کد خبر: ۱۱۲۱۶۷
تاریخ انتشار: ۰۱:۳۰ - ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ - 2016June 16
شفا آنلاین>جامعه پزشکی>حسین فروتن، فوق تخصص گوارش و استاد گروه داخلی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
به گزارش شفا آنلاین،به نقل از سپید  وی بیست و چهارمین رئیس دانشگاه تهران از یکم دی ماه ۱۳۶۴ تا ۲۱ مهر ۱۳۶۷ بود. فروتن در انتخابات مجلس سوم از حوزه انتخابیه تهران با کسب ۸۷۸ هزار رای به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.

       اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطره ۸ خرداد ۱۳۶۷ خود در مورد او نوشته (ظهر دکتر حسین فروتن رئیس دانشگاه تهران) آمد و برای حل مشکل ریاست دانشگاه تهران استمداد کرد. مدعی است تعویض رئیس آسان نیست. رئیس دانشگاه تهران است و از حوزه انتخابیه تهران هم (به‌عنوان نماینده مجلس) انتخاب‌شده است.

       بسیاری حسین فروتن را با عنوان ریاست 3 ساله‌اش بر دانشگاه تهران می‌شناسند. سال‌هایی که بخش آموزش پزشکی از وزارت علوم جدا و به وزارت بهداشت سپرده شد. پزشکی که دوست داشت مربی حرفه‌ای ورزشی باشد وحالا در68 سالگی به حرفه‌اش عشق می‌ورزد. مردی که عطای سیاست را به لقایش بخشید و حالا خوشحال و با لذت ازروزهایی می‌گوید که به روستای زادگاهش برمی گردد تا اهالی را رایگان معاینه کند، پزشکی که می‌گوید: دلش در هیچ جای دنیا آرام نگرفت جز کشورش .

اولین تصویر ذهنی‌تان از کودکی‌تان را به یاد دارید؟
       من متولد یک روستای زیبا بین املش و رودسر بودم و از شش‌سالگی‌ام را خوب به یاد دارم. در یک خانواده پرجمعیت و باصفا به دنیا آمدم.

4 برادر و 3 خواهر بودیم.

       فروردین 1327 در شهر رودسر، روستای پیش بیجار به دنیا آمدم و تا دوره دیپلم را در رودسر گذراندم. در سال 47 در کنکور شرکت کردم. آن زمان کنکور هم به‌صورت سراسری نبود، بلکه هر دانشگاهی برای خود کنکور برگزار می‌کرد و گروه‌ها هم متنوع بود. مثلا در گروه پزشکی رشته‌های پزشکی، دندان‌پزشکی، دامپزشکی و داروسازی وجود داشت. رشته‌های دیگر هم هرکدام برای خود گروه جدا داشتند.
در آن زمان چندین دانشگاه بزرگ ازجمله دانشگاه شیراز، اصفهان، مشهد، تبریز، تهران و جندی‌شاپور رشته پزشکی را داشتند. من در شیراز، تبریز، مشهد و تهران امتحان دادم. در آن زمان دانشگاه تهران 200 دانشجوی پزشکی می‌گرفت، رتبه‌های 201 تا 280 در رشته دندانپزشکی پذیرفته می‌شدند و پس‌ازآن داروسازی و دامپزشکی بود. رتبه من 213 شد ولی چون به رشته دندانپزشکی علاقه نداشتم، دامپزشکی را انتخاب کردم. در دانشگاه مشهد و تبریز هم پزشکی قبول شدم. دانشگاه مشهد را انتخاب کردم و دوره عمومی و تخصصی را در آنجا گذراندم و فوق تخصص را در تهران بودم.

 چرا مشهد؟
       پدرم دوست نداشت به تبریز بروم چون می‌گفت؛ زبان ترکی بلد نیستی و به مشکل بر‌می‌خوری و از طرفی مشهد را هم دوست داشت.

 پدرتان کار کشاورزی می‌کردند؟
       پدرم میر آب بود، یعنی که مسئول تقسیم آب بین روستاها و کشاورزان بود و مردی بسیار مدیر و باشخصیت بود. پدرم سواد داشت و چندین سال مسئول تقسیم آب بود بدون کوچک‌ترین تنش و مشکلی بین مردم .

پدر دوست نداشتند ادامه‌دهنده حرفه خودش باشید؟
       نه اصلا. پدرم خیلی مشوق ما بود برای درس‌خواندن و همیشه می‌خواستند که ما فقط به درس و مدرسه برسیم و من واقعا خیلی باپشتکار درس می‌خواندم.

فکر می‌کنید دلیل تاکید پدرتان چه بود؟
       پدرم فکر می‌کرد درس خواندن و سواد داشتن خیلی مهم‌تر از این است که کسی ثروت داشته باشد.

 همه بچه‌ها درس‌خوان بودند؟
       بله تقریبا همه ما درس خواندیدم ولی فقط من وارد حوزه پزشکی شدم.

دبستان را در همان روستا شروع کردید؟
       بله فقط با یک سال تاخیر. پدر و مادرم فراموش کرده بودند که باید من را شش‌سالگی ثبت‌نام کنند و من دبستانم را در 8 سالگی شروع کردم.

آرزوی دوران کودکی‌تان را به یاد دارید؟ دوست داشتید چه‌کاره بشوید؟
       همیشه دوست داشتم معلم ورزش شوم. چون خودم خیلی اهل ورزش بودم و همیشه دوست داشتم یا حرفه‌ای ورزش کنم یا مربی حرفه‌ای شوم.

پس چطور سر از دانشکده پزشکی درآوردید؟
       من به خواست پدرم پزشک شدم. پدرم خیلی دوست داشت من دکتر شوم

به خاطر اسم‌ ورسمش یا اینکه رشته پولسازی بود ؟
       هیچ‌کدام. پدرم نیاز مردم و محرومیت را می‌دید و دوست داشت که من پزشکی شوم که به مردم کمکی کنم. من تا همین امروز بدون وقفه ماهی دو بار به روستای زادگاهم می‌روم و مردم را رایگان معاینه می‌کنم.

پدرتان پزشک شدن شمارا دیدند؟
       بله . من وقتی پزشک عمومی بودم و در شهر املش در مطبم بودم در روستایمان پدرم سکته‌مغزی کرد و تا من خودم رابرسانم فوت کردند. پدرم مرد بزرگی بود و مدیریت خاصی داشت.

یعنی خودتان هیچ شناخت و علاقه‌ای از پزشکی نداشتید؟
       همه بچه‌ها دوست دارند پزشک شوند و من هم در همین حد دوست داشتم، ولی اولویت من نبود.

باوجوداین علاقه و اینکه خیلی هم ورزش می‌کردید لطمه‌ای به درس خواندنتان نمی‌زد؟
       من خیلی باپشتکار و زیاد درس می‌خواندم. شاید در تمام رودسر فقط من بودم که هم خیلی درس می‌خواندم و هم ورزش می‌کردم. هیچ‌وقت ورزش مانع درس خواندن من نشد حتی تا همین امروز هم ورزش می‌کنم.

ولی درنهایت ورزش به نفع پزشکی کنار رفت؟
       هیچ‌وقت ورزش برای من کمرنگ نشد. یک خواسته درونی و علاقه‌ای بود که تا همین حالا در وجودم هست.رشته اولم نشد ولی فراموشش نکردم.

فکر می‌کنید اگر رشته اولتان می‌شد الآن در چه جایگاهی بودید؟ یک معلم ورزش ؟
       قطعاً یک مربی حرفه‌ای می‌شدم آن‌هم در سطح جهانی . یک مربی مطرح در دنیا

الآن چه ورزشی می‌کنید؟
       فوتبال.

چرا اینقدر درس می‌خواندید؟
       دقیق نمی‌دانم ولی شاید برای جبران ضریب هوشی‌ام بود.

یعنی بچه باهوشی نبودید؟
       نه . من ضریب هوشی خیلی بالایی نداشتم ولی خیلی درس می‌خواندم و همین پشتکارم جبران می‌کرد.

به نظر شما پشتکار می‌تواند جبران کم‌هوشی باشد؟
       بله کاملاً . ضریب هوشی تنها ملاک نیست و فاکتوری مثل پشتکار خیلی موثرتر است . به نظر من در رشته‌ای مثل پزشکی که این موضوع خیلی هم بیشتر است. ما برای اینکه یک پزشک خوب شویم بیشتر به تلاش و پشتکار نیاز داریم تا صرفا ضریب هوشی بالا.

پس اینکه شما می‌گویید با سیستم جذب دانشجوی پزشکی ما در تضاد است تنها ملاک ما فقط ضریب هوشی است؟
       بله دقیقا جذب افراد باپشتکار در پزشکی بهتر از افراد باهوش است. ما فقط بچه‌های باهوش را جذب پزشکی می‌کنیم و از این هم خیلی صدمه دیدیم.

       در تمام دنیا بچه‌هایی با ضریب هوشی بالا فقط روی یک‌رشته متمرکز نمی‌شوند. آنها روی رشته‌های علوم انسانی هم خیلی دقیق سرمایه‌گذاری می‌کنند. دنیای امروز عرصه اقتصاد و سیاست است. جامعه‌ای که اقتصاددان‌های قدرتمند نداشته باشد، سیاست‌مدار نداشته باشد حرفی برای گفتن ندارد. ما ازاینجا خیلی صدمه خوردیم. آدم‌های باهوش خیلی جذب رشته‌های پزشکی نمی‌شوند پزشکی پشتکار و عشق می‌خواهد، فقط هوش نمی‌تواند یک پزشک خوب بسازد.

سوالی برای من پیش‌آمده، شما چطور به این نتیجه رسیده بودید که ضریب هوشی زیادی ندارید و برای جبران آن باید جدی‌تر درس بخوانید؟
       یک حس درونی بود. یعنی کمبودی وجود دارد که باید برای جبران آن تلاش بیشتری کرد. من همیشه جزو 4 نفر اول کلاس بودم نه اینکه درسم ضعیف باشد ولی می‌دانستم باید یک درس را چند بار بخوانم.

تمام دوران مدرسه را از روستا تا شهرمی‌آمدید؟
       فاصله روستاهای شمال با شهرها خیلی زیاد نیست. من هم از خانه تا مدرسه را پیاده می‌رفتم وبرمی گشتم چیزی حدود 6 کیلومتر بود. 6 کیلومتر می‌رفتم و همان راه را برمی‌گشتم و با چه شوق و عشق علاقه‌ای این راه را می‌رفتم.

الآن از اینکه پزشک شدید راضی هستید یا دوست داشتید یک مربی جهانی باشید؟
       نه خوشحالم که پزشک هستم . آدم‌ها عادت می‌کنند

عادت کردید یا علاقه‌مند شدید؟
       هر دو. نمی‌توانم بگویم عاشق حرفه‌ام هستم ولی دوستش دارم و با آن کنار آمدم.

دوران کودکی بچه خودساخته‌ای بودید یا امکانات و رفاه داشتید؟
       ما یک خانواده متوسط رو به پایین بودیم.

دوران دانشجویی حمایت مالی می‌شدید؟
       دوران خیلی سختی داشتم. پدرم کمک می‌کرد ولی خیلی کم و محدود بود. زمان ما هویدا نخست‌وزیر بود، بچه‌هایی را که معدل الف داشتند بورسیه و کمک‌خرجی می‌داد و من در تمام دوران دانشکده از این بورسیه استفاده می‌کردم. با همان پول زندگی خودم و یکی از دوستانم را که مشکل مالی داشت اداره می‌کردم.

سربازی چطور؟
        در آن زمان سپاه بهداشت بود و بنده هم دو سال سربازی را در سال 55 و 56 در سپاه بهداشت خواف گذراندم.

چه سالی ازدواج کردید؟
       سال 56

ازدواجتان سنتی بود؟
       خانمی که انتخاب کردم دانشجوی مهندسی صنایع غذایی در دانشگاه شهید بهشتی بود و از فامیل‌ها دورمان هم بودند.
ایشان برعکس من ضریب هوشی بسیار بالایی دارند.

       تربیت فرزندان من به طور کامل در دست همسرم بوده است. ایشان یک تکنسین آموزشی فوق العاده قوی هستند که بسیاری از دانشگاه‌ها می‌خواستند با ایشان کار اجرایی انجام دهند، اما با خواست بنده بیرون آمدند. تمام آموزش بچه‌ها هم به عهده همسرم بوده است. ایشان ضریب هوشی بسیار بالایی دارند و بزرگ‌ترین شانس زندگی من هستند و اگر موفقیتی داشته‌ام، مسئولیت اصلی آن به عهده ایشان است.

ادامه تحصیل دادند؟
       تمام زندگی من و موفقیت بچه‌ها مدیون مدیریت ایشان در منزل است. ایشان پزشکی هم قبول شدند ولی من اجازه ندادم ادامه تحصیل بدهند.

چه اعتراف شجاعانه‌ای. چرا اجازه ندادید؟
       خوب خودشان هم دوست داشتند بیشتر به امورات بچه‌ها برسند

هیچ‌وقت از این کار پشیمان نشدید؟
       نه چرا پشیمان؟ ما یک تصمیمی را باهم گرفتیم. همسر من یک همسر نمونه و یک مادر فوق‌العاده است و همیشه حامی و پشتوانه من بود در زندگی.

چند بچه‌دارید؟
       من درواقع6 بچه‌ دارم. پسرم و عروسم و دو دخترم و دامادهایم همه بچه‌های من هستند و البته دو نوه‌ هم دارم.

سه فرزند شما رشته‌های پزشکی خوانده‌اند، تشویق و تحمیل شما بود یا خودشان علاقه داشتند؟
       نه هر سه تحمیل من بود.

یعنی به‌اجبار شما؟ چرا؟
       چون خودم به این رشته علاقه‌مند شده بودم و از طرفی هنوز می‌دیدم رشته‌ای است که می‌شود در آن مستقل کارکرد.
پسرم یاسر، متخصص رادیولوژی است، لیلا متخصص بیهوشی است و زهرا داروسازی خوانده است.

چرا اصرار داشتید که پزشکی بخوانند؟
       نمی‌دانم، ارثی بود. پدرم هم این رشته را برای بنده انتخاب کرد و البته خودم هم خیلی این رشته را دوست داشتم. به همین دلیل اعتقاد دارم که گزینش پزشکی باید از گزینش سایر رشته‌ها جدا شود و فقط به استعداد نگاه نشود. به همین دلیل است که باهوش‌ترین افراد در کشور ما پزشکی می‌خوانند اما بررسی نمی‌شود که آیا این‌ها به این رشته علاقه دارند یا خیر. به نظر بنده آدم‌های معمولی باپشتکار خوب برای این رشته بهترند تا افراد باهوش. افراد باهوش باید وارد رشته‌های اساسی‌تر شوند که برای کشور مفید باشند.

پسرتان به چه رشته‌ای علاقه داشت؟
       - ریاضی. به نظر بنده باید این جو در کشور ایجاد شود تا افراد به سمتی بروند که در آن استعداد بیشتری دارند، به‌خصوص در رشته پزشکی؛ چراکه تعداد افراد مشکل‌دار هم در این رشته رو به افزایش است و تعداد زیادی از دانشجویان پزشکی هم افسرده هستند. الآن جو به صورتی است که پزشکان به سمت رشته‌های درآمدزا می‌روند که البته وزیر بهداشت به دنبال این هستند که این را اصلاح کنند.

وقتی به گذشته زندگی‌تان نگاه می‌کنید کاری هست که از آن پشیمان شده باشید؟
       نه فکر نکنم.

  دلتان نمانده پیش ورزش و مربی‌گری.
       بله یک جورایی. باید در کنار درس آدم یک هنر و عشقی هم داشته باشد. باید به آدم‌ها فرصت بدهیم تا استعدادهای خودشان را کشف کنند.

چه سالی فوق تخصص شرکت کردید و چرا رشته گوارش را انتخاب کردید؟
       در سال 62 فوق تخصص شرکت کردم. در وزارتخانه نیز دکتر فاضل دوره فوق تخصصی را آغاز کرده بود و در آن سال دکتر فرهادی سرپرست دوره تحصیلی و تکمیلی در وزارت بود. من به قلب هم علاقه داشتم، اما چون رشته گوارش در دانشگاه سطح بالاتری داشت و اساتید آن قوی بودند، این رشته را انتخاب کردم و ادامه آن را هم با استاد راشد در بیمارستان امام خمینی گذراندم. در سال 62 بخش ما و بیمارستان طالقانی به‌عنوان اولین فوق تخصص گوارش تصویب شدند.

درواقع پس از پایان تحصیلات در مشهد به تهران آمدید؟
       سال 61 به تهران بازگشتم و همان موقع استخدام شدم. در مشهد هم پذیرش داشتم، اما تهران را انتخاب کردم.

رابطه استاد و شاگردها نسبت به گذشته خیلی فرق نکرده؟
       به‌هرحال با گذشت زمان روابط افراد هم‌تغییر می‌کند و همانند گذشته نیست و به نظر من طبیعی است؛ چراکه تغییرات جامعه بر افراد تاثیر دارد. همان‌گونه که شیوه تربیت فرزندانمان تغییر کرده است. نباید انتظار داشته باشیم که فرزندان ما همانند پدرانشان باشند. حتی تحریم جامعه و متحول‌شدن ارتباطات، نیز می‌تواند بر دسترسی دانشجویان به منابع پزشکی اثر گذاشته و در رابطه آموزشی استاد و دانشجو تاثیر داشته باشد.

اولین سمت رسمی که گرفتید چه بود؟
       - اولین سمت رسمی بنده، غیرازاینکه سال‌ها رئیس بخش گوارش بیمارستان امام خمینی بودم، در سال 64 رئیس بیمارستان امام خمینی شدم.

حکمتان را از چه کسی گرفتید؟

       - از آقای دکتر فرهادی
 شما بیست و چهارمین رئیس دانشگاه تهران هم بودید، درست است؟

       بله
 این مسئولیت از سوی چه کسی داده شد؟
       اواخر سال 66 بود که دکتر فرهادی، رئیس دانشگاه تهران بودند. در همان زمان ایشان به سمت وزیر فرهنگ و آموزش عالی انتخاب شدند و بنده را به‌عنوان رئیس دانشگاه انتخاب کردند.

در زمان ریاست شما مسئله انفصال آموزش پزشکی از وزارت علوم و درنتیجه جدایی دو دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران مطرح شد؟
       در آن زمان بنده ازیک‌طرف با بخش پزشکی بودم و از طرف دیگر هم مجبور بودم که منافع دانشگاه را، که دانشگاه مادر بود، حفظ کنم و به همین دلیل رابطه بنده با مسئولین دانشگاه علوم پزشکی خیلی خوب نبود. بنده جزو مخالفین این انفصال بودم و خیلی به نفع دانشگاه تهران کارکردم.

 چرا مخالف بودید؟
        به این دلیل که در هیچ جای دنیا، پزشکی از غیرپزشکی جدا نبود. برای بنده هم خیلی سخت بود که این تغییر و تحولی که در دنیا مرسوم نبوده رخ دهد. آن زمان یکی از دلایلی که مطرح می‌کردند؛ کمبود تعداد پزشکان بود. ممکن است که با این کار تعداد پزشکان زیاد شود، ولی درنهایت مردم از ما راضی نخواهند بود. بنده می‌گفتم که آموزش اولویت دارد، تربیت یک پزشک باسواد بهتر از 100 پزشک کم کفایت است و فکر می‌کنم که این اتفاق در حال حاضر تا حدی رخ‌داده است.

یعنی هنوز هم پس از گذشت این سال‌ها مخالف این کار هستید؟
       بله. اوایل بحث‌های مختلفی مطرح می‌شد و حتی می‌خواستند وسط دانشگاه حصار بکشند تا دو دانشگاه کاملا از هم جدا شود و من دیدم که اگر کوتاه بیایم واقعاً این اتفاق می‌افتد، لذا ما هم حاضر نشدیم که چنین اتفاقی رخ بدهد. ساختمان‌هایی هم که وجود داشت باید تقسیم می‌شد.

در این خصوص به دلیل اختلافاتی که وجود داشت، دکتر حبیبیی انتخاب شد تا ماجرا خاتمه یابد. درواقع خوابگاه‌ها هم باید از هم جدا می‌شد یکی از اقداماتی که در آن زمان بنده انجام دادم، این بود که آن منطقه را به دانشکده علوم و ورزش تبدیل کردم و بدون اینکه مجوز بگیرم، اعلام کردم که از شورای گسترش در وزارت فرهنگ مجوز گرفته‌ام؛ چراکه می‌دانستم، آقای دکتر فرهادی با بنده مخالفت نمی‌کنند.

 پس‌ازآن هم دکتر حبیبی و دیگران را به آنجا بردم و اعلام کردم که اینجا دانشکده ورزش دانشگاه تهران است و باید جزو دانشگاه تهران بماند. درواقع دانشگاه تهران را به‌سختی حفظ کردم. به خاطر دارم، آن زمان استادیومی که در آنجا بود، هنگام جنگ بسیار به کارآمد. بنده بودجه‌ای را که آقای مهندس موسوی برای جنگ به دانشگاه می‌داد را صرف ساخت این استادیوم کردم، که در زمان بمباران بسیار به درد آموزش ما می‌خورد و بسیاری از کلاس‌های ما در آنجا برگزار می‌شد. در حال حاضر هم این استادیوم یکی از بهترین استادیوم‌های کشور است.

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: