگی عمل کردند ولی بعداز ۵ماه دوباره استرابیسم عود کرد الان ده ساله عینک میزنه وهر شش ماه شماره عینکش عوض میشه
بدتر ازاون جواب ندادن تلفن بیماران توسط منشی ایشون هست که میگه همینطوری از راه دور بیاین اینجا بشینین به روش قرون وسطایی تا ساعت ده یازده شب دکتر بیاد ویزیت رو شروع کنه من اکثرا ساعت یک یک ونیم نصفه شب نوبتم میشه وساعت دو ونیم با بچه مدزسه ای میرسم خونه که هفت صبح میخواد بره مدرسه
کلا مدیریت مطبشون رو هواست
فقط میخام بگم که دکتر یزدیان نمونه بارز یکی از فرشتگان روی زمین است که افتخار میکنم که توسط ایشان خداوند من رو مورد لطف قرار داد. الان بعداز ۱۵ سال هنوز وقتی یادشون میوفتم از اعماق وجود براش دعا میکنم.
خداوند سایه شما رو همیشه برسر مردم ایران حفظ کنه . سالم و سلامت باشید
از راه دور دستت را میبوسم بزرگ مرررررد
عباس همتی