کد خبر: ۱۳۰۶۹۴
تاریخ انتشار: ۰۲:۱۵ - ۲۴ آبان ۱۳۹۵ - 2016November 14
پیامی تا زندگی را از زاویه دیگر نـگـاه کـنـمسپید:مریم ابراهیمی از دل بیماری ام‌اس تابلوهای دیدنی به تصویر می‌کشد.
شفا آنلاین:او طبیعت درون مغزش را بامداد رنگی و رنگ و روغن جلا می‌دهد تا در دنیای بیرون مجالی برای شناخته‌شدن داشته باشند.

به گزارش شفا آنلاین:به نقل از سپید  ابراهیمی چهار سال است که به بیماری ام‌اس مبتلا شده، اما هیچ‌وقت پایبند این بیماری نشد و اجازه نداده بیماری او را به انزوا ببرد.حالا او بیشتر از دوران قبل از بیماری کار می‌کند،مجسمه می‌سازد و نقاشی می‌کشد.ابراهیمی می‌گوید:«16 آبان سال91 اولین علائم بیماری را در بدنم حسم کردم .یک ماهی طول کشید تا بالاخره پزشکان بیماری‌ام را تشخیص دادند.هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم به این بیماری مبتلا شوم اصلاً انتظار نداشتم که نظر پزشکان بیماری ام‌اس باشد.بیماری‌ام از یک خواب رفتن ساده پا شروع شد.

پاهایم خواب می‌رفت . ولی کارهایم را مختل نمی‌کرد.می‌توانستم راه بروم و رانندگی کنم.من آن زمان چند پروژه سنگین مجسمه‌سازی داشتم.دکترها گفتند کار سنگین انجام داده‌ای و خسته شدی،اما بعدازاینکه به چند پزشک مراجعه کردم نتیجه این بود که ام‌اس گرفته‌ام.»

ابراهیمی خیلی زود با این بیماری کنار آمد و به قول خودش فقط یک‌بار برای آن اشک ریخت.او می‌گوید:«من فقط یک‌بار برای ام‌اس گریه کردم. انتظارش را نداشتم اما عزاداری هم نکردم .یک روز با پدرم به مطب پزشکم می‌رفتیم، پدرم ماشین را قبل از طرح ترافیک پارک کرد، وقتی می‌خواست ماشین بگیرد همان‌جا کنار خیابان گریه کردم. ده دقیقه گریه کردم و تمام شد.»ام‌اس که آمد خلاقیت‌های مریم هم بیشتر شد.حالا بهانه‌های جدیدی برای خلق کارهای جدید داشت.تصاویر ام‌آر‌آی برای او آن‌قدر جالب بود تا حالا سوژه اصلی نقاشی‌هایش باشند.او می‌گوید:«بعدازاین بیماری مجبور شدم مدام ام آر آی بگیرم. این ام‌آر‌آی ها ازنظر تصویری خیلی جالب بودند.در ام‌اس التهاب نقش مهمی دارد. برای همین با دقت به آن‌ها نگاه می‌کردم تا ببینم این التهاب چیست چه‌کارهایی در بدن من کرده.بعد کلی تصاویر بامزه و جالب پیدا کردم که به نظرم خیلی عجیب و شگفت‌انگیز و دیدنی بودند.به همین دلیل تصمیم گرفتم که این موضوع را به تصویر بکشم. می‌خواستم ترس مردم از ام‌اس بریزد این موضوع دیگر این‌قدر جدی نباشد. اسم ام‌اس خیلی ترسناک است اما من می‌خواستم این فضا را عوض کنم. می‌خواستم این موضوع تحقیق روی تصاویر ذهن را انجام بدهم تا به همه نشان بدهم که ذهن ما چه‌کارهایی می‌تواند انجام بدهد.»او با نقاشی ام‌اس را فراموش کرده وفقط وقتی می‌خواهد آمپول بزند یادش می‌افتد که یک بیماری هم دارد آن‌هم فقط هفته‌ای یک‌بار:« من اصلاً به این بیماری فکر نمی‌کنم. سعی می‌کنم اصلاً ذهنم را درگیرش نکنم. اصلاً یادم نمی‌ماند که مریضم.در ذهنم چنین مریضی‌ای وجود ندارد. اما بالاخره این بیماری یک تبعاتی هم دارد که مجبورم یک‌زمانی به آن فکر کنم.به همین دلیل به این موضوع فکر کردم که ذهن ما چه توانایی‌هایی دارد. وقتی تصویر ام آر آی را می‌دیدم، آن تصویر واقعی درون من بود.ما فقط ظاهر ماجرا را می‌بینیم .

 وقتی تحقیق می‌کنم می‌بینم چقدر چیزهای ظریف و جالبی درون ما وجود دارد.نکاتی درباره خودم پیدا می‌کنم که خیلی عجیب و جالب است. اگر ام‌اس نبود من این چیزها را نمی‌دیدم والان اینجا نبودم که درباره این زیبایی‌ها حرف بزنم.»ابراهیمی می‌خواهد باکارهایش درست فکر کردن و درست دیدن را به مردم یادآوری کند.او می‌گوید:« از وقتی دارم روی مغز کار می‌کنم ، انگار طبیعت را می‌بینم. نورون‌های درون ام آر آی شبیه درخت‌ها هستند سلول‌های پوست مغز شبیه نیلوفر آبی.شاید طبیعت از ما الهام گرفته باشد یا درون ما طبیعتی است که نمود خارجی پیداکرده است.

شاید هم ما درون یک مغز بزرگ‌تر هستیم . هر چیزی که در طبیعت می‌بینی به ما ربط دارد. به‌همین دلیل است که می‌گویم این بیماری برای من یک هدیه از طرف خداوند بود. انگار پیامی بود که زندگی را از زاویه دیگری نگاه کنم.همه می‌گویند من یک آدم دیگری شده‌ام. الآن 30 سال دارم می‌دانم چطور باید زندگی کنم و جایگاه هر چیزی را درک می‌کنم اینکه چقدر برای کار جان و توان بگذارم و چقدر به فکر خودم باشم.من حالا می‌دانم ذهن ما چقدر قدرت دارد و چه‌کارهایی می‌تواند انجام بدهد.حال من ‌بعد از ام‌اس این است که تواناتر شده‌ام»
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: