کد خبر: ۱۱۶۱۶۷
تاریخ انتشار: ۰۶:۱۵ - ۲۹ تير ۱۳۹۵ - 2016July 19
شفا آنلاین>اجتماعی>از میان آنها یکی 13 سال و دیگری 8 سال است که پرستار بیمارستان محک هستند. هر دو خاطرات زیادی از مرگ یا بهبودی کودکان مبتلابه سرطان محک دارند که دیگر آنها را به گریه نمی‌اندازد. خودشان می‌گویند که دیگر به چهره سرطان عادت کرده‌اند.
  به گزارش شفا آنلاین،به نقل از سپید  « به بچه‌ها یاد می‌دهیم که چطور از سرطان مثل یک مهمان ناخوانده پذیرایی کنند.» این را منیر می‌گوید. منیر مسلمی، پرستاری که 13 سال پرستار شیفت شب محک بوده و تا قبل از آن تجربه پرستاری در بیمارستان‌های کودکان را نداشته‌است. وقتی یاد اولین روز کاری‌اش می‌افتد اشک از چشم‌هایش سرازیر می‌شود. همان شبی که تازه همسرش فوت کرده‌بود و بعد از 30 سال کار در بیمارستان‌های دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی راهی محک می‌شود.

 سرور نیز پرستار دیگری است که با 25 سال سابقه کار، خود را بازنشسته می‌کند و بعد از کمی استراحت تصمیم می‌گیرد به محک بیاید. او قبلا هم چهره سرطان کودکان را در بیمارستان‌های قبلی و حتی دست در دست برادرزاده‌اش دیده‌بود. اتفاق‌هایی که نفسش را حبس می‌کند و نمی‌تواند به‌راحتی کلمات را ادا کند. به قول خودش این اتفاق‌ها در انتخاب «محک» برای کار کردن بی‌تاثیر نبوده‌است. سرور تورانی هم مانند منیر مسلمی پرستار باتجربه‌‌ای است که با خاطرات تلخ رقم خورده به‌خاطر سرطان آشنایی دارد. اما دلش ریش می‌شود وقتی خاطره مرگ یکی از آنها را درمیان می‌گذارد:« دم سردخانه ایستاده‌بودم و پدرش منتظر گرفتن جنازه فرزندش بود. پدر در آن شرایط آنقدر از من تشکر کرد که گریه‌ام گرفت.» همین‌که خانواده بیمار درک ‌کنند که پرستاران هرچه در توان داشته‌اند گذاشته‌اند برایشان کافی است.

اتاق اشک‌ها و لبخندها
       اسم اتاقی را که در آن نشسته‌بودیم گذاشته‌اند اتاق اشک‌ها و لبخندها. «هرکه حالش می‌گیرد او را به این اتاق می‌آوریم با او حرف می‌زنیم تا دوباره حالش بهتر شود و بخندد.» پرستار بودن در بیمارستان محک مانند هفت‌خوان رستم مراحل مختلفی دارد. برخی از پرستاران دو روزه با چشم‌های گریان اینجا را رها می‌کنند، برخی به‌خاطر حقوق کم آن از محک می‌روند اما بعد از آن دوباره پشیمان می‌شوند و می‌فهمند توان دوری از بیماران قدو نیم قد کوچک این بیمارستان را ندارند.

       منیر که تا پیش از این در بخش اطفال کار نکرده می‌گوید:« نمی‌دانستم بچه‌ها هم سرطان می‌گیرند.» او برنامه روزانه 15 سال قبل اقامتگاه محک را اینگونه شرح می‌دهد: «هر روز به بیمارانی که از شهرستان می‌آمدند و اینجا ساکن می‌شدند صبحانه می‌دادیم و ساعت 6 صبح آژانس مقابل نقاهتگاه می‌ایستاد و حدود 20 بچه را به بیمارستان‌هایی می‌بردند که باید کار درمان آنها انجام می‌شد باز آنها را به نقاهتگاه می‌آوردند. آن روزها هنوز خیلی اوضاع حاد نشده بود اما امروزه دیگر همه‌چیز عوض شده‌است؛ از بس کودکان مبتلا به سرطانی دیده‌ام که یا از بین رفته‌اند یا خوب شده‌اند دیگر به آن عادت کرده‌ام.مقابل آنها هم افرادی را می‌بینیم که برگشتی برایشان وجود ندارد. به‌راحتی کلمه مرگ را بر زبان نمی‌آورند و سعی می‌کنند با کلمات دیگری آن را صدا کنند. منیر می‌گوید که آنقدر به بچه‌ها نزدیک شده که اگر دو روز به بیمارستان نیاید آنها سراغش را می‌گیرند.

       منیر بر ارتباط نزدیک پرستاران با بیماران تاکید زیادی دارد. او می‌گوید:«خود من سرطان پستان داشتیم. کودک یکی از مددکاران ما مبتلا به سرطان چشم شد. یکی دیگر از پرستاران ما هم مبتلا به سرطان شد و امروز پولی بابت خدماتش دریافت نمی‌کند. غیر از این مهم‌ترین نکته در بیمارستان محک ارتباط نزدیکی‌است که می‌توانیم با بیماران برقرار کنیم.»

       بااین‌حال یکی از سخت‌ترین زمان‌ها برای وقتی است که بیمار و همراهش جواب پاتولوژی را می‌بینند و باور نمی‌کنند چیزی در بدن‌های ریزنقش این کوچولوها وجود دارد که می‌خواهد جانشان را بمکد. پرستاران تا مبارزه کردن با این بیماری را به آنها یاد دهند روزهای سختی را پشت سر می‌گذرانند. «در دشوارترین مرحله به ما می‌رسند، پرخاشگری می‌کنند و باورشان نمی‌شود که بچه سرطان دارد.» این‌ها را سرور می‌گوید. او خودش را در قهرمانی غلبه بر بیماری شریک می‌داند و اضافه می‌کند:« وقتی آن کودکان قهرمان شدند درواقع همه ما قهرمان شده‌ایم.» او اعتقاد دارد که بعد از 25 سال تجربه در بیمارستان‌های دیگر، کار کردن در محک زکات تجربه او است.« من تجربه‌ای را که در درمان بیماران کسب کرده‌ام می‌توانستم به اشتراک بگذارم. ما به آنها باید یاد می‌دادیم که وقتی جواب پاتولوژی مثبت می‌شود همه‌چیز را تمام شده ندانند. امروزه سرطان مساوی با مرگ نیست، بلکه سرطان‌های مختلفی هستند که قابل‌درمان‌اند.» او به خاطره دختر 13 ساله‌ای به‌نام فاطمه اشاره می‌کند که بعد از درمان وقتی از در بخش بعد از دو ماه بیرون آمد می‌گفت احساس می‌کند زندگی جدیدی روبه‌رویش ایستاده‌است.

       سرور درباره حال خود بعد از مرگ بیمارانش اینگونه توضیح می‌دهد:« در کنار مریضی که ازدست‌رفته مریض دیگری بوده که در راه درمان آن شرکت داشتیم و او بهبود یافته‌است.»

       او خاطرات عجیبی از نزدیکی پرستاران به بیماران برخی از پرستاران برای درمان کودکان نذر می‌کنند. اگرچه ما موارد زیادی داشتیم که نتوانسته‌اند اینجا بمانند اما افرادی که مانده‌اند کسانی بودند که با عشق کار می‌کنند. ما پرستاران زیادی داشتیم که خانه‌هایشان خیلی از محک دور شده‌است اما نمی‌توانند اینجا را رها کنند. خاک محک دامن‌گیر است کسی که اینجا می‌آید دیگر می‌ماند اما کسی که بخواهد برود همان ماه‌های اول مشخص است.»

سرور درباره تفاوت‌های پرستار بودن در بیمارستان کودکان مبتلا به سرطان و دیگر بیمارستان‌ها می‌گوید:
       «کار اینجا بسیار ظریف و متفاوت است. پرستاری اطفال خودش مشقت آور است اما حالا یک سرطان هم به آن اضافه کنید؛واقعا شرایط سخت می‌شود. وقتی که یک پرستار می‌خواهد رگ کودکی را بگیرد چند برابر یک بزرگسال دقت می‌طلبد. اما وقتی که کار تمام می‌شود و کودک در جواب می‌گوید که خاله دستت درد نکند، آن‌وقت همه این سختی‌ها از بین می‌رود.»
برچسب ها: پرستاران ، زکات ، علم
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: