کد خبر: ۱۲۴۸۶۶
تاریخ انتشار: ۰۵:۴۵ - ۰۷ مهر ۱۳۹۵ - 2016September 28
شفا آنلاین>اجتماعی>شاید جای امیدواری باشد که در گزارش جدید گالوپ، رتبه دومین کشور غمگین جهان را واگذار کردیم و دیگر در میان 10 کشور نخست این فهرست، نامی از ایران مشاهده نمی‌شود.
به گزارش شفا آنلاین، شاید جای امیدواری باشد که در گزارش جدید گالوپ، رتبه دومین کشور غمگین جهان را واگذار کردیم و دیگر در میان 10 کشور نخست این فهرست، نامی از ایران مشاهده نمی‌شود.
 
اما، این تنها یک روی ماجراست. روی دیگر مطالعاتی است که نشان می‌دهد شرایط نامناسب برخی شاخص‌های اقتصادی در سال‌های گذشته سبب کاهش رضایت ذهنی ایرانیان شده است، تا آنجا که در بین 157 کشور مورد بررسی در گزارش جهانی شادکامی، در رتبه 105 قرار گرفته‌ایم.
 
نیازی به این اخبار و اطلاعات نیست. تجربه شخصی هر کدام از ما کافی است تا یقین پیدا کنیم ما مردمان شادی نیستیم. همه از آنچه دارند ناراضی‌اند. بدتر آنکه از آنچه دیگران دارند هم ناراضی‌اند! انگار سهم آنهاست که در سفره دیگری قرار گرفته است. نه خودشان شاد هستند و نه می‌توانند شادی دیگران را ببینند. هر قدر کیفیت زندگی بهتر می‌شود و درآمدها بالاتر می‌رود، مطالباتشان هم سر به فلک می‌کشد. سیاست مشهودی برای بهبود این تلخکامی و نارضایتی دیده نمی‌شود.
 
 
 
رسانه‌ها با دست‌های بسته می‌کوشند اندکی شادی را به جامعه تزریق کنند اما، تولیدات نه‌چندان باکیفیت تلویزیونی و سینمایی که به زور می‌خواهد لبخند را بر لب مردم بنشاند مثل مسکنی به زودی تاثیر خود را از دست می‌دهد. حجم عظیم جوک و طنز و فکاهه هم که گاهی در سخیف‌ترین شکل ممکن در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی رد و بدل می‌شود، دل کسی را خوش نکرده است.

خیلی‌ها هنوز تصور می‌کنند برای شاد بودن باید جیبشان پرپول باشد اما، آنچه عیان است این شادی و شادکامی چندان هم ربطی به متراژ خانه و مدل ماشین و صفرهای مقابل رقم حساب بانکی ندارد.
 
می‌شود ثروتمند باشی اما شاد نباشی. این واقعیتی است که مطالعات جهانی هم آن را اثبات کرده است. در گذشته رفاه یک کشور را تماماً، ناشی از شاخص‌های اقتصاد کلان مانند GDP (یا متوسط درآمد سرانه) می‌دانستند اما این روزها رابطه بین GDP و شادکامی از سوی اقتصاددانان مورد بازنگری قرار گرفته است.
 
آنها این فرضیه را که رشد اقتصادی به تنهایی برای ساختن یک جامعه شاد لازم است زیر سوال برده‌اند و به شاخص‌های دیگری هم می‌اندیشند. علاوه بر این گروه، روانشناسان هم تلاش کرده‌اند دریابند چه عواملی بر رفاه و شادکامی جامعه موثر است. اگر رشد اقتصادی و افزایش درآمد برای ساختن جامعه‌ای شاد کافی نیست پس جامعه به چیزی نیاز دارد تا لبخند رضایت بر لبانش بنشیند؟

شادکامی از منظر جامعه‌شناسی

با مروری بر مطالعات اخیر می‌توان دریافت که هر دو گروه -هم اقتصاددان‌ها و هم روانشناسان- بر رفاه و «رفاه فردی»(individual well-being) متمرکز شده‌اند. گرچه این مفهوم نیز اهمیت بسیار زیادی دارد اما به نظر می‌رسد بیشتر مطابق با دیدگاه‌های نئولیبرالی است چرا که تاکید چندانی بر شادکامی جمعی ندارد.
 
