به گزارش شفا آنلاین؛ساختمانهای بلند، مراکز فروش و رستورانهای شیک شمال
تهران فاصلهای عمیقتر از آنچه با متر قابل اندازهگیری باشد، با سازههای
جنوب این شهر دارند. مهاجرت غالبا جنبه بینالمللی نیز دارد،
مردمانی که پیش از این کشاورز بودند بهسوی شهرهای واقع در کشورهای خارجی
روانه شدند؛ کشاورزان و روستاییان به شهرها مهاجرت میکردند (همانطور که
در کشورهای در حالتوسعه مهاجرت انجام ميشود) زیرا در مناطق روستایی
فرصتهای اقتصادی چندانی وجود نداشت، علاوهبرآن شهرها مزایا و جذابیتهای
ملموس خود (شغل، ثروت، انواع و اقسام کالا و خدمات) را دارند. توسعه شهرهای
مدرن تأثیر شایانی نه فقط بر عادتها و شیوههای رفتار، بلکه بر الگوهای
اندیشه و احساس گذاشته است.
فروش تکهزمینهای شهری با قیمت و سود بالا باعث شد مسئولان نیاز به فضاهای عمومی و در دسترس همگان را فراموش كنند؛ اینگونه، فقط میزان فضای سبز شهری کاهش پیدا نمیکند بلکه میزان فضاهای قابلدسترس فرهنگی، فراغتی و سایر اماکن عمومی نیز رو به کاهش میگذارد؛ درحالیکه یکی از مهمترین شرایطی که برای کاهش الگوی مصرف فضای مسکونی (که در کشور ما بسیار بالاست) در شهر وجود دارد، وجود فضاهای قابلاستفاده و با کیفیت مناسب است. اکولوژی شهری پیششرطی است که مسئولان شهرها بتوانند محیطی متناسب برای زندگی شهروندان خود عرضه کنند، پیشرفتهای تکنولوژی، در صورت همراهی با اکولوژی میتواند در خدمت شهر قرار گیرد. این امر، امروزه در شهرهای بزرگ و ثروتمند دنیا، که قادر به تأمین هزینههای آن هستند، پس از آزمایشهای متعدد به مرحله عمل درآمده است.
این در حالی است که افشین میرزابابایی، معاون شرکت عمران و بهسازی شهری ایران، از شناسایی ۶۱هزار هکتار بافت ناکارآمد شهری و بافتهایی که پیشینه روستایی دارند در ۴۹۵ شهر ایران خبر داد و میزان سکونتگاههای غیررسمی شناساییشده را ۴۸هزار هکتار در ۹۱ شهر بیان کرد. تهران بیشترین بافت ناکارآمد (فرسوده) کشور را دارد. بیش از چهارهزار و ۴۰۰هکتار از پایتخت را بافت فرسوده تشکیل میدهد. مشهد بیش از دوهزار و ۵۰۰هکتار، تبریز دوهزار و ۵۳۰هکتار و اصفهان دوهزار و ۱۵۷هکتار بافت ناکارآمد شهری دارند. جمعیت انسانهای ساکن در یک منطقه تحتتأثیر محیطزیست آن قرار گرفته و بر زیستگاه، اقتصاد، بهداشت و... خود تأثیر میگذارند.
گسترش جمعیت شهرها در سالهای اخیر باعث افزایش فشار بر اراضی آنها مخصوصا زمینهای اطراف، بدون درنظرگرفتن شرایط خاص آنها شده، به همین دلیل رشد جمعیت به یکی از چالشهای شهرسازی و معماری تبدیل شده است. شهرها و محیطزیست قادر به رفع نیازهای جمعیت کنونی نیستند، آثار این فشار را میتوان در سیلها، گرمایش جهانی، آلودگی هوا و... دید. برای رسیدن به توسعه پایدار، انسانها باید منابع طبیعی و توان آن را در نظر بگیرند.
شهرهای ایران سیاسی است
ناصر فکوهی در تعریف خود، شروع تفکر درباره شهر و شهرنشینی را تا آغاز
دوران تمدنهای انسانی یعنی تا حداقل ششهزارسال پیش به عقب رانده است. به
گفته این جامعهشناس، شهر بهمثابه مفهومی مترادف و همپوشان با نوعی
سازمانیافتگی جدید در چندین زمینه اساسی و ظاهرا نخستینبار در منطقه
خاورمیانه (مصر و بینالنهرین) در جوامع انسانی شکل گرفت. جایی که
نخستینبار در تاریخ انسان با چنین تفکری روبهرو شدهایم، فلسفه یونان
باستان است. در آثار افلاطون و ارسطو که بهخصوص به موضوع سیاست و سازمان
سیاسی توجه خاصی دارند، مسائل شهری، شکل شهر، نوع روابط بین شهروندان،
چگونگی اجرای برنامههای اصلاحی، استفاده از ابزارهایی چون هنر و ورزش برای
بهبود زندگی شهروندان و... به صورت نظاممند به بحث گذاشته شده است و این
آثار هنوز برای ما قابلاستفاده هستند. تأثیر آثار یونانیان در تمدن اسلامی
از خلال آثار فیلسوفانی چون ابنسینا و فارابی و بعدها تفکر اندیشمندان
مسلمانی چون ابنخلدون که در جریانی گسترده و پربار از سنت تاریخنویسی و
جغرافیدانی اسلامی قرار میگیرد، برای ما بسیار قابلاستفاده است.
این در حالی است که پدیده شهر در ایران تاریخی طولانی دارد و برخی از قدیمیترین شهرهای جهان در این کشور وجود داشت؛ حتی در زمینه ادبیات شهرداری نیز ما منابع بسیار زیادی داریم که نشان میدهد دغدغه اداره مناسب شهرها، صدهاسال است که در این کشور وجود داشته است. با این وصف، شهر ایرانی از ابتدا شهری «سیاسی» و نه شهری مبتنیبر «قراردادی مدنی» بود. بعدها نیز زمانی که شهرهای ایرانی رشد خود را بهویژه به دلیل درآمدهای نفتی، از ابتدای قرن بیستم آغاز کردند، شهری «دولتی» و نه شهری استوار بر «اخلاق و مبانی شهروندی» باقی ماندند. نگاهی به درآمدهای نفتی که از نیمه قرن بیستم تمام جریانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کشور ما را تحتتأثیر قرار دادهاند، این امر را نشان میدهد.
نوسازی، که نوعی بازسازی شهری است، با
فرسودگی مکانها ارتباط دارد؛ هر دو، چرخههای سرمایهگذاری مالی در املاک و
مستغلات شهری هستند. شروع این روند از آنجایی است که مالکان تصمیم
میگیرند در نواحی کمارزش شهر سرمایهگذاری نکنند. مشاهدهگری مینویسد:
«بازار مسکن به سمت دستهبندی جمعیت براساس درآمدها و جایدادن آنان در
نواحی مختلف تمایل دارد. شاید نژادپرستی نوع دیگری از دستهبندی را به آن
بیفزاید. در صورتی که ناحیهای بهطور فزاینده با ساکنان کمدرآمد پر شود،
مالکان نسبت به حفظ مایملک خود در آنجا انگیزهای ندارند. اگر آنها مجبور
باشند برای بهبود این وضعیت سرمایهگذاری کنند، به دریافت اجاره بیشتری
نیاز دارند تا این سرمایهگذاری به كاري سودمند برای آنان تبدیل شود.
افرادی با درآمد بالاتر که میتوانند اجارههای بیشتری بپردازند، ممکن است
مایل نباشند در همسایگی دسته نخست زندگی کنند. مالکان با پشتگوشانداختن
تعمیرات، میتوانند پول بیشتری برای خرید ساختمانی دیگر در محلی دیگر
پسانداز کنند».
مفهوم بافت فرسوده، تعریف مشترکی ندارد
به سبب ارزانبودن قیمت مسکن در بافتهای فرسوده، درصد بالایی از جمعیت در
آنها زندگی میکنند؛ علاوه بر آن، با گذشت زمان، هر روز بر آمار بافتهای
فرسوده افزوده میشود و محلههای جدیدتری به بافت فرسوده تبدیل میشوند.
گسترش حاشیههای شهری بدون برنامهریزی و مهندسی نیز این معضل را دوچندان
میكند. مهمترین مسئلهای که در این میان به چشم میخورد، نبود تعریف
مشترک از مفهوم بافت فرسوده، تقلیل شاخصهای تشخیص فرسودگی بافت به مسائل
کالبدی و درنتیجه ناکارآمدبودن تعاریف موجود است. هرچند بررسی تجارب
جهانی نشان میدهد تعریف مشترک و واحدی از بافت فرسوده وجود نداشته و
پویایی این بافت و بروز مسائل گوناگون در آن سبب میشود ارائه یک تعریف
واحد به تقلیلگرایی در موضوع بینجامد و به کاستیهای فراوانی دامن بزند؛
باید توجه داشت، نبود تعریف مشترک به معنای فقدان رویکرد نیست.
آنچه درحالحاضر بهعنوان تعریف مشترک و مصوب بافت فرسوده در سازمانهای مختلف اجرائی مد نظر قرار میگیرد، معیارهای سهگانه ارائهشده از سوی شورای عالی شهرسازی و معماری ایران براساس ریزدانگی، ناپایداری و نفوذناپذیری است. تاکنون نقدهای بسیاری بر این معیارها وارد شده و تجربه اجرای نوسازی بافتهای فرسوده نیز نشان میدهد این سه معیار شاخصهای مناسبی برای تشخیص بافتهای فرسوده نیستند. مشاور فرانسوی اپور ابتدا مفهوم «بافتهای شکننده» را به جای «بافتهای فرسوده» به کار برد و سپس این سه معیار را فقط برای شناسایی اولویتهای مداخله مناسب برشمرد. او نظرات خود را درباره سه معیار مصوب شورای عالی شهرسازی و معماری چنین بیان کرد: «معیار شماره یک یعنی «کوچکبودن قطعات» ربطی به کیفیت بافت ندارد.
حذف این قطعات، حذف تاریخ شهر
است که حاصل انباشت زمان است. معیار شماره دو یعنی «کمدوامی»، نشاندهنده
محلههایی است که در صورت وقوع زلزله دچار بیشترین آسیب شده و مقاومسازی
آنها ضروری است. معیار شماره سه یعنی نفوذناپذیری (فقدان دسترسی مناسب به
وسایل نقلیه) ارتباطی با نوسازی ندارد، بلکه باید برای رفع این معیار
بهدنبال ایجاد فضاهای باز باشیم و به شبکه حملونقل عمومی در این محلهها
باید بهصورت ویژه توجه شود. بافتهای فرسوده بهدلیل نوع مصالح
بهکاررفته در آنها ایستایی و استحکام پاییني دارند، سکنیگزینی بخشی از
فضای سکونت بافت فرسوده از سوي مهاجران بافتهای حاشیهای از مطلوبیت فضایی
و کالبدی بافت میکاهد. شبکه معابر موجود بهدلیل پایینبودن ضریب
نفوذپذیری، شکل اندامواره آنها و نداشتن سلسلهمراتب دسترسی، کارایی لازم
را ندارد. سیستم دفع فاضلاب این بافتها بيشتر بهصورت سنتی (چاه یا هدایت
به آبهای سطحی) است که بهدلیل ماهیت شیمیایی فاضلاب، مشکلات کالبدی و
زیستمحیطی را در این بافتها تشدید میکند. بهدلیل کمعرضبودن معابر
اصلی متصل به این بافتها، تردد وسایل نقلیه با مشکلات عدیدهای مواجه است،
معضل ترافیک ناشی از آن باعث تشدید آلودگی هوا و اثرات نامطلوب بر کالبد
این بافتها میشود. فرسودگی فقط کالبدی نیست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ نیز
فرسوده میشوند که هرکدام سبب فرسودگی آن دیگری هم میشود که آثار آن در
بافت فرسوده دیده میشود.
جابهجایی ساکنان اصیل، جایگزینی میهمانان ناآشنا
بزرگترین خطری که درباره بيشتر بافتهای فرسوده و مرکزی شهرهای با سابقه
کهن، تشخیص داده ميشود، موضوع بروز تغییرات ناخواسته و مستمر در ترکیب
اجتماعی ساکنان این قبیل بافتهاست. همزیستی ناگزیر و غیرارادی با اقشار
اجتماعی تازهوارد و ناآشنا به فرهنگ محله و بافت، میتواند تبعات متفاوتی
را بهدنبال داشته باشد. درصورتیکه این همجواری به اختلاط فرهنگی
بینجامد، با توجه به اصل تأثیر متقابل، بخشهایی از فرهنگ نیروی تازهوارد،
به ساکنان قدیمی این مناطق منتقل میشود و در بهترین حالت میتوان امیدوار
بود که اثرات سازنده و مثبت این تعامل، بیش از آثار تخریبکننده و
ویرانگرش باشد؛ اما درصورتیکه میزبان بیش از این نیز تحت تأثیر فشارهایی
از جنس بیعلاقگی به سکونتگاه آبا و اجدادی خویش قرارگیرد، بهدلیل فقدان
تأمین حداقلهای اولیه زندگی شهرنشینی (آنگونه که در نقاط نوساز شهر رخ
میدهد) به یک نیروی منتقد و آماده کندهشدن از بافت تبدیل میشود و بدون
تردید جابهجایی ساکنان اصیل و جایگزینی میهمانان ناآشنا اتفاق میافتد.
نکته بسیار مهمی که جامعه ساکن بافتهای فرسوده را تهدید میکند، معضل
اعتیاد است که در برداشتهای محیطی و میدانی انجامشده از سوی محققان به
دفعات مشاهده شده است. شیوع این آسیب اجتماعی که بهخودیخود، دافعه قوی
برای فراریدادن افراد سالم از محیط پیرامون و بافت آلودهشده سکونتی محسوب
میشود، از جمله آسیبهای جدی اجتماعی است و چنانچه مسئولان برای حل این
معضل چارهاندیشی نكنند، چه بسا هرگونه اقدام براي بهسازی و نوسازی کالبدی
بافتهای فرسوده، بياثر میماند. بررسی سطح درآمد و هزینههای خانوار در
بافتهای فرسوده حاکی از آن است که بيشتر ساکنان این بافتها درآمد
پایینتری نسبت به هزینههای ماهانه خود دارند، این موضوع امید
برنامهریزان شهری را براي نوسازی ابنیه فرسوده در این بافتها کاهش
میدهد.
حجم اندک سرمایهگذاریهای عمرانی انجامشده در سطح بافت فرسوده از
سوی حوزههای مختلف مدیریت توسعه شهری و بهتبع آن، نبود انگیزه در بخش
خصوصی برای سرمایهگذاری در بافت، مانع از این شده است که این بافتها به
موقعیتهای اقتصادی مطلوب دست یابند. وزارت کشور بهویژه زیرمجموعه حوزه
معاونت عمرانی این وزارتخانه، وزارت مسکن و شهرسازی، سازمان میراث فرهنگی و
صنایع دستی و گردشگری کشور هرکدام بهنوعی خود را در این حوزه سهیم و دخیل
میدانند، همین موضوع باعث تشدید مشکلات و ناهماهنگی در سیاستگذاری و
اقدامات اجرائی میشود. شرق