کد خبر: ۱۲۱۴۲۵
تاریخ انتشار: ۰۱:۵۹ - ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ - 2016September 01
شفا آنلاین>اجتماعی>آلن دوباتن، در «جریان عشق»، افسانۀ «و سپس خوشبخت با یکدیگر زندگی کردند» را به سخره می‌گیرد و به‌جای آن عشق را توافقی میان دو طرفِ اصولاً متفاوت تعریف می‌کند که فقط بعضی‌وقت‌ها به سازگاری ختم می‌شود. به نظر او عشق، نوعی مهارت است که می‌توان آن را آموخت.
به گزارش شفا آنلاین،آلن دوباتن، در «جریان عشق»، افسانۀ «و سپس خوشبخت با یکدیگر زندگی کردند» را به سخره می‌گیرد و به‌جای آن عشق را توافقی میان دو طرفِ اصولاً متفاوت تعریف می‌کند که فقط بعضی‌وقت‌ها به سازگاری ختم می‌شود.
 
به نظر او عشق، نوعی مهارت است که می‌توان آن را آموخت. دوباتن معتقد است رابطۀ بلندمدت، نوعی ماراتن است، نه دوی سرعت؛ تلاشی طولانی و خسته‌کننده که درد و زحمت به همراه دارد، اما در پایان دستاوردی بزرگ است.
 
 در سال ۱۹۹۳، جوانی بیست‌وسه‌ساله و اعجوبه‌ای با استعداد به‌نام آلن دوباتن با انتشار اولین رمان خود به نام درباب عشق۱ (یا جستارهایی درباب عشق) دنیای ادب را به لرزه درآورد. او ازآن‌پس، به پدیدۀ فرهنگی کوچکی تبدیل شده است و این تاحدی مرهون درک فوق‌العادۀ او از وضعیت بشر، نوشتار روان و بی‌ایراد و به‌کارگیری طیفی بسیار وسیع از موضوعات است: از کارخانجات کلوچۀ تجاری گرفته تا معماری رومی. دوباتن فرهیخته‌ای همه‌فن‌حریف است. وی روزنامه‌نگار، رمان‌نویس و فیلسوفی است که حتی طرحی جهانی و چندکاناله به‌نام «مکتب زندگی»۲ تأسیس کرده است. بیش از دو دهه است که طرف‌داران او با تمام وجود منتظر رمان دوم او بوده‌اند.
 
 

جریان عشق۳ به سبک مخصوص دوباتن نوشته شده است که قابل‌فهم و بعضاً دارای خلوت‌گویه‌های دوستانۀ درون پرانتز است. این اثر دنبالۀ درباب عشق است. شخصیت اصلی این رمان فردی لبنانی‌آلمانی به‌نام ربیع‌خان با ۳۱ سال سن است. او معمار است و در ادینبرو زندگی می‌کند. ربیع هنوز هم از محکم‌بستنِ در هنگام بحث و اخم‌های گاه‌وبیگاه لذت می‌برد و علاقۀ شدیدی به زنان عمل‌گرا و مستقل با موهای قرمز و دندان‌های نامرتب و ملیح دارد. او به‌طرزی بی‌شرمانه و درمان‌ناپذیر، رمانتیک است.

صاحب‌کار ربیع، زن اسکاتلندی آرامی است به‌نام کرستن مک‌للند. وقتی ربیع با این زن آشنا می‌شود، شدیداً عاشق او می‌شود. خیلی زود شروع به قرارگذاشتن می‌کنند و در پایان فصل دوم، دوباتن خلاصۀ رابطه‌شان را بی‌پرده بازگو می‌کند. این دو ازدواج می‌کنند و با چالش‌های متعدد و روزمرگی‌های زندگی روبه‌رو می‌شوند. در طی سیزده سال، صاحب یک دختر و سپس یک پسر می‌شوند و یکی از آن‌ها رابطه‌ای نامشروع را آغاز می‌کند.
 
نویسنده این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کند که «این است داستان عاشقانۀ واقعی». گفتن خلاصۀ داستان در اوایل کتاب، حرکتی خطرناک است؛ چون امکان غافلگیری را از خواننده می‌گیرد و داستان را عاری از هرگونه کشش و تعلیق می‌کند. ازسوی‌دیگر، نگاهی کلی به فهرست مطالب، لیستی روشن از تمام اتفاقات برجسته در رابطۀ این زوج را نشان می‌دهد. این عنوان‌ها حاوی مواردی از «شیفتگی» تا «امیال ناسازگار» هستند.

از نظر دوباتن، برداشت‌های رمانتیک از عشق، باعث نابودی حتمی ازدواج می‌شوند. او در طول رمان، افسانۀ «و سپس خوشبخت با یکدیگر زندگی کردند» را به سخره می‌گیرد و به‌جای آن، عشق را توافقی میان دو طرفِ اصولاً متفاوت تعریف می‌کند که فقط بعضی‌وقت‌ها به سازگاری ختم می‌شود. او همچنین اذعان می‌کند که عشق، نوعی مهارت است که می‌توان آن را آموخت و همواره بهبود بخشید. از نظر او، رابطۀ بلندمدت، نوعی ماراتن است، نه دوی سرعت؛ تلاشی طولانی و خسته‌کننده که درد و زحمت به همراه دارد، اما در پایان دستاوردی بزرگ است.

دیگر برداشت نادرست رمانتیک و «مزیت عجیب و بیمارگونۀ عشق» این تفکر است که شریک زندگی ما مسئول تمام چیزهایی است که برای ما اتفاق می‌افتد. ربیع و کرستن در طول رابطه‌شان، یکدیگر را به‌خاطر مشکلاتی که خودشان به وجود آورده‌اند، مقصر می‌دانند؛ مانند گم‌شدن کلیدها، پاره‌شدن جوراب‌ها، مسائل مادری۴ و بسیاری موارد دیگر. فصلی که این بحث را پیش می‌کشد، دارای عنوان مناسب «مقصر کلی» است.

کارهای ربیع و کرستن، کارهای یک زوج معمولی است: علاوه‌بر بحث‌های روزمره و جرقه‌هایی از عشق، روان‌زخم‌های۵ گذشته به‌طرزی غیرمنتظره بازپدیدار می‌شوند. دوباتن این فرایند را «انتقال»۶ می‌نامد. هر دوی آن‌ها در کودکی‌شان متحمل مصیبت‌های تقریباً مشابهی شده‌اند: ربیع در دوازده‌سالگی مادرش را به‌علت سرطان از دست داده و پدر کرستن نیز او را در کودکی ترک کرده است. به همین خاطر، ممکن است سفر کاری و شبانۀ ربیع باعث ناراحتی شدید کرستن شود یا مثلاً دیدن چند لباس کثیف، خاطره‌های تکان‌دهندۀ ربیع از بیروتِ جنگ‌زده را زنده کند.

هر رابطه‌ای همواره با خطراتی در ربط با قداست خود همراه است. این خطرها برای ربیع، زنان «جذاب و بی‌فایده»ای هستند که با آن‌ها برخورد می‌کند. دوباتن فوراً به قبیح‌دانستن زنا از دید رمانتیک اشاره می‌کند و اینکه به همین خاطر، میل‌جنسی۷ و عشق معمولاً در تضاد با یکدیگرند. او همچنین توضیح می‌دهد که چه چیز باعث می‌شود امیال خارج از زناشویی این‌قدر غیرقابل‌مقاومت باشند و راه‌حلی نیز ارائه می‌دهد: «تنها کسانی که می‌توانند به‌نظرمان عادی و درنتیجه جذاب بیایند، کسانی هستند که آن‌ها را خیلی خوب نمی‌شناسیم. بهترین درمان عشق این است که آن‌ها را بهتر بشناسیم.»

پس از چهار سال از شروع رابطه، ربیع و کرستن صاحب یک دختر می‌شوند که «به‌طور عجیبی، هم ملال‌آورترین فردی است که می‌شناسند و هم بیشترین علاقه را به او دارند». بعد از او نیز صاحب یک پسر می‌شوند. این زوج همچون بسیاری از زن‌وشوهرهای بچه‌دار، هنگام خوابیدن روی تخت‌خوابشان «همانقدر کشش جنسی میانشان هست که بین یک زوج پیر و پلاسیده که در یکی از سواحل برهنۀ بالتیک، حمام آفتاب می‌گیرند».

درباب عشق پیشینۀ نژادی دو شخصیت اصلی‌اش را مشخص نمی‌کند؛ اما در جریان عشق نژاد و دگربودگی وارد صحنه می‌شوند. کرستن نوعی رفتار محبت‌آمیز از نوع مستشرقانه به ربیع دارد. به او لقب سفوف، نوعی کیک بادامی لبنانی داده و او را «سلطان خان» صدا می‌کند. در تختخواب از او می‌خواهد که چنان به او چیره شود که شبیه سلیمان محتشم۸ باشد، نوعی اگزوتیسیسم۹ نژادی که مو بر تن ادوارد سعید سیخ خواهد کرد. اما در کل، نژادْ عنصری بی‌ضرر به شمار می‌آید، نه چیزی که بتواند رابطه را تعریف کند یا حتی بر آن سایه افکند.
 
 

به‌مدت بیش از یک دهه، ربیع و کرستن خیال‌پردازی‌های رابطه‌ای دگرجنسی، تک‌همسرانه و کلاً زندگی مدرن را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند و حتی به درمانگر هم مراجعه می‌کنند. در جایی از رمان، وقتی این زوج برای اولین بار طی سال‌ها خود را در رستورانی رسمی تنها می‌یابند، دچار حس گیج‌کنندۀ آشنایی‌زدایی۱۰ می‌شوند.
 
ربیع درمی‌یابد که هنوز هم قلمروی نامکشوف زیادی بینشان هست و ناگهان متوجه زیبایی همسرش می‌شود. کرستن هم حس علاقه‌ای را تجربه می‌کند که «او را شجاع می‌کند، آنقدر شجاع که ضعیف باشد». در این ناهار آشتی‌کنان، ربیع و کرستن متوجه «دستاورد عجیب‌وغریب» سال‌ها پایبندماندن به یکدیگر می‌شوند و «به عشق آب‌دیده و زخم‌خورده‌شان احساس وفاداری می‌کنند». از آنجاست که عشق، سیر پیش‌بینی‌ناپذیر خود را با تمام شهودها و عقب‌نشینی‌ها ادامه می‌دهد.

دوباتن نویسنده‌ای است که «بر سر دوراهی قرار دارد» و دغدغه‌های سطح بالای اهالی دانشگاه را با رویکردی کاملاً عامه‌پسند تعادل می‌بخشد. او اعتراف می‌کند که حس ناخوشایندی دربارۀ شکل سنتی رمان دارد. ترجیح می‌دهد به‌صورتی ترکیبی و مقاله‌وار مانند مونتنی و استاندال بنویسد.
 
این نوشتارْ داستان و غیرداستان را در هم می‌آمیزد. دوباتن با استفاده از همان شیوۀ در باب عشق، داستان این زوج را از طریق مجموعه‌ای از تصاویر بازگو می‌کند که در میان آن‌ها یادداشت‌هایی دربارۀ ماهیت عشق به‌صورت ایتالیک وجود دارد. برای خوانندگانی که رمان‌های معمولی می‌خواهند، روایت منقطع جریان عشق مانند «کلیپی» است: شخصیت مزاحم، اما خوش‌نیت گیرۀ کاغذ که در اولین نسخه‌های مایکروسافت ورد به شما پیشنهاد کمک می‌کرد. «ظاهراً می‌خواهید آخرین دیدار ربیع و کرستن را تفسیر کنید. می‌توانم تحلیلی متافیزیکی بیاورم؟»

راوی با این شکل خودآگاه و صدای همیشگی‌اش، به‌عنوان موجودیتی پیچیده و گاه مزاحم ظاهر می‌شود. این راوی که فرضاً دوباتن است که حرف می‌زند، تمایل به کلمات قصار دارد؛ همچون «ازدواج: چیزی عمیقاً عجیب و نهایتاً نامهربان که بر کسی که ادعا می‌کنید دوستش دارید، تحمیل می‌کنید.» گاهی مشاهدات دوباتن به چیزهای بدیهی و پیش‌پاافتاده‌ای تبدیل می‌شوند؛ به‌خصوص در بخش‌هایی که دربارۀ رابطۀ جنسی است.
 
مثلاً او ادعا می‌کند که هنوز هم در اعمال تابو همچون بستن دست‌وپا یا چیرگی هنگام رابطه جنسی، پنهان‌کاری و کم‌رویی وجود دارد. به همین خاطر این کارها حس آزادی را فراهم آورده و برای مردم هیجان‌آورند. این سخنان سرزده به‌سبک ریچارد اتن‌برا، قسمت‌های مهیج‌تر کتاب را به‌روشی غیرجذاب قطع می‌کنند.

سبکِ پر از یادداشتِ این رمان از برخی جهات نیز مشکل‌ساز است. دیگر خبری از گرمی و صمیمیت شخصیت‌های درباب عشق نیست که از روایت اول شخص بهره می‌بردند. ربیع و کرستن به‌طرز عجیبی شخصیت‌هایی ایستا هستند، گویی تصاویری در دایوراما۱۱ هستند؛ هرچند داستانِ پیشینه‌هایشان، جزئیات زیادی اضافه کرده است. مجموعه‌ای از متن‌های تحلیلی به هر قسمت از رابطه‌شان پایان می‌دهد و دو شخصیت اصلیْ بیشترْ نقش مثال‌های نوعی مطالعۀ موردی و گسترده را ایفا می‌کنند.

برعکس، وقتی داستان این زوج استثنائاً هفت صفحه بدون نظر پیش می‌رود، کیفیت خام یک ویدئوی ضبط‌شده با دوربین دستی در آن مشاهده می‌شود و چیزی نزدیک‌تر به حقیقت پدیدار می‌شود. بدین‌طریق، فرم نیمه‌رمان/نیمه‌بررسی فلسفی، همان دوراهی قدیمی چیزهای التقاطی را نشان می‌دهد: دو نیمه ضد یکدیگر کار می‌کنند، نه همراه یکدیگر. به همین خاطر، کلْ کمتر از جمع اجزاست.

در پایان، این رمان را می‌توان به‌عنوان دوره‌ای فشرده دربارۀ عشق و به‌طور دقیق‌تر، دربارۀ سختی‌های رابطۀ بلندمدت خواند. این کتاب با لحن تعلیمی‌اش هم‌راستا با «مکتب زندگی» است: مؤسسه‌ای که دوباتن یکی از مؤسسان آن بود.
 
هدف این مؤسسه «نوعی خودیاری هوشمندانه» در مسائل روزمره همچون مشاغل، خانواده و موضوعاتی دیگر است که معمولاً در آموزش‌های رسمی تعلیم داده نمی‌شوند. دوباتن به‌عنوان «سفیر» این پروژه، کتابش را در مکتب زندگی معرفی خواهد کرد. همان‌طور که انتظار می‌رود، تمام بلیت‌های این رویداد فروخته شده است.

جریان عشق باوجود تحلیل‌های خشکِ خود از فعالیت‌های مربوط به رابطه، دارای برخی ویژگی‌های بسیار دلنشین و شاخص سبک دوباتن هم هست. این اثر لحنی همدلانه، شوخ‌طبعی‌ای باطراوت و نثری پخته دارد. برای کسانی که روابط بلندمدت داشته‌اند، شاید این کتاب غافلگیری‌های زیادی نداشته باشد؛ اما بینش‌ها، صمیمیت‌هایی راستین و گاه شوخ‌طبعانه و افکار الهام‌بخش وگاه‌وبیگاهی ارائه می‌کند که از این لحاظ بی‌شباهت به خودِ رابطۀ بلندمدت نیست.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: