شفا آنلاین>اجتماعی>سلامت> احتمالا هیچکدام از آنها خاطره روزی را که رتبه کنکورشان اعلام شد و فهمیدند میتوانند پزشکی بخوانند را فراموش نکردهاند، خاطرهای که اگرچه برای بیشترشان تا چند سال پیش هنوز شیرین بوده اما حالا به یادشان نمیآید؛ مگر اینکه بعدش یک آه بلند بکشند از آرزوهایی که به واقعیت نپیوستند و مسیر سخت و طولانی که بعد از هفت هشت سال درس خواندن هنوز پیش رو دارند تا بتوانند نفس راحتی بکشند.
به گزارش
شفا آنلاین،به نقل از سپید شاید این حکایت بسیاری از پزشکان عمومی کشور باشد اما
قطعا داستان پزشکان روستایی و البته پزشکانی که طرحشان را در روستاها
میگذرانند جالبتر از همه است. پزشکانی که خیلیهایشان صدها کیلومتر از
شهر و خانوادهشان دور افتادهاند و هر روز که میگذرد روزهای باقی مانده
را میشمارند. اصلا آنها برای روزشماری کردن برای
بازگشت به روستاها
فرستاده نشدهاند بلکه مسئولانی که قوانین را تدوین کردهاند ماندگاری
پزشکان یکی از اصلیترین اهدافشان بوده است.
آنها قطعا میخواستهاند
پزشکانی که به روستاها میروند و بعد از چند سال زیر و بم زندگی مردم
دستشان میآید و با آنها ارتباط بگیرند به سرعت جایگزین نشوند اما واقعیت
با خواسته آنها تفاوت زیادی دارد.
مریم که یکی از همین پزشکان است و در یکی
از روستاهای خوزستان طرحش را میگذراند به سپید میگوید: «هیچ کدام از
پزشکانی که در روستا خدمت میکنند و من میشناسمشان قصد ماندگاری ندارند.
همه انتظار میکشند که یا طرحشان تمام شود و یا آن مقدار پولی را که برای
شروع کار در شهرهای بزرگ در نظر داشتهاند را به دست بیاورند و به سرعت
روستاها را ترک کنند. دلیلش هم واضح است. دیگر نمیشود ادامه داد.
پرداختها آنقدر غیر منطقی و تبعیض آمیز است که کسی به ماندن در این شرایط
فکر هم نمیکند. پرداختها طبق پروتکلهای بسیار قدیمی واریز میشود. یعنی
چندین مرحله از قوانین فعلی پرداخت به پزشکان روستایی کمتر است.» البته
گویا فقط پرداخت کم مشکل پزشکان نیست بلکه عدم شفافیت در پرداختها هم
داستان خودش را دارد.
حمید که در خراسان جنوبی خدمت میکند، میگوید: «اصلا
مبالغ ذکر شده در قراردادها به پزشکان داده نمیشود. ما نمیدانیم کف و
سقف حقوقمان چقدر است. از طرفی طبق قوانین نباید کسوراتی مانند بیمه از
حقوق پزشک کم شود اما در عمل این اتفاق میافتد. شاید وضع قوانین در حال
بهتر شدن باشد اما عمل به آنها اصلا وضعیت خوبی ندارد.»
نه آب داریم نه امنیت! اگر
بخواهیم طبق هرم مازلو نیازهای اولیه برخی پزشکان روستایی را بررسی کنیم،
نتیجه خوبی به دست نمیآید. چراکه با فقدان امکاناتی مواجه میشویم که در
قاعده هرم قرار دارند. یعنی حتی آب و امنیت. «آب لوله کشی وجود ندارد. باید
آب مصرفی مان را که بطریهای آب معدنی هستند از شهرهای اطراف بخریم. همین
آب آلوده هم بعضی وقتها قطع میشود. مثلا من بهعنوان پزشک که باید الگوی
پاکیزگی باشم، سال گذشته در طول تمام تعطیلات نوروز نتوانستم حمام کنم.»
اینها را بهزاد میگوید که در روستای محرومی در استان سیستان خدمت میکند.
البته دسترسی نداشتن به آب چیزی نیست که او را بیش از همه چیز ناراحت کند.
می گوید: «اینجا مردم عادی هم آب ندارند. نمیشود توقع داشت به خاطر من
پزشک بیایند آب لوله کشی راه بیندازند.
اگرچه کارهای دیگری میتوانند بکنند
که ما کمتر عذاب بکشیم اما نیازهای اولیه دیگری هم داریم که میشود تامین
کرد، اما تامین نمیکنند مثل امنیت. بسیاری از روزها پزشک از عصر تا شب در
محل خدمتش تنها میماند در حالی که همه از وضعیت امنیت روستاهای مرزی
سیستان خبر داریم.» حالا اگر فکر میکنید وسوسه پول زیاد او را در سیستان
نگه داشته اشتباه میکنید.
ناراحتی دیگر او همین نحوه پرداختها و تبعیضی
است که بین پزشکان طرحی و پزشکان معمولی روستایی وجود دارد. میگوید: «ما
بسیار کمتر از پزشکان معمولی حقوق میگیریم در حالی که کارمان اگر بیشتر از
خیلی هایشان نباشد کمتر نیست.» وضعیت پزشکانی که در بیمارستانها خدمت
میکنند شاید ازنظر امنیت و امکانات بهتر از روستا نشینها باشد اما
دریافتی شان آنقدر کم است که خیلی از آنها روی بیان کردنش را ندارند. یکی
از آنها که در بیمارستان هیرمند زابل طرحش را میگذراند و نمیخواهد نامش
برده شود، میگوید: «برخی مواقع هفتصد هزار تومان یعنی پایه حقوقمان را
واریز میکنند و بقیهاش را به بعدتر موکول می کنند. واقعا هفتصدهزار تومان
کفاف سیر کردن شکممان را هم نمیدهد. بعضی وقتها به این نتیجه میرسم که
این بیگاری است نه پزشکی. بسیاری از آدمهای معمولی با تحصیلات پایین هم
حاضر نیستند در چنین شرایطی کار کنند اما ما مجبوریم.»
شاید
فکر کنید وضعیت کسانی که طرحشان را در روستاهای اطراف تهران میگذرانند
بهتر است اما اینبار هم اشتباه میکنید چراکه آنها هم به نوعی دیگر احساس
میکنند در حقشان ظلم شده. زهرا در یکی از روستاهای اطراف تهران خدمت
میکند و میگوید: «اگر نخواهم در روستا بمانم هر روز باید سه ساعت رانندگی
کنم تا به خانه برسم. فردا هم سه ساعت رانندگی کنم تا برگردم. وضعیت من از
کسی که برای برگشتن به خانه باید در هواپیما بنشیند و حداکثر یک ساعت و
نیم پرواز داشته باشد بهتر نیست.
وضعیت روستایی که در آن خدمت میکنم هم از
نظر دسترسی به امکانات و وضعیت سلامتی مردم هیچ چیز بیشتراز دور
افتادهترین روستاها ندارد اما وضعیت دریافتم قابل مقایسه با کسانی نیست که
اسم خدمت در مناطق محروم روی پروندهشان خورده. تفاوت من با آنها این است
که روستای محل خدمتم جزئی از استان تهران محسوب میشود اما وضعیت کارم هیچ
تفاوتی با آنها ندارد.»
البته
به نظر می رسد در ماههای اخیر اتفاقات خوبی در مورد رسیدگی به مشکلات
پزشکان خانواده در وزارت بهداشت افتاده است. اما هنوز برای حل مشکلات این
گروه از پزشکان که واقعا صف اول درمان در ایران هستند راه درازی باقی
مانده. همین چند سطر شاید بتواند دلیل پیچیده شدن کلاف پزشک خانواده را
مخصوصا در روستاها و شهرستانهای محروم توضیح دهد. کلافی که هر کدام از
مسئولان سعی میکند گرهای از آن را باز کند. اما توجه نکردن به بدیهیترین
نیازهای پزشکان گرهای است که گویا قرار نیست کسی سراغش برود.