ما از قوقولی قوقو کردن خروس ها موقع سحر، قارقار کردن کلاغ ها هنگام عصر، جیرجیر کردن جیرجیرک ها در شب و واق واق کردن سگ ها در نیمه شب عصبانی می شویم و هزار جور ناسزا نثارشان می کنیم اما آیا واقعا این صداها هیچ مفهومی ندارند و تنها خاصیت شان آزار دادن ما انسان ها است؟
شفا آنلاین: ما از قوقولی قوقو کردن خروس ها موقع سحر، قارقار
کردن کلاغ ها هنگام عصر، جیرجیر کردن جیرجیرک ها در شب و واق واق کردن سگ
ها در نیمه شب عصبانی می شویم و هزار جور ناسزا نثارشان می کنیم اما آیا
واقعا این صداها هیچ مفهومی ندارند و تنها خاصیت شان آزار دادن ما انسان ها
است؟
به گزارش
شفا آنلاین: برای مثال سگ ها چهار نوع صدا تولید می کنند: واق واق کردن، ناله
کردن، غرغر کردن و زوزه کشیدن. به نظرتان آیا سگ ها به طور تصادفی زمانی
واق واق می کنند و زمانی زوزه می کشند؟
بیشتر اوقات وقتی سگی واق
واق می کند به این کار ادامه می دهد و بی دلیل و ناگهانی مثلا شروع به ناله
کردن نمی کند، پس احتمالا برای آنها این دو نوع صدا معنی متفاوتی دارد. با
وجود این، به باور عامه مردم به جز انسان ها هیچ موجود زنده دیگری زبان
ندارد.
اما برخلاف این تصور عمومی و اشتباه پژوهش ها نشان می دهد
صداهای تولید شده به وسیله هفت گونه جانوری پیچیده تر از آن به نظر می آیند
که پیش از این تصور می شد. رفتارهای ارتباطی پنج جانور از جمله نهنگ قاتل و
خفاش دم آزاد قطعا بیشتر به زبان شباهت دارند تا به کارهای تصادفی. ما
هنوز تا فهم نحوه تبدیل روش های ارتباطی حیوانات به زبان انسانی فاصله
بسیار زیاد داریم و در حال حاضر این موضوع راز بزرگی محسوب می شود.
اما
چه چیزی زبان انسانی را از روش های ارتباطی حیوانات متمایز می کند؟ چرا
نمی توانیم فرض کنیم هنگامی که نهنگ ها استادانه آواز می خوانند در حال حرف
زدن به «زبان نهنگی» هستند؟ زبان چند ویژگی ضروری دارد؛ یکی از آنها این
است که به جای آن که به طور غریزی استفاده شود، باید بتوان آن را آموخت. هر
چند شرایط این آموختن باید در مغز وجود داشته باشد. نهنگ ها و پرندگان این
ویژگی را دارند.
برای
مثال بچه نهنگ های قاتل تولید آوازهای مختلف را از مادران شان می آموزند و
آواز خواندن آنها به مرور زمان از جیغ های آزار دهنده به آواز نهنگ های
بالغ تبدیل می شود. یکی از علت هایی که باعث می شود نهنگ ها و دیگر جانوران
را فاقد زبان بدانیم این است که آنها فقط تعداد اندکی الگوی ارتباطی تولید
می کنند در حالی که انسان ها توانایی نامحدودی در ابراز احساسات و عقاید
خود دارند.
یکی از مشکلات دانشمندان در این زمینه این است که هیچ کس
نمی داند زبان انسانی چگونه تکامل یافته است. به نظر نمی رسد هیچ زبان
واسطه ای مین آواز خواندن پرندگان و نهنگ ها، به عنوان دو نمونه از پیشرفته
ترین الگوهای ارتباطی دنیای جانوران و زبان ما وجود داشته باشد.
نظریه
های جنجالی مختلفی در مورد تکامل زبان وجود دارد. بر مبنای یکی از آنها
زبان انسانی به آرامی و مرحله به مرحله تکامل یافته است؛ پس شاید زبان به
همان صورت حالت های گوناگون چهره و بدن متولد شده است و در مراحل بعدی
کلمات و جملات ساخته شده اند یا شاید زبان در ابتدا شبیه آوازهای پرندگان
بوده یا صداهای پیچیده اما بی معنی و سپس این صداها معنی دار شده اند.
