شفا آنلاین>اجتماعی> از پزشکانی که خانواده ما در ایام کودکیام به او مراجعه زیاد داشتند آقای دکتر محمد قریب، بنیانگذار طب نوین اطفال در کشور بود که مطب یا به قول قدیمیها محکمه ایشان در میدان کاخ آنروز واقع بود و می گفتند که حتی در نیمهشب بیمار میپذیرفت.
چون محکمه ایشان همان بیرونی خانهاش بود که مشی
او و آدرس آن را همه میدانستند. در همان زمان هم دکتر علی نصیری در خیابان
ری، کنار کوچه آبشار مطب داشت. مقابل مطب او خانه مسکونیاش واقع شده بود.
بر سر در خانه تابلویی نصب کرده بود و معنایش آن بود که بیمار در هر ساعتی
از شبانه روز مراجعه کند،
پزشک در دسترس است و این برای همسایگان و اهالی
اطمینانی ایجاد میکرد. در آن زمانها دو خیابان تهران محل اصلی مطب و آمد و
شد پزشکان بود.
یکی خیابان جامی که شرقی-غربی بود و خیابان حافظ را به
خیابان کاخ یا فلسطین فعلی وصل میکرد و دیگری همین خیابان فلسطین که در
ابتدای آن کاخهای سلطنتی و خانه های اعیانی سیاسیون قرار داشت. مانند
خانههای احمد متیندفتری و سیفاله معظمی و دکتر محمد مصدق که در کودتای
28 مرداد گلولهباران شد؛ از آن پس مطبهای پزشکان شروع میشد. دو پزشک
نامدار قلب و عروق، یکی دکتر اردشیر نهاوندی، برادر هوشنگ نهاوندی رییس
دانشگاه تهران در دوره پهلوی دوم و دیگری دکتر دیوشلی به ترتیب در این
خیابانها مطب داشتند.
از بقایای آن زمان، مراکز فروش ابزار و لوازم پزشکی
در خیابان ولیعصر، بین خیابان جامی و جمهوری است که همچنان دایر است. در
عین حال در گوشه و کنار تهران، پزشکان مجرب نامدار محلی حضور داشتند. مثل
دکتر ضرابی در کوچه غریبان که هم حکمت قدیم را میدانست و هم از دانش جدید
بهره داشت؛ هم داروهای گیاهی میداد که معمولا در مغازه بصیر عطار در
بازار، روبروی در غربی مسجد جامع یافت میشد و داروهای شیمیایی او را از
محمد آقا دواخانهچی در همان راسته خریداری می کردند.
دکتر
حسنتاش که اینک مطب ایشان در میدان محسنی قرار دارد، آن زمان در خیابان
نوساز بوذرجمهری نو، در ادامه بوذرجمهری قدیم که از سمت شرق تا خیابان ری
را در بر میگرفت، مطب داشت. دکتر حسن تاش بسیار مهربان بود و علاوه بر
حال بیمار، حال سایر بستگان را جویا میشد و بهطور کامل به سخنان مریض و
همراهانش توجه میکرد و به قول امروزیها، مرحله شرح حال گیری از بیمار را
به خوبی انجام میداد. دکتر گرام در خیابان سید نصرالدین در غرب بازار
تهران مینشست. میز چوبی و بزرگی داشت که روی آن تعدادی کتاب و مقداری دارو
و گوشی قلب و دستگاه فشار خون و تبسنج و ظرفی که در آن الکل بود و درجه و
قاشقکی که با آن حلق را میدیدند قرار داشت. علاوه بر اینها، چند قاشقی
هم روی میز گذاشته بود و به بیماران میگفت از این شربت که نوشتهام یک
قاشق غذاخوری یا یک قاشق شربتخوری میل نمایید و آنرا نشان میداد؛ یعنی
به این اندازه، تا بیمار کاملا توجیه شود. آنها شرایط آنروز را به خوبی
میشناختند و مطابق زمانه و محله با بیماران سخن میگفتند و رفتار
میکردند.
نخستینبار
دکتر گرام، برای من که سال دوم دبیرستان بودم، شماره عینک تعیین کرد.
تعیین شماره عینک در آن سال ها که مهندسی پزشکی به قدرت امروز نبود، کاری
زمانبر به شمار میرفت. از اینرو وقت آخر خود را به من داد تا سر فرصت
حرف هایم را بشنود و به همان شیوه دستی، آنقدر شیشههای بیناییسنجی
بگذارد و بردارد تا به شماره مطلوب برسد.
مادرم خاطره عجیبی از ایشان
میگوید: وقتی مادربزرگم در بستر بیماری سختی افتاد، پدرم میخواست او را
در بیمارستان بستری کند، دکتر گرام از جمله کسانی بود که از ایشان عیادت
کرد و گفت این خانم بیش از 21 روز میهمان شما نیست و دقیقا چنین شد. آنچه
از مجموع رفتارهای این پزشکان قابل درک است، شناخت شرایط عمومی جامعه و
بیمار بود که بر آن اساس عمل میکردند و این موجب افزایش پایگاه مردمی و
سرمایه اجتماعی آنها میشد. چنانکه پزشک را یکی از اعضای مورد وثوق محل و
محرم خانوادهها میدانستند و پزشکان گاه از کمکهای مالی به بیماران خود
دریغ نداشتند.
دوستی
میگفت مادربزرگ من برای معالجه فرزند خود به دکتر محمد قریب مراجعه کرد.
پزشک گفت میباید این بیمار هر روز کباب راسته بخورد تا کمکم بهبود یابد،
آنگاه دستور پخت کباب را مثل یک آشپز آزموده چنین داد: گوشت را تمیز و چرخ
میکنی، آنگاه آن را به سیخ میکشی و با فاصله کنار آتش میگذاری، تا
کمکم پخته شود، مواظب باشید از آتش زیاد برای افزایش سرعت پخت استفاده
نکنید تا گوشت چرخ شده مغزپخت شود. چند روز به بیمار این غذا را بدهید و
هیچ دارویی لازم نیست» موقعی که مادربزرگ دوستم برخاست تا برود، دوباره او
را صدا کرد و از شغل و درآمد شوهرش پرسید، به گفته این دوست، بر مادربزرگ
من معلوم شد که منظور او از این پرسشها، اطمینان خاطر از توانایی آنها
برای تهیه گوشت مورد نیاز بیمار است.
در
مکتب قدیم آموزش و پرورش در ایران، طب یکی از دانشهایی بود که دانشجویان
با علاقه میآموختند. شاید ریشه این نگاه، به همان حدیث مشهور برمیگردد که
فرمودند علم دوگونه است: علم ابدان و علم ادیان. در کتاب کلیله و دمنه، در
باب معروف برزویه طبیب (احتمالا همان بزرگمهر یا بوذرجمهر، وزیر معروف
خسرو یکم، انوشیروان ساسانی) میگوید من همت را بر آموختن طب نهادم، زیرا
که در همه ادیان، طب، فن شریفی است. حکمای قدیم از قبیل ابن سینا، رازی،
ابوریحان، و دیگران، گذشته از مهارتی که در علم طب کسب کرده بودند، در
انواع علوم دیگر، به ویژه علوم حکمی سرآمد بودند. حتی ابن سینا که در هفده
هجده سالگی آوازه او در پزشکی به دربار سامانیان در بخارا هم رسید، در شرح
حال خود میگوید از همان اوان جوانی علم طب را برای خود کافی نیافت و به
دنبال حکمت و دیگر علوم نیز رفت. مرحوم آقای جعفری، با همان زبان و بیان
شیرین خود، داستانی از اخلاق ابن سینا نقل میکرد که در مجلسی در اصفهان
ادیبی بر او خرده گرفت و نظرش را در باب نکتهای ادبی نپذیرفت و با عباراتی
تحقیرآمیز، او را از پرداختن به کار ادب منع کرد اما ابن سینا، به جای
پرخاش، مدتی همت خود را به مطالعه و تحقیق در کار ادبیات مصروف داشت و
سرانجام کتابی به نام لسانالعرب در باره همان موضوع نوشت و بدون آنکه از
مولف سخنی به میان آورد برای اظهار نظر کتاب را به آن عالم عرضه کرد.
آن
عالم پس از چند روز به ابن سینا گفت این کتاب یکی از بهترین آثاریست که در
این زمینه تا کنون دیده است و چون فهمید که نویسنده همین حکیم معروف است
سخت شرمنده شد و از ابنسینا عذرخواهی کرد. در دوره جدید نیز از نخستین
دانشآموختههای پزشکی در ایران، ناظمالاطبا پدر سعید نفیسی بود که کوچه
محل مسکونی آنها، همچنان در خیابان چراغبرق (امیر کبیر فعلی) به نام
ناظمالاطبا پا برجاست. ناظمالاطبا از نخستین مولفان لغتنامهنویسی و
دانشنامه نویسی در ایران است و حتی از اولین کسانی است که کوشید برای لغات
جدید معادلی به فارسی بیابد.
از
پزشکان نامی دهههای بیست و سی، دکتر سید قاسم غنی سبزواری است که بارها
نام او را کنار نام علامه محمد قزوینی بر روی نسخههای متعدد دیوان حافظ به
عنوان یکی از مصححان دیدهایم. یکی از قدیمیترین کتابها به زبان فارسی
درباره ابنسینا، کتابیست که او برای فرهنگستان اول نگاشت. خاطرات و
یادداشتهای او نیز در تاریخ معاصر از مآخذ عمده به شمار میرود.
در
دوره پهلوی دوم نیز، یکی از بهترین پزشکان، دکتر مهدی آذر، شاگرد ادیب
نیشابوری و همدرس بدیعالزمان فروزانفر بود که از دانشمندان ادبدان
روزگارش به شمار میرفت و در کابینه دکتر مصدق، وزارت بهداری را بر عهده
داشت و خاطرات او از منابع تاریخ معاصر ایران است. دیگری دکتر غلامحسین
ساعدی است؛ پزشک، نویسنده و نمایشنامهنویس برجسته آن سالها که مقام و
دانش ادبی او تا جاییست که آلاحمد دربارهاش میگوید: «اگر در عالم نوشتن،
خرقهبخشی رسم بود و من خرقهای داشتم به ساعدی میبخشیدم، اما در عین حال
او انسان والاییست.» درباره او میگویند که با همه بیماران بسیار مهربان
بود و از بیماران مستمند هیچ وجهی نمیگرفت. در دوره انقلاب، مطب او در
خیابان کارگر، محل مراجعه همه آسیبدیدگان نظام سلطنت، اعم از چپ و راست و
میانه بود و او با همه آن ها رفتاری اخلاقی و برابر داشت. در این میان
نمیتوان از ذکر نام یکی از پزشکان برجسته که تحولی در موسیقی اصیل ایرانی
ایجاد کرد، غافل شد: استاد نورعلیخان برومند؛ از تاثیرات عمیق او همین بس
که شاگردانی همچون استاد محمدرضا شجریان و زندهیاد محمدرضا لطفی را به
عرصه هنر اصیل ایرانی معرفی کرد. دکتر شهریار کهنزاد جراح و خواننده و
نوازنده که در بعضی اجراهای ارکستر سمفونیک به رهبری لوریس چکناواریان نیز
حضور داشت، از جمله پزشکان متخصص است که کار موسیقی انجام میدهد. دکتر
سندوزی دندانپزشک هنرمندیست که در زمان معاونت فرهنگی-اجتماعی مهندس حقانی
در شهرداری تهران، مطب وی، در اطراف میدان آرژانتین، خریداری شد تا
مجسمهها و تندیسهای ماندگار ایشان، در آنجا گذاشته شود
با
آغاز جنگ پرده دیگری در کارنامه پزشکان ایرانی نقش بست. اینبار آنها در
کنار سایر مردم به مرزهای این سرزمین مینویی شتافتند تا از تمامیت این
سرزمین و آیین دفاع کنند. شاید مرحوم دکتر علیرضا کاظمیان نخستین پزشک شهید
ایرانی در دفاع مقدس باشد. او در نامهای به من، چندی پیش از شهادت،
ابیاتی از مولانا نوشته بود با این آغاز:
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردمخوار را چنگال و دندان بشکنم
ز آغاز عهدی کردهام تا جان فدای شه کنم بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
همین
انتخاب، از بین آنهمه اشعار نغز فارسی، نشانگر دانش و ذوق و نگرش استوار
دکتر کاظمیان به باورهای کهن و اصیل است.
هنوز
هم در بین پزشکان و کسانی که این رشته را برگزیدهاند، چهرههای دوستدار
علم و عالمان وجود دارد. استاد ایرج افشار در یادداشتهای خود بارها از چند
پزشک نامی روزگار خود نام برده و از خدمات فرهنگی آنها یاد کرده است. در
بین هنرمندان و منتقدان روزگار ما، میتوان از آقای دکتر امید روحانی یاد
کرد که هنرنمایی او در مصاحبههایش با چهرههای موثر سینما نمود یافته و
هنر نماییاش در فیلمهایی مانند دایره زنگی به یاد ماندنی است. از دیگر
هنرمندان، میتوان از دکتر محمد اصفهانی نام برد، که چهره ای خوشنام و
مردمی و در رشته آواز از صداهای خوش و دلنشین است. پدر ایشان نیز از
پزشکان خوشنامی بودند که مدتی در کسوت استاندار اصفهان انجام وظیفه کردند.
آقای
دکتر میرمجلسی نیز از پزشکان روزگار ماست که کتابخانه ارزشمندی از همان
سالهای کودکی تا کنون جمعآوری کردهاند. از خاندانهای تهرانی که در میان
آنها، پزشکان و روحانیون معروفی برخاستهاند، از همه مشهورتر خاندان
نجمآبادی است که دکتر محمود نجمآبادی با تالیف کتاب تاریخ پزشکی در
ایران، جایزه برگزیده کتاب سال را بهدست آورد. مقبره خاندانی آنها در
چهارراه شیخهادی قرار دارد و اسامی دانشمندان این خانواده بر دیوارهای
آنجا نقش بسته است. مرحوم شیخهادی نجمآبادی، نخستین بیمارستان غیردولتی
ایران را در همان نزدیکیها ساخت که تا سالهای پیش از انقلاب به نام
بیمارستان وزیری دایر بود و اینک بخشهایی از آن همچنان باقی مانده و
میتواند، به عنوان نخستین مجموعه درمانی بخش خصوصی کشور، ثبت و ضبط و
بازسازی شود. این بیمارستان از محل ثلث مرحوم میرزا عیسی وزیر ساخته شد که
خود در دوره وبای مشهور تهران، پایتخت را ترک نکرد و از نادر صاحب منصبانی
بود که تا لحظه مرگ، در کنار مردم ماند و در میان آنان جان به جانآفرین
تسلیم کرد.
همه
نمونه هایی که گفتیم و میتوان آنرا همچنان ادامه داد، نشان میدهد که
پزشکی، یکی از اجزای مهم فرهنگ و تمدن ما بوده است جالب است که این نگاه
حتی در بین غربیها نیز پذیرفته شده است. از جمله در فیلم پزشک با بازی بن
کینگزلی در نقش ابنسینا، با وجود خطاهایی که در این فیلم تاریخی دیده
میشود، اما روشن است که جهت فیلم بیان کننده فاصله بسیار زیاد علمی، میان
آن موقع ایران با جهان غرب است. چندی پیش یکی از اساتید برجسته فرهنگ و ادب
کشورمان، برای جراحی در آمریکا به پزشک برجستهای مراجعه کرد، و آن پزشک
به او گفت اگر از عوارض عمل جراحی که گاهی از خود عمل خطرناکتر است نگران
نباشید، بهتر است در ایران جراحی کنید هرچند که مراقبتهای پزشکی پس از عمل
در اینجا بهتر است، اما چون جراحی بیشتر یک هنر است و ظرافت کاری بسیار
دارد، جراحان ایرانی در این کار مهارت بیشتری دارند.
اما
متاسفانه این سکه روی دیگری هم دارد و همیشه اوضاع چنین نبوده و نیست.
چندی پیش، در روز خبرنگار، سفیر پیشین ایران در قبرس، در دفتر یکی از
خبرگزاریها، مرا دید و با تعجب و تلخی تمام از پزشکی سخن گفت که در یکی از
بیمارستانهای معروف تهران، به ویزیت بیماران میپردازد و همزمان برای
فروش مجتمعهای مسکونی در خارج از کشور، اقدام میکند. جالب آن که اطلاعات
آن پزشک در اینباره، حداقل در مورد قبرس، غلط است. بهنحوی که سفیر که
برای ویزیت نزد این پزشک رفته بود و با دیدن حال و هوای آنجا وارد
معاملهای صوری شده بود، مواردی از این اشتباهات را بیان میکرد. به واقع
آن پزشک ویلایی میفروشد که یا وجود خارجی ندارد یا با آنچه او میگوید
تفاوت بسیار دارد. به هر حال برخی راه را گم کردهاند و مریض را چون کالا
یا حتی طعمه میبینند و میخواهند او را شکار کنند و به جای طبابت به تجارت
میپردازند.
حضرت
آقای احسانبخش، نماینده فقید امام راحل در استان گیلان، از پزشکی ارمنی،
به نام دکتر میناسیان یاد میکرد و به شوخی میگفت ایشان تنها مسلمان رشت
است، برای آنکه از روستاها به سراغش میآمدند و او بی آنکه حقالزحمهای
بگیرد با کیفی از دارو به بالین بیمار میرفت و او را درمان میکرد.
کلام
را با جمله حکیمانهای از دکتر محمد قریب به پایان میبرم که گفته است:«
اگر پزشک هستی، متعلق به خودت نیستی و اگر متعلق به خودت هستی، دیگر پزشک
نیستی.»سپید
روز پزشک مبارک باد