کد خبر: ۱۳۱۷۹۵
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۵ - ۰۳ آذر ۱۳۹۵ - 2016November 23
هر وقت سخن از طب سنتی در میان است، یک نحوه استدلال می‌درخشد. این نحوه استدلال به این شکل است که یک نفر یا چند نفر می‌آیند و این پرسش‌ها را طرح می‌کنند: مگر ابن‌سینا اشتباه می‌کرد؟
  شفا آنلاین: مگر صدها سال طب مزاجی رایج نبود و کتاب‌های جالینوس و ابن‌سینا درس داده نمی‌شدند؟ مگر عده‌ای با همین روش خوب نمی‌شوند؟

 مگر برخی از ورزشکاران و هنرمندان از طب سنتی استفاده نمی‌کنند؟ و یا تعریف می‌کنند که: من یا فرزندم یا عمه زاده‌ام یا…. دچار فلان بیماری بودیم و نزد ده‌ها متخصص رفتیم و هیچ فایده‌ای نداشت تا آن‌که به حکیم‌باشی مراجعه کردیم و ایشان گفت که مثلا مشکل شما از سردی مزاج یا افتادگی ناف یا غلبه صفرا یا غمباد یا… است و فلان معالجه را کرد و مریض خوب خوب شد و این هم دلیل که طب سنتی/مزاجی درست است.

       در این مقال کوتاه برآنم که با زبانی ساده بار دیگر پاسخ روشن این پرسش‌ها را به خوانندگان ارجمند و خردمند این نشریه عرضه کنم. در پایان نیز سخنی با آن دسته از دوستان و همکاران عزیزم دارم که صادقانه و دلسوزانه در پی بهره‌برداری علمی از فرضیه‌های موجود در گنجینه طب سنتی‌اند.

بگذارید از پرسش‌ها درباره ابن‌سینای بزرگ شروع کنم:
این نحوه استدلال به این می‌ماند که بگویند:
       مگر هیئت (ستاره‌شناسی) بطلمیوسی که باور داشت هفت‌طبقه آسمان روی‌هم وجود دارد و زمین مسطح و ساکن است و ماه و انجم و خورشید به دور آن می‌چرخند و ... از سوی دانشمندان بزرگی مثل خود بطلمیوس یا ابوریحان بیرونی (هم‌عصر و هم‌طراز ابن‌سینا) مورد تایید نبود؟ و مگر بیش از هزار سال در همه جهان تدریس نمی‌شد؟ و مگر با آن خسوف و کسوف را با دقت نسبتا خوبی پیش‌بینی نمی‌کردند؟

       این‌همه درست است. اما امروزه آن هیئت منسوخ‌شده و جایش را به هیئت جدید داده است. آیا شما می‌توانید بگویید که همچنان دو هیئت و جغرافی رقیب داریم؟ یکی سنتی و یکی مدرن. یکی بر اساس مسطح بودن زمین و گردش خورشید بر دور آن و یکی بر اساس کروی بودن زمین و گردش آن به دور خورشید؟ و آن سنتی که دستاورد بزرگان است و فوایدی هم داشته است باید در کنار جغرافی مدرن درس داده شود؟

یک سوال مهم‌تر: آیا شما سوار هواپیمایی می‌شوید که محاسبات مسیر و حرکتش بر اساس جهان‌شناسی بطلمیوسی تنظیم‌شده باشد؟
       مثال دوم: شیمی سنتی که دانشمندان بزرگی چون ارسطو و ابن‌سینا و ... به آن باور داشتند اعتقاد داشت که عالم از چهارعنصر غیرقابل تجزیه آب و باد و خاک و آتش تشکیل‌شده است (اتفاقا این مبنای نظری مزاج‌ها و اخلاط چهارگانه هم هست) . اما شیمی امروز جدول مندلیف را به رسمیت می‌شناسد. آیا شما باور دارید که باید دو دانشکده شیمی سنتی و شیمی مدرن داشته باشیم؟

       آیا شما واقعا فکر می‌کنید آن شیمی با همه دانشمندان بزرگ و سال‌های رواجش در جهان و این که هنوز هم در عالم برخی به آن باور دارند و کیمیاگری می‌کنند و ممکن است ورزشکار و هنرمند هم بینشان باشد (مگر ورزشکاران و هنرمندان خرافاتی نمی‌شوند و اشتباه نمی‌کنند؟)، رقیب و هم‌طراز شیمی مدرن است؟

و اما استدلال آن فردی که ماجرای بیماری را تعریف می‌کند که با هیچ دوا و درمانی خوب نمی‌شد تا گذارش به شفاخانه طب مزاجی افتاد:
       این شیوه استدلال اگرچه ظاهرا جالب‌توجه است اما اهل علم و آن‌هایی که مقدمات روش پژوهش را هم خوانده باشند، می‌دانند که چقدر غیرقابل‌اعتماد و سست است. توضیح بیشتر آن‌که:

       ۱) در درجه اول، شما کدام شاخه از خرافات و شبه‌علم را سراغ دارید که نتواند برای شما افرادی را بیاورد تا از معجزات و اثربخشی روش‌هایش تعریف کنند؟ هر باور خرافی را که سراغ بگیرید، افرادی با اطمینان می‌آیند و می‌گویند که خودشان آن را تجربه کرده‌اند و به چشم دیده‌اند. شما مثال بزنید تا من نمونه‌هایش را عرض کنم. فرض کنید فال قهوه یا فال ورق. از اینکه خرافی‌تر نمی‌شود که ورق‌بازی یا ترشحات ته فنجان از سرنوشت و آینده خبر بدهند. می‌شود؟ اما خیلی‌ها می‌آیند و می‌گویند که فلانی فال قهوه یا ورق من را گرفت و بعدش هم همان‌طور شد که می‌گفت. به همین منوال است انواع و اقسام خرافات از بت‌پرستان هندی تا انرژی درمانگران ایرانی تا هومیوپات‌های اروپایی. خرافات همه‌جا هست و در همه‌جا مهم‌ترین استدلال خرافات این است که فردی را جلوی شما بنشاند تا به‌عنوان شاهد عینی از اثر معجزآسایش تعریف کند. یک نگاهی به تبلیغات داروها و کرم‌ها و... های بدون مجوز و غیرقانونی خود شاهد دیگری بر این مدعاست.

       ۲) آیا این آدم‌ها دروغ می‌گویند؟ تمامی این شاهدهای عینی دروغ‌گو و دغل‌کارند؟ پاسخ ساده است: خیر! البته برخی یا بسیاری از آنها چنین‌اند. حتی برخی بازیگرانی‌اند که پول گرفته‌اند تا تجربه‌ای ساختگی را تعریف کنند. اما برخی هم راستگویانه از تجربه واقعی خودشان حرف می‌زنند. اینان چه؟ چگونه تجربه این افراد را انکار می‌کنیم؟

پاسخ ساده است: اگر من‌بعد از عمل یا اتفاق «الف«، پدیده «ب» را تجربه یا مشاهده کرده باشم، به این معنا نیست که الف دلیل ب است.
       اگر زری خانم وارد یک‌خانه شود و بگوید عجب درخت سیب پرباری دارید، و مثلا روز بعد شاخه آن درخت بشکند یا آن درخت خشک شود، دلیل بر آن نیست که این شکستن یا خشکی به دلیل چشم‌زخم زری خانم بوده است. این‌ها دو اتفاق مستقل‌اند که باور خرافی ما به چشم‌زخم آنها را به هم ربط داده است.

از طرفی چون ذهن ما عادت به الگوسازی دارد بین این موارد بی‌ربط، ربط برقرار کرده است.
       و چون حافظه ما به نفع باورهایمان عمل می‌کند، خیلی ساده ده‌ها مورد نقض را که زری خانم تعریف کرده و اتفاقی نیفتاده است به کنار می‌گذاریم و این‌یکی را یادمان می‌ماند و همه‌جا می‌گوییم و اعلام می‌کنیم که پس چشم‌زخم و شور بودن چشم زری خانم یک واقعیت محض است.

       ۳- پس چگونه تشخیص دهیم که در کجا رابطه علمی وجود دارد و در کجا رابطه‌ای که دیده یا ادعا می‌شود بی‌اعتبار است؟ دانش اپیدمیولوژی و آمار در علم تجربی دقیقا به همین منظور پدید آمده است. یعنی باتجربه سامانمند (کارآزمایی بالینی) و با روش‌های علمی و ریاضی برای به حداقل رساندن سوگرایی و خطا و عوامل مخدوش‌کننده، یک رابطه را به‌طور علمی نشان دهند. این است فرق خرده روایت‌های شخصی باتجربه علمی.

       ۴- بنابراین علم تجربی که نتیجه‌اش طب مبتنی بر شواهد است بهترین روش به دست آوردن روابط ازجمله اثربخشی داروها و درمان‌ها است. به پزشکی جدید که از این روش‌ها استفاده می‌کند پزشکی مبتنی بر شواهد می‌گویند.

       اصلا موضوع بحث این نیست که داروها یا درمان‌ها شیمیایی‌اند یا گیاهی، یا مثلا ابن‌سینا اولین بار کشفشان گرده است یا ویلیام اسلر. مسئله این است که آیا اثربخشی و بی‌خطری‌شان (منظور نسبت معقول فایده به خطر است) به‌طور علمی و معتبر نشان داده‌شده است؟ یا تنها مانند همه خرافات به خرده روایت‌های خطاپذیر شخصی اتکا می‌کند؟

       و اما سخنی با دوستان دانشمندم در دانشکده‌ها و مراکز تحقیقاتی طب سنتی که با دلسوزی و باهدف و روش علمی تلاش می‌کنند تا فرضیه‌های فراوان موجود در کتاب‌های طب سنتی را بیابند و آنها را به شیوه علمی عرضه کنند:
       دوستان عزیز. صدالبته که هیچ آدم عاقل و دلسوزی نمی‌گوید که داروها و روش‌های طب سنتی را باید دور ریخت. اصلا طب سنتی و مدرن نداریم. همه حرف در دو مدعا است:
       ۱- نظریه مزاجی- اخلاطی مانند نظریه هفت‌آسمان و چهارعنصر و مسطح بودن زمین و .... نظریه‌ای منسوخ و پیوسته به تاریخ علم است (بله، باوجوداینکه ابن سینا و بطلمیوس و بیرونی و جالینوس به آن باور داشتند.)

       ۲- هر روش درمانی با هر منشایی که باشد (ازجمله درمان‌های گیاهی طب سنتی) باید با روش‌های طب مبتنی بر شواهد سنجیده شود و اگر اثربخشی و نسبت معقول فایده خطرش به اثبات رسید وارد پزشکی شود. این پزشکی فقط یک پزشکی است: پزشکی مدرن علمی مبتنی بر شواهد. و البته بسیاری از داروهای آن می‌توانند و چنین هست که منشاء گیاهی و سنتی داشته باشند.

       تاسیس دانشکده‌های طب سنتی در کشور ما نیز بر همین مبنا و اساس صحیح صورت گرفت که فرضیه‌ها استخراج و به روش علمی و مبتنی بر شواهد آزموده و عرضه شوند.در آن زمان گفته شد که اگر در گنجینه طب سنتی باز شود، علم جدید خواهد دید که چه داروها و چه درمان‌ها به کام جان بیماران و دردمندان ریخته خواهد شد. امروزه بعد از گذشت سال‌ها از تاسیس این دانشکده‌ها و مراکز تحقیقاتی ارزشمند و البته پرهزینه، جای آن دارد که اصحاب و اعضای آنها گزارش بدهند که کدام دارو و درمان جدید را ساخته و آزموده و به ثبت رسانده‌اند که در درمان یک بیماری جدی از رقبای شیمیایی آن در طب مدرن برتر بوده باشد و این برتری را محک تجریه علمی نشان داده باشد؟ اگر چنین نکنند، بیم آن می‌رود که منتقدین تصور کنند که پناه بردن به نظریه‌های مزاجی و فرار از سنجه‌های طب مبتنی بر شواهد گاهی برای انکار ناکامی در ایفای نقش و رسالت اصیل و راستین است. و صدالبته که در مورد همکاران دانشمند و عزیزمان در گروه‌ها و مراکز تحقیقاتی طب سنتی هرگز چنین نیست و چنین نخواهد بود.سپید

کیارش آرامش

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: