گفت از کجا شروع کنم... اشک در چشمهایش حلقه زد.
گفتم از هر جا که راحتید شروع کنید.
گفت آقای دکتر من با شوهرم مشکل دارم یعنی ما، به دختری که همراهش است، اشاره میکند، هر دو با او مشکل داریم، همیشه داشتیم...
کمی به چهرهاش دقیق شدم، قطعا بالای 45 سال سن دارد اما سر و وضعش با
دختری که همراهش آمده، تفاوت چندانی ندارد. یعنی تقریبا یک نوع لباس
پوشیدهاند و آرایش بسیار غلیظ مشابهی دارند.
پرسیدم مادر و دختر هستید؟
جواب داد به ما میخوره مادر و دختر باشیم؟
گفتم بله شبیه هستید.
با دلخوری جواب داد شما اولین نفری هستید که متوجه شدید ما مادر و دختریم! همه فکر میکنن خواهریم.
گفتم ببخشید قصد بیادبی نداشتم، مشکل را بفرمایید.
گفت شوهرم خیلی بد اخلاقه، یعنی همیشه بداخلاق بود، حالا بدتر شده، مدام به ما خصوصا من گیر میده، بدجوری شکاک شده ...
از شغل و سن و تحصیلات شوهر پرسیدم. نکته خاصی نداشت. از شغل و سن و تحصیلات خودش پرسیدم.
گفت سنم رو که ولش کنین، تحصیلاتم دیپلم ردی است یعنی مشکلات خونه پدری و
بعد شوهرداری و بچهداری نذاشت درس بخونم. البته علاقهام نداشتم. شغلی
ندارم ولی همه میگن خیلی برای مدل شدن خوبم البته تا حالا جرات نکردم از
ترس شوهرم ولی هر جا تست دادم گفتن خیلی خوبی ...
این زن اولین مورد نیست، قطعا آخری هم نخواهد بود. مدام در دفتر کارم با
این زنها مواجه هستم. این روزها اکثر مراجعین، ظاهر و قصهی مشابه به این
خانم دارند. زنهایی در سنین حدود چهل، متاهل یا مطلقه، دارای یک یا چند
فرزند، بدون تحصیلات و هنر و تخصص، مدام در حال جراحی زیبایی یا جوانسازی
چهره و کاهش چربیهای اندام و سایز به طرق مختلف، مدام در حال اتلاف وقت و
همگی هم تقریبا توهم جوانی و زیبایی دارند و همه به اینها گفتهاند که برای
مدل شدن خیلی مناسب هستند. به حدی این قصه تکراریست که گاهی اصلا بعضی از
جملات را نشنیده، میدانم.
این مساله از نگاه من یک فاجعه است؛ چون متاسفانه بسیاری از اینها به خاطر
مجموعهی آنچه نوشتم یا پا از حیطهی اخلاق فراتر میگذارند یا دیگران آنها
را از دایرهی اخلاق بیرون میبرند.