آیا حیوانات لهجه دارند؟آیا
همان طور که مردم شهرهای مختلف و نواحی اقلیمی گوناگون یک زبان را با لهجه
های خود صحبت می کنند، حیواناتی از یک گونه که در مناطق مختلف زندگی می
کنند هم لهجه دارند؟ مثلا آیا گربه های منطقه جنگلی لهجه مخصوص به خود را
دارند و اگر جواب مثبت است آیا هنگام روبرو شدن با گربه های مناطق کویری در
ارتباط برقرار کردن با هم به مشکل بر می خورند؟ در نگاه اول چنین سوالی
مضحک به نظر می رسد و بیشتر به درد فیلم های کارتونی می خورد تا بحث های
علمی ولی بیایید ببینیم علم واقعا چه پاسخی به سوال ما می دهد؟
در
بیشتر گونه های جانوری شیوه ارتباط برقرار کردن امری ژنتیکی است. بر اساس
پژوهش های انجام شده قریب به اتفاق حیوانات هنگام تولد می دانند چگونه باید
با زبان گونه خود با همنوعان شان ارتباط برقرار کنند. واقعا تفاوتی نمی
کند یک حیوان کجا به دنیا آمده یا رشد کرده است چون بخش زیادی از شیوه
ارتباط برقرار کردن آنها به وسیله ژن های شان مشخص شده است.
گروهی
از پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا که نتایج یافته های شان در کتابی با عنوان
«طراحی ارتباطات حیوانات» منتشر شده برای بررسی دقیق تر این موضوع،
آزمایشی انجام دادند؛ آنها نوزادان میمون های ماکاک بومی ژاپن را با
نوزادان میمون های ماکاک بومی جنوب آسیا عوض کردند. میمون های هر دو منطقه
تقریبا از صداهای یکسانی برای ارتباط برقرار کردن استفاده می کنند؛ صداهای
نرم، صداهای خشن، نوعی عوعو کردن و جیغ زدن و هر کدام از این صداها را در
شرایط متفاوتی به کار می برند.
برای مثال، بچه میمون های جنوب آسیا
هنگام بازی کردن صداهای خشن و بچه میمون های ژاپنی صدای نرم تولید می کنند.
پژوهشگران متوجه شدند میمون های والد تاثیر اندکی روی الگوهای صوتی بچه
میمون ها داشتند و بچه میمون ها با وجود اینکه میان میمون های غریبه زندگی
می کردند اما به همان شیوه والدین اصلی خود از الگوهای صوتی استفاده می
کردند.
این آزمایش نشان می دهد میمون ها هنگام تولد می دانند در چه
شرایطی باید از چه نوع صدایی برای ارتباط برقرار کردن استفاده کنند و تجربه
و شرایط اجتماعی روی این شیوه استفاده تاثیری ندارد. به زبان ساده تر شما
نمی توانید به بچه میمون های جنوب آسیا بیاموزید مانند میمون های ژاپنی
ارتباط برقرار کنند، در نتیجه احتمالا این گونه از میمون ها فقط زمانی می
توانند لهجه مخصوص به خود را ایجاد کنند که جدا از دیگر میمون ها در محیط
خاصی به مدت چند هزار سال زندگی کنند؛ مدت زمانی که به اندازه کافی برای
تغییر الگوهای صوتی ژنتیکی آنها ثمربخش است.
فقط
میمون های ماکاک نیستند که لهجه دارند. جانوران دیگری هم هستند که لهجه
پیدا می کنند اما برخلاف میمون های ماکاک که محل زندگی شان تاثیر مستقیمی
روی لهجه شان ندارد و این تاثیرگذاری را فقط در طول هزاران سال از طریق
تغییرات ژنتیکی دریافت می کنند، برخی از جانوران به طور مستقیم با توجه به
محل زندگی شان لهجه های مختلفی را می آموزند و مثل انسان ها توانایی
یادگیری تولید صداها و الگوهای ارتباطی جدید را دارند.
پرندگان
آوازخوان استعداد یادگیری شگفت انگیزی دارند و مثال بسیار خوبی برای این
موضوع هستند. برای نمونه بلبل می تواند تا 60 آواز مختلف را بخواند، آن هم
فقط بعد از چند بار گوش دادن به آنها. پرندگان آوازخوان متعلق به یک گونه
بر اساس محل زندگی شان آوازهای متفاوتی می خوانند. گنجشک های تاجدار سفید
که در بیشتر مناطق کشور آمریکا زندگی می کنند از 7 صدای مختلف در آوازهای
شان استفاده می کنند اما هر گروه از آنها این صداها را به شیوه متفاوتی با
هم ترکیب می کنند.
به نظر می رسد جوجه های این پرنده در 3 ماه نخست
زندگی شان با گوش دادن به الگوهای صوتی مورد استفاده به وسیله گنجشک های
دیگر الگوهای بومی آن منطقه را می آموزند. پرنده شناسان می توانند بلافاصله
پس از شنیدن آواز این گنجشک، محل تولدش را مشخص کنند؛ درست همان طور که ما
انسان ها با توجه به لهجه یک نفر زادگاهش را حدس می زنیم.
دلفین
ها، نهنگ ها، مرغان مگس خوار و خفاش ها نیز توانایی آموختن الگوهای صوتی
جدید را دارند. نهنگ های عنبر دریای کارائیب هم نسبت به همنوعان شان در
اقیانوس آرام الگوهای صوتی متفاوتی دارند. آنها در واقع لهجه های گوناگونی
دارند. با وجود این، اکثر گونه های جانوری بیشتر به میمون های ماکاک شبیه
اند تا انسان ها. یعنی از بدو تولد می دانند به چه روشی باید ارتباط برقرار
کنند و ژن های شان این شیوه را تعیین می کند.
به این نکته توجه
داشته باشید که بین آموختن الگوهای ارتباطی جدید و آموختن معنی آنها تفاوت
وجود دارد. به نظر می رسد بیشتر حیوانات توانایی دوم را دارند. یک بار دیگر
به مثال میمون ها دقت کنید؛ اگرچه بچه میمون ها هیچ گاه الگوهای ارتباطی
والدین جدید خود را نیاموختند اما بدون هیچ مشکلی با آنها زندگی می کردند.
وقتی بچه میمون ها تقاضای غذا خوردن یا استراحت کردن می کردند، والدین
جدیدشان به خواسته آنها پاسخ می دادند. مثال دیگر برای این موضوع سگ ها
هستند. بعضی از سگ ها معنی هزار واژه و تعدادی از جمله های ساده زبان انسان
ها را آموخته اند.
شاید
بپرسید چرا حیوانات می توانند معنی لهجه ها یا زبان های دیگر را بفهمند
اما نمی توانند حرف بزنند؟ بسیاری از زیست شناسان عقیده دارند استفاده از
شیوه های ارتباطی صوتی مناسب به قدری اهمیت دارد که جانوران نمی توانند خطر
سازگار شدن و استفاده کردن از شیوه های دیگر را بپذیرند. برای هر گونه
جانوری شیوه ارتباط برقرار کردن برای کارهایی مثل جفت گیری یا اعلام خطر
حیاتی است و بقای هر گونه به انجام درست و به موقع چنین کارهایی بستگی
دارد.
صحبت کردن خودمان با یکدیگر
را در نظر بگیرید؛ در طول روز چند بار از بقیه می خواهید آنچه گفته اند را
تکرار کنند؟ بعضی افراد سریع صحبت می کنند، بعضی لهجه دارند و بعضی نیز به
زبان دیگری حرف می زنند و گوش های شما به شنیدن هیچ کدام از آنها عادت
ندارد. در اکثر مواقع آنچه شما در فهمش مشکل دارید، جمله های عادی و نه
چندان مهمی مثل «لطفا نمکدان را به من بده» هستند. حالا تصور کنید اگر
نفهمیدن حرف های دیگران به موضوع بسیار مهمی که مرگ یا زندگی مان به آنها
بستگی دارد، مربوط باشد؛ چه اتفاقی رخ می دهد؟
مثلا اگر وقتی کسی
فریاد می زند: «نگاه کن! یک ببر گرسنه به سمت ما می آید.» نتوانیم معنی
پیام او را بفهمیم چه سرنوشتی در انتظارمان خواهد بود به همین دلیل حیوانات
فقط از الگوهای ارتباطی خاصی استفاده می کنند و در به کار گیری شیوه های
ارتباطی جدید و مختلف توانایی چندانی ندارند.
آیا گونه های مختلف جانوران زبان یکدیگر را می فهمند؟
مارس
2008 (اسفند 1386) دلفینی به نام «موگو» خود را به دو نهنگ گیر افتاده می
رساند و با آنها حرف می زند و بعد آنها را به محل امنی راهنمایی می کند.
آیا ارتباط بین گونه های مختلف حیوانات امر رایجی است؟ تا پیش از اینکه
دلفین پوزه بطری خود را به نهنگ های عنبر کوتوله گیر افتاده در نزدیکی ساحل
یکی از جزیره های نیوزیلند برساند، آنها در وضعیت بدی قرار داشتند اما
وقتی دلفین رسید، توانست آنها را راضی کند تا آنجا را ترک کنند و تا محل
امنی دنبال او بروند.
توانایی بعضی از حیوانات در ارتباط برقرار
کردن به خوبی شناخته شده است. اگرچه بسیاری از پستانداران توانایی درک زبان
انسان ها را دارند اما فاقد این توانایی اند که خود چیزی به زبان انسان ها
بیان کنند؛ هر چند میمون ها از اشاره های دست استفاده می کنند. آنچه
اطلاعات چندانی در مورد آن نداریم، ارتباط بین گونه های متفاوت است.
این
احتمال وجود دارد که دلفین ها و نهنگ ها بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند
اما این امر به این معنی نیست که مثل انسان ها این کار را انجام می دهند؛
قطعا دلفین به نهنگ ها نگفته است: «هی رفقا! اقیانوس آزاد از آن طرف است،
دنبال من بیایید.»
جاستین گرگ، معاون رییس پروژه ارتباطات دلفین ها
به بی بی سی می گوید: «دلفین ها از سه روش برای ارسال پیام به هم استفاده
می کنند؛ سوت زدن، تیک تیک کردن و حالت های بدن. این احتمال وجود دارد که
نهنگ های عنبر کوتوله که از لحاظ اندازه و رنگ شبیه دلفین های پوزه بطری
هستند، از روش های مشابهی برای ارسال پیام استفاده کنند همان طور که گونه
های مختلف6 دلفین با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. همچنین این احتمال وجود
دارد که نهنگ ها موجودی ناآشنا اما شبیه خودشان دیده اند و آن را دنبال
کرده اند و ارتباط برقرار کردن بین آنها، خیالپردازی ما باشد.»
بایدبه
خاطر داشته باشیم که حتی اگر واقعا ارتباطی در کار بوده است، دلفین از
دستورالعمل با جزییاتی مثل آنچه ما به عنوان زبان می شناسیم استفاده نکرده
است. این فرضیه که دلفین ها زبانی دارند که ما می توانیم آن را رمزگشایی
کنیم کنار گذاشته شده است. خیلی ساده، دلفین ها، مانند فیل ها و مورچه ها
از نظام ارتباطی پیچیده ای استفاده می کنند و زبان ندارند.
دلیل های
زیادی وجود دارد که چرا گونه های متفاوت حیوانات ارتباط برقرار می کنند.
آنها از نظام های ارتباطی جانوران دیگر برای دستیابی به منافع خودشان بهره
برداری می کنند. گاهی این منافع برای هر دو (یا چند) گونه یکسان است. در
نتیجه آنها اطلاعات شان را با هم به اشتراک می گذارند.
گونه ای از
مورچه ها از محل زندگی شته ها محافظت و در عوض مواد قندی دریافت می کنند.
آنها به روش شیمیایی و فیزیکی با هم ارتباط برقرار می کنند. پرندگان عسل
خوار نیز حیوانات بزرگ جثه مثل گورکن ها را به سمت محل کندوی زنبورها هدایت
می کنند تا آنهاکندو را تکه تکه کنند و هر دو جانور از عسل درون آن بهره
مند شوند.
نحوه ارتباط بین این دو حیوان این گونه است که پرنده
اطراف گورکن پرواز می کند تا توجه اش را به خود جلب کند. سپس به سمت کند و
پرواز می کند و در طول مسیر مطمئن می شود که آیا گورکن هنوز او را تعقیب می
کند یا نه. اگر گورکن دنبال پرنده نرود، پرنده دوباره به سمت گورکن می رود
و تمام این کارها را مجددا انجام می دهد.
ارتباط بین جانوران
معمولا یکطرفه و کاملا غیرعمدی است. گونه ای از میمون های آفریقایی به آواز
گونه ای سار گوش می دهند تا بفهمند چه نوع جانور شکارگری در آن نزدیکی
است. سپس این میمون ها بر اساس نوع شکارچی تصمیم می گیرند چه عملی انجام
دهند؛ اگر شکارچی پرنده باشد از درختان پایین می آیند و اگر پلنگ باشد از
درختان بالا می روند. به این ترتیب احتمال زنده ماندن شان را افزایش می
دهند.
ارتباط بین گونه های مختلف معمولا به شیوه استراق سمع انجام
می شود اما نباید این عمل را مثل استراق سمع در دنیای انسان ناپسند تصور
کرد چون جانوران به طرز ناآگاهانه ای آن را انجام می دهند. این عمل،
سازوکاری است که نسبتا خودکار انجام می شود و حیوانات با هدف برنامه ریزی
کردن یا نقشه کشیدن آن را انجام نمی دهند. آنها تلاش می کنند بهترین و
مناسب ترین اطلاعات را به دست بیاورند و بخت بقای خود را بهینه سازی کنند.