این دیدگاه می‌گوید اگر شما شاد نیستید خودتان باید چاره‌ای بیندیشید چرا که شادکامی یک مساله شخصی است! اما نمی‌توانیم منکر شویم که شادی تا حد زیادی تحت تاثیر محیط قرار دارد. محیطی که در آن زندگی می‌کنیم به آسانی می‌تواند بر ادراک ما از شادی و احساس آن در خویشتن تاثیر بگذارد. زمینه اجتماعی که این شادی و رفاه ذهنی در آن شکل می‌گیرد عامل مهمی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

واقعیت آن است که شادکامی مانند هر احساس دیگری گذرا و ناپایدار است. به همین دلیل اندازه‌گیری آن با مقیاس‌های موجود و تحلیل‌های آماری کاری دشوار خواهد بود. به همین سبب جامعه‌شناسان می‌کوشند تا از معیارهای مختلفی برای سنجش شادکامی استفاده کنند تا نتایج را به واقعیت نزدیک کنند.
 
علاوه بر شرایط و حالات روحی و هیجانی، معیارهای دیگری مانند رضایت از زندگی، آزادی برای رشد و پیشرفت، احساس امنیت و همین‌طور وجود شرایط نامساعدی که باعث احساس ناخشنودی و ناشادی می‌شود در این مطالعات مورد بررسی قرار می‌گیرد. از این منظر، برخلاف دیدگاهی که در بالا ذکر شد بستر اجتماعی که شادکامی در آن شکل می‌گیرد از اهمیت زیادی برخوردار است. یعنی برای ایجاد شادی، جامعه اولویت دارد.

تردیدی نیست که خدمات عمومی و سیاست‌های اجتماعی بر رفاه و شادکامی جامعه موثرند. به عنوان مثال در ترکیه، تلاش‌های چند دهه اخیر برای بهبود سیاست‌ها و خدمات عمومی تاثیر چشمگیری بر رفاه ذهنی شهروندان داشته است. حتی در کشورهای بسیار فقیر مانند رواندا، دولت توانسته است با تمرکز بر سیاست‌هایی که رفاه اجتماعی-اقتصادی را افزایش می‌دهد سطح شادکامی و رضایت از زندگی را در میان شهروندان خود بالا ببرد.

در نقطه مقابل در جوامعی که امنیت اجتماعی از بین رفته و مردم در معرض تغییرات ناگهانی و سردرگمی قرار گرفته‌اند شادکامی از دست رفته است. اتفاقی که چند دهه قبل در شوروی سابق و کشورهای اروپایی رخ داد حالا با چهره جدیدی در سودان، عراق، تونس، مصر و صربستان خودنمایی می‌کند؛ کشورهایی که در فهرست غمگین‌ترین کشورهای دنیا رتبه‌های برتر را به خود اختصاص داده‌اند‍!

در مطالعه‌ای که در سال 2014 صورت گرفت و نتایج آن در مجمع جهانی اقتصاد ارائه و منتشر شد برای بررسی جامعه‌شناختی شادکامی، چارچوبی به نام «کیفیت اجتماعی»(social quality) تعریف شد.1 این چارچوب، ارزیابی عینی شادکامی -یعنی اندازه‌گیری میزان دسترسی به مسکن، امنیت اجتماعی و تسهیلات بهداشتی- را با شاخص‌های ذهنی مانند ارزیابی ذهنی افراد از شرایط اقتصادی، بهداشت مسکن یا رفاه، با هم تلفیق کرد تا تصویر واقع‌بینانه‌تری از شادکامی به دست دهد.
 

 
 
محققان این پژوهش یادآور شدند که درآمد تنها یکی از عواملی است که بر رضایت افراد از زندگی تاثیر می‌گذارد؛ مهم‌تر از این متغیر اقتصادی، نظر افراد نسبت به کافی و عادلانه بودن این درآمد است و نیز، اینکه زندگی آنها در طولانی‌مدت تا چه اندازه امنیت دارد. امنیت افراد در زندگی شخصی هم تا حد زیادی متاثر از امنیت اجتماعی در محیطی است که فرد در آن زندگی می‌کند. بدین ترتیب، بار دیگر بر این دیدگاه که شادکامی فرد از جامعه جدا نیست تاکید گذاشته شد.

میزان «پیوستگی اجتماعی» متغیر دیگری بود که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفت. این شاخص هم از منظر جامعه‌شناسی بسیار بی‌ثبات است و اندازه‌گیری آن دشوارتر از رضایت از زندگی است اما محققان معتقدند رابطه جدی و نزدیک‌تری با شادکامی دارد.
 
به منظور اندازه‌گیری پیوستگی اجتماعی لازم است سه عنصر کلیدی یعنی پیوندها و شبکه‌های اجتماعی عمیق، احساس تعلق‌خاطر به یک ملیت یا جامعه و ادراک فرد نسبت به منافع عمومی اندازه‌گیری شود و در این میان «اعتماد» شاخص مهمی برای سنجش اولین و دومین عنصر است. در این مطالعه، کشورهای کوچک، ثروتمند و مدیریت‌شده اسکاندیناوی از نظر پیوستگی اجتماعی در راس فهرست قرار گرفتند، استرالیا، کانادا و نیوزیلند نیز مقام‌های بعدی را به خود اختصاص دادند و آمریکا و انگلستان رتبه خوشایندی به دست نیاوردند.
 
این مطالعه تاکید می‌کند که پیوستگی اجتماعی می‌تواند در گذر زمان دستخوش تغییر شود؛ بحران‌ها، اختلافات و جنگ‌های داخلی بیشترین تاثیر را بر آن دارند. به عنوان مثال یونان به سبب بحران اقتصادی سال 2009 پیوستگی اجتماعی خود را تا حد زیادی از دست داده است در حالی که اسلواکی و رومانی در این شاخص پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته‌اند. نابرابری نیز عامل دیگری است که می‌تواند در پیوستگی اجتماعی اختلال ایجاد کند و به کاهش اعتماد و پیوندهای اجتماعی بینجامد.

نقش کلیدی دولت در ایجاد شادکامی

اگر دولت بگوید برای رسیدن به شادکامی از فردا همه پول و پس‌اندازتان را به حساب من واریز کنید و به غارها برگردید چه می‌گویید؟ یا بگوید فقط با ریاضت و قناعت می‌توانید به شادی برسید، چه واکنشی نشان می‌دهید؟
 
شاید به همین دلیل است که برخی بر این باورند مانند هر حوزه دیگری بهتر است دولت پایش را از کفش مردم بیرون بکشد و برای ترویج شادی تلاشی در جامعه نکند. آنها می‌گویند تمام اقدامات دولت برای افزایش رفاه جامعه و بهبود رضایت از زندگی با شکست روبه‌رو می‌شود بنابراین بهتر است دولت‌ها مردم را رها کنند تا خودشان برای خوشبختی خودشان تصمیم بگیرند و راه آن را نیز بیابند.

این روزها اما، مطالعات و گزارش‌ها حرف دیگری برای گفتن دارند. شاخص رفاه یکی از مستنداتی است که به طور جدی این ادعا را رد می‌کند و آن را بی‌اساس می‌خواند. برعکس، این شاخص می‌گوید دولت گرچه نمی‌تواند به تنهایی متضمن شادکامی جامعه باشد اما می‌تواند در ایجاد شرایط و زمینه زندگی شادمانه برای مردم نقشی کلیدی ایفا کند.
 
همان‌گونه که توماس جفرسون اندیشمند آمریکایی در سال 1809 گفته است: «حفاظت از زندگی مردم و شادی آنان اولین و تنها هدف مشروع یک دولت خوب است.»

واقعیت آن است که نقش اصلی تمامی دولت‌های دموکراتیک، تدوین و حمایت از اقداماتی است که به نفع جامعه تمام می‌شود. گرچه مدافعان تئوری عدم‌مداخله دولت بر این باورند که تمرکز دولت‌ها بر ایجاد رفاه و شادکامی منجر به محدود شدن انتخاب‌ها و در نهایت برنامه‌ریزی ناکارآمد می‌شود اما، دولتی که از نیازهای واقعی جامعه باخبر باشد و هدفش را رفع این نیازها قرار دهد، بی‌تردید می‌تواند در تزریق شادکامی به جامعه نیز موثر واقع شود.
 
باید به خاطر داشت سیاست‌های دولت نه‌فقط در حوزه اقتصاد که در تمامی حوزه‌ها، مستقیم یا غیرمستقیم زندگی مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهد بنابراین دولت‌ها در تصویب یا اجرای هر سیاست یا قانونی باید تاثیر آن بر شادکامی و رفاه جامعه را مدنظر قرار دهند و از اعمال سیاست‌هایی که در نهایت رضایت شهروندان از زندگی و رفاه آنان را کاهش می‌دهد بپرهیزند.
 

 
راهکارهایی برای افزایش شادی

برمبنای آنچه گفته شد شادکامی بسیار فراتر از قدرت خرید افراد و موجودی حساب بانکی‌شان است. شادکامی به احساس افراد از زندگی باکیفیت و مطلوب بستگی دارد و این ادراکی است که در یک بستر اجتماعی گسترده‌تر شکل می‌گیرد. به همین دلیل است که به دولت‌ها توصیه می‌شود علاوه بر اتخاذ تدابیری که درآمد و قدرت خرید مردم را افزایش می‌دهد به طیف وسیع دیگری از عوامل اجتماعی و روانشناختی موثر بر شادکامی توجه کنند.
 
برای بررسی این عوامل آسان‌ترین راه آن است که از خود بپرسیم چه چیزی مردم را خوشحال و راضی می‌کند؟ بیشتر مطالعات بر هفت عامل اصلی اتفاق نظر دارند: درآمد، شغل، زندگی خصوصی، جامعه، سلامتی، آزادی و فلسفه زندگی.

اشتغال، امنیت شغلی و استرس: در سراسر دنیا بیکاری برای اغلب افراد یک مصیبت محسوب می‌شود. مطالعات نشان می‌دهد تاثیر بیکاری بر شرایط روحی افراد می‌تواند به اندازه طلاق شدید باشد. برخلاف دیدگاه اقتصاددانان که ضررهای ناشی از بیکاری را به نبود درآمد محدود می‌کنند تاثیر روانشناختی بیکاری بسیار فراتر از نداشتن درآمد است. به همین دلیل است که کاهش نرخ بیکاری می‌تواند استراتژی کلیدی و حیاتی دولت‌ها برای ترویج رضایت از زندگی در جامعه باشد.
 
اگر بیکاری را یک فاجعه یا مصیبت تصور کنیم آن وقت چندان دور از انتظار نخواهد بود که ترس از بیکاری یا از دست دادن شغل هم به همان اندازه فاجعه‌بار باشد. بنابراین «امنیت شغلی» عامل دیگری است که می‌تواند شادی و رضایت افراد را بیشتر کند. البته برخی معتقدند با گسترش جهانی ‌شدن که به طور بالقوه امکان اشتغال دائمی را کاهش می‌دهد نمی‌توان امنیت شغلی افراد را تضمین کرد اما واقعیت آن است که این مساله برای جامعه قابل درک نیست.
 
مردم نه‌فقط به شغل، بلکه به امنیت شغلی نیاز دارند تا احساس آرامش کنند. بر همین مبنا، قوانین و مقرراتی که بتواند این امنیت شغلی منطقی را برای جامعه فراهم کند باید در صدر سیاست‌های دولت قرار گیرد.

ریتم و حجم کار نیز می‌تواند مخل شادکامی افراد باشد. سازمان‌ها برای بهبود عملکرد خود بیشترین فشار را به کارکنان وارد می‌کنند و بدین ترتیب سبب ایجاد استرس در آنها می‌شوند. به عنوان مثال مطالعات نشان داده است در آمریکا، قضات تحت فشار و استرس زیادی کار می‌کنند و ترجیح می‌دهند با درآمد کمتر ساعات کاری کمتری داشته باشند.
 
اما بسیاری از کارفرمایان ساعات و حجم کار را به سایر معیارهای ارزیابی شغلی که نمی‌توانند مشاهده یا اندازه‌گیری کنند، ترجیح می‌دهند. وقت آن رسیده که این دیدگاه نیز تغییر کند و ارزیابی عملکرد افراد و موسسات معیارهای واقع‌بینانه‌تری پیدا کند.

مهاجرت، امنیت خانواده و جامعه: بیشتر اقتصاددانان با تحرک جغرافیایی موافقند چرا که سبب می‌شود افراد از مناطقی که بهره‌وری کمتری دارند به مناطقی با بهره‌وری و کارآمدی بیشتر مهاجرت کنند. اما مطالعات جامعه‌شناسان نشان داده است که این تحرک می‌تواند با فروپاشی خانواده و افزایش جرم همراه باشد.
 
اگر افراد در مناطقی زندگی کنند که در آن بزرگ شده‌اند و والدین و دوستان قدیمی را در کنار خود داشته باشند، احتمال آنکه با بحران‌های خانوادگی یا جدایی روبه‌رو شوند کاهش خواهد یافت. در واقع در محل زندگی خود شبکه اجتماعی حمایتگری دارند که در صورت جابه‌جایی جغرافیایی آن را از دست می‌دهند.
 
به علاوه هرقدر تحرک جغرافیایی بیشتر شود افراد نسبت به کسانی که در اطراف‌شان زندگی می‌کنند تعلق‌خاطر و وابستگی کمتری حس می‌کنند و در نتیجه احتمال بروز جرائم نیز بیشتر می‌شود. شواهد نشان می‌دهد جرم هنگامی کمتر رخ می‌دهد که افراد به یکدیگر اعتماد کنند و افراد زمانی به یکدیگر بیشتر اعتماد می‌کنند که نرخ مهاجرت کم و جامعه یکنواخت و یکدست‌تر باشد. افزایش جرم یکی از مهم‌ترین شکست‌های جوامع جدید است و تاسف‌بار آنکه به آسانی، امنیت و شادی را از جامعه سلب می‌کند.
 
نکته دیگر آنکه اختلالات روحی و روانی در میان افرادی که مهاجرت می‌کنند و در اقلیت قرار می‌گیرند بسیار بیشتر از کسانی است که در میان پاره‌فرهنگ خود باقی می‌مانند. اگر مهاجرت، چنین هزینه‌های اجتماعی سنگینی در‌بر دارد پس اندیشیدن تدابیری برای مقابله با آن باید در دستور کار اتاق فکر دولت قرار گیرد.

سلامت جسمی و روحی: شواهد نشان می‌دهد احساس سلامت جسمی رابطه نزدیکی با شادکامی در جامعه دارد. پس بی‌شک دولت باید سیاست‌های مربوط به مراقبت‌های بهداشتی و ارائه خدمات درمانی را جدی بگیرد. اما مهم‌تر از این مساله، سلامت روانی است؛ متغیری که ارتباط بسیار نزدیک‌تری با شادکامی دارد.
 
شدیدترین احساس ناکامی، نارضایتی یا بدبختی در کسانی وجود دارد که از افسردگی یا اسکیزوفرنی رنج می‌برند.متاسفانه در سیاست‌های بهداشت و سلامت، سلامت روحی و روانی همواره کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.
 
مانند هر بیماری دیگری، افسردگی یا اضطراب در قدم‌های اولیه قابل تشخیص و درمان است اما مشکل اینجاست که اغلب افراد از ابتلا به این بیماری‌ها بی‌خبرند. بنابراین تحت درمان قرار نمی‌گیرند و ناکام و ناراضی همچنان به زندگی پر‌اختلال خود ادامه می‌دهند و شادی را از اطرافیان خود و جامعه نیز سلب می‌کنند.
 
آزادی‌های سیاسی و فردی: برای آزادی دست‌کم می‌توان سه بعد را در نظر گرفت: نفوذ سیاسی (سیاست‌های دولت)، آزادی فردی (مثل آزادی بیان)، و آزادی‌های اقتصادی (برای کسب و کار و تجارت). مطالعه‌ای که در سوئیس انجام شده نشان می‌دهد تاثیر آزادی‌ها بر میزان شادکامی و رضایت از زندگی معادل دو برابر شدن درآمد است. این یافته درس بزرگی برای بازنگری در سیاست‌ها و قوانین و تولد دوباره دموکراسی در جوامع دارد.

فلسفه زندگی: فلسفه زندگی را از دو جنبه می‌توان مورد بررسی قرار داد: افراد چگونه با خود تعامل می‌کنند؟ و نحوه تعامل آنان با دیگران چگونه است؟ پرواضح است مردم زمانی خوشحال‌ترند که قدر داشته‌های خود را بدانند (هرچه باشد)، خود را با دیگران مقایسه نکنند و کنترل مناسبی بر خلق و خوی خود داشته باشند. و این همه، بخشی از همان هوش هیجانی است.
 
افراد برای مدیریت ذهن و کنترل خلق و خو و رفتار خود از روش‌های مختلفی استفاده می‌کنند: از مشاوره‌های روانشناسی گرفته تا تکیه بر اتیکت‌های اخلاقی یا تعلیمات مذهبی. اما مهم‌ترین اصل در این مدیریت آن است که بیشتر بر جنبه‌های مثبت شخصیت خود مانند انسان‌دوستی و قناعت تکیه کنند تا جنبه‌های منفی مانند خودخواهی یا حسادت.

از سوی دیگر شادکامی بسته به آن است که هر فرد با دیگران چه برخوردی دارد؟ افراد زمانی احساس شادی می‌کنند که جهان پیرامون آنها دوستانه، قابل اعتماد و موافق باشد. وقتی اعتماد و اطمینان به اطرافیان بیشتر شود احساس شادمانی نیز افزایش می‌یابد.
 
متاسفانه پژوهش‌ها نشان می‌دهد این احساس اعتماد در سراسر جهان و حتی در کشورهای پیشرفته، کاهش چشمگیری پیدا کرده است. علت واقعی این کاهش مشخص نیست اما بی‌شک بی‌ثباتی جامعه، نابرابری، افزایش جرم، مهاجرت و ازهم‌پاشیدگی خانواده‌ها می‌تواند بر آن موثر باشد. ضمن آنکه هر نسل دارد توسط نسل قبلی تربیت می‌شود که اعتماد کمتری به جامعه و دیگران دارد!

گرچه نمی‌توان نقش کلیدی دولت‌ها در بهبود شرایط زندگی و ایجاد شادکامی در جامعه را نادیده گرفت اما، باید به خاطر داشت که شادی تنها به واسطه دولت، درِ خانه‌ها را نمی‌کوبد! شادی و شادکامی تا حد زیادی ناشی از نگاه ما به زندگی و درک ما از فلسفه آن است. سیاست‌های دولت هر قدر موثر و کارآمد، بدون اصلاح آنچه در قلب‌های انسان‌هاست به نتیجه نخواهد رسید. نگاه یکایک افراد جامعه به شادکامی، رفاه و رضایت از زندگی، نیازمند تغییر است.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: