کد خبر: ۱۳۴۴۶۴
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۳ - ۰۲ دی ۱۳۹۵ - 2016December 22
خاطره ای ازدکتربابک زمانی/رئیس انجمن سکته مغزی ایران
وقتی آمنه را در اتاق کناری روی تخت خواباندند دیدم دختر معصوم در کماست و نبضش هرلحظه نامنظم تر می شود .علایم نشان می داد دچار یک مسمومیت "ارگانو فسفره" شده است
شفاآنلاین>سراسر ارتفاعات الواتان درشهرستان" سردشت " در برف فرورفته بود  و رفت و امد به سختی جریان داشت .
گردان ما در مجاورت روستایی قرار گرفته بود که اکثر ساکنین اش به خاطر جنگ منطقه را ترک کرده بودند .من که آن زمان پزشک عمومی و أفسر وظیفه بودم در یکی از کلبه های بر پامانده" میراباد " اقامت داشتم و روزها بیماران را ویزیت میکردم .چشم امید روستاییان برای درمان  به من و داروخانه کوچک گردان بود تا در صورت نیاز کمکشان کنم.یادم هست نیمه شب بود که "کاک قاسم"  -تنها بقال بازمانده میراباد- درحالی که دختر کوچولویش را روی دست گرفته بود به دیدنم آمد  و در خواست کمک  کرد .

 وقتی آمنه را در اتاق کناری روی تخت خواباندند دیدم دختر معصوم  در کماست و  نبضش هرلحظه  نامنظم تر می شود  .علایم نشان می داد  دچار یک مسمومیت "ارگانو فسفره" شده است  
این دختر ک ده ساله زیبا را بارها درآنسوی حصار ها دیده بودم که با چند کودک هم سن و سال اش بازی میکرد و با خنده های بلند و شادکامانه شان همزمان جنگ و زمستان و برف را هم  نادیده  میگرفتند .وقتی صبح ها افتاب برروی  برف ها می نشست  منظره کودکان شاد در دامنه کوهستان سفیدپوش میتوانست جنگ و دوری و سرما را از یادت ببرد .روزهای عادی و بدون برف هم تنها پنج، شش ساعت در وسط روز امکان عبور و مرور تا سردشت یا پیرانشهر وجود داشت چه برسد به ان نیمه شب برفی !

 بنابراین بخش "ای سی یو"ی ما شد همان اتاق کوچک در  کنار جعبه کمک های اولیه ،جعبه  تفنگ ها و نارنجک ها. . چند  سرمی را که داشتیم وصل کردیم و تنها جعبه "اتروپین" موجود در سنگر بهداری را کنار دست مان گذاشتیم و با شمارش نبض داروها را تزریق کردیم .اما به نظر میرسید کارساز نیست و تزریقی دیگر....

تا اینکه اخرین "اتروپین" موجود در کوهستان الواتان را زمانی تزریق کردیم که دیگر ان تنفس پرسرو صدا از ان حنجره دخترک پرشور داشت از کار می افتاد . مدتی کوتاه همه در سکوت، درجای خودمان میخکوب شدیم .و به ان زیبایی که دیگر برای همیشه خفته بود خیره ماندیم .

 مرگ این دختر کوچولو و گریه های پدر پیرش را هرگز از خاطر نمی برم و افسوس می خورم که چرا نتوانستم  آن دخترک را نجات دهم و شادی کودکانه را به او بازگردانم .گرچه در دوران جنگ افرادی علی رغم تلاش ما پزشکان جانشان را از دست دادندو عده ای نیز نجات یافتند.
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
عاطفه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۳
0
0
سلام جناب آقای دکتر زمانی. من از بیماران شما هستم .وقتی نوشته ها و گاها کلیپ های شما رو در فضای مجازی میبینم احساس میکنم در مطب شما حضور پیدا کردم و دارم معالجه میشم . خیلی ممنونم از اینکه شما "پزشک فوق تخصص مغز و اعصاب و رییس انجمن سکته مغزی ایران" دست شفای خودتون رو بر سر بیمارانی همچون ما میکشید.
وجود پزشکانی چون شما باعث افتخار کشور ماست
همیشه سلامت و پاینده باشید
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: