شفاآنلاین :سلامت >اجتماعی >اجازه بدهید در ابتدا به سیر کالایی شدن زندگی در دهههای اخیر بپردازیم. از دهه هشتاد میلادی و آغاز پروژه نئولیبرالیسم در امریکا، انگلستان و اروپای غربی، بسیاری از اموری که به عنوان حقوق شهروندی شناخته میشد، تبدیل شد به کالاهایی قابل فروش.
یعنی اگر در دهه هفتاد میلادی فردی به
صورت اورژانس به بیمارستانی در آمستردام هلند مراجعه میکرد، بدون اینکه از
او پرسشی در رابطه با تمکن مالی یا حتی در رابطه با داشتن یا نداشتن کارت
اقامت و پاسپورت هلندیاش بشود، مورد معالجه قرار میگرفت. حال آنکه امروزه
نمیتوان بدون داشتن بیمه یا کارت اقامت به نهادهای درمانی دولتی هلند
مراجعه کرد. یکی از شروط دریافت ویزای انگلیس هم انصراف از مراجعه و
استفاده از نظام طب ملی بریتانیاست. این روند که در ابتدا برای مهاجران،
غیرشهروندان و حاشیه نشینهای اجتماعی شروع شده بود، به شهروندان خود این
کشورها هم رسید و کم کم بسیاری از خدمات از حالت رایگان درآمد و بدل به
کالاهایی قابل فروش شد.
این روند در سالهای پس از جنگ نیز در ایران آغاز شد. خدماتی بیکیفیت یا
با کیفیت پایین که برای تمامی اقشار جامعه قابل دسترس بود، به بهانه افزایش
کیفیت در اختیار بخش خصوصی قرار گرفت و خصوصی سازیهای گسترده اگرچه منجر
به تفاوت چندانی در کیفیت ارائه خدمات نشد، ولی به حذف بسیاری از دهکهای
درآمدی از دسترسی و برخورداری از این خدمات شد. خدمات درمانی در جامعه نیز
از این روند مستثنا نشد؛ همانگونه که تغذیه و ضروریات آن، آموزش و پرورش،
آموزش عالی، حمل و نقل عمومی و... به این روند پیوستند.
اشکال کالایی شدن خدمات درمانی را میتوانید در سطح جامعه به آسانی رصد
کنید. به عنوان مثال در انواع دفترچههای تبلیغاتی که در حال تبلیغ خدمات
درمانی پزشکان هستند، بیمارستانهای خصوصی که ورود به آنها به معنای خدمات
درمانی گران قیمت است، انواع و اقسام پوسترهایی که در داروخانهها نصب شده و
معجزات داروها را به رخ مخاطبان میکشد، برنامههای تلویزیونی که به صورت
مشخص برنامه تبلیغی پزشکان است و...
این روند کالایی شدن عرصههای زندگی در ایران و جهان، فقط محدود به
فروشندگان نمانده است، بلکه خریداران یعنی بیماران نیز در این روند کالایی
اسیر شدهاند. آنها انتظار دارند که در قبال پولی که پرداخت میکنند،
کالایی دریافت کنند. تمایل به مصرف بالای دارو یکی از عوارض این روند است.
بیماران در این فرایند به این تفکر خو میگیرند که درمان یعنی دارو، یعنی
تزریق سرم، یعنی تجویز انواع مکملها و به طور کل معجزات دارویی. ما در
تبلیغات ماهوارهای و گاه تلویزیونی نیز تأکید بر همین نکته را میبینیم.
داروهایی که معجزه میکنند، یک هفتهای لاغر میکنند، یک شبه شفا میدهند،
یک دورهای اعتیاد را درمان میکنند و...
به طورکل کالایی شدن درمان امری تقلیلگراست که رابطه
پزشک و بیمار را به
داد و ستد مالی تقلیل میدهد. پزشک همواره در حال محاسبه میزان دریافتی خود
از یک پروسه درمانی است و بیمار همواره در حال ترس و بدبینی نسبت به
درمانهای ارائه شده. چراکه نظام درمان کالایی بر مبنای ارائه خدمات و
دریافت پول طرح ریزی شده است و به نوعی معامله به حساب میآید و میتوان
حدس زد در جامعهای که اعتماد در معامله به حداقلهای خود رسیده است و
شکایتهای مربوط به چکهای برگشتی سر به میلیون میزند چه چیزی در انتظار
«معامله بین پزشک و بیمار» است. معاملهای که یک طرف آگاهی بسیاری از موضوع
معامله دارد و طرف دیگر که آگاهی اندکی از آنچه در بدن و روانش اتفاق
افتاده...این معامله نامتوازن، البته بیشترین آسیب را به طرف ناآگاهتر و
ضعیفتر میزند که در اینجا بیمار است!
دومین اتفاقی که در این معامله میافتد، عوض شدن نگاه و رویکرد به مسأله
بیماری است. در روند کالایی شدن سلامت پزشک، بیمار و اصالتاً مفهومی به نام
سلامت و بیماری دچار بیگانگی (alienation) میشود. یعنی علت بیماری از
مؤلفههای اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی جدا میشود و فقط به مسائل بیولوژیک
تقلیل پیدا میکند. به همین علت روانپزشکان به جای آنکه بر گفتوگو با
بیمار تأکید کنند، بر دادن دارو به او بسنده میکنند. پزشکان به جای آنکه
دلایل رفتاری اقتصادی اجتماعی را در بیماری عمده کنند، دلایل بیولوژیک را
مهم دانسته و بر دارو و جراحی دست میگذارند. بیماران نیز خواهان درمان
هرچه سریعتر هستند و به جای آنکه به کلیت زندگی خود بیندیشند و فرایندهای
بیماریزا را در زندگی خود تشخیص بدهند، طالب سریعترین و تهاجمیترین روش
برای درمان بیماری خود هستند.
برخی فکر میکنند که با ریختن پول به جیب نظام بهداشت و درمان، مسائل آن
را میتوانند حل کنند. حال آنکه این وارد شدن ارزشهای سرمایه سالارانه و
پول محورانه به نظام درمان است که مسبب اصلی مشکلات است. یعنی اگر نظام
بیمهای در بهترین حالت خود قرار بگیرد و تعرفههای واقعی نیز جای
تعرفههای اندک و ناکافی امروز را، مشکلات نظام درمان (یعنی رابطه نامتوازن
پزشک و بیمار و نگاه بیولوژیک صرف به بیماری) حل نخواهد شد. در جامعهای
بشدت نابرابر که رقابتی سخت برای به دست آوردن مواهب مادی در آن وجود دارد،
پزشکان، بیمارستانهای خصوصی و شرکتهای داروسازی همواره باید در حال
افزایش سود و بهرهوری خود باشند و این امر با افزایش تعرفهها و اصلاح
نظام پرداخت فقط به طور موقت تسکین پیدا میکند و سپس با هیجان بیشتری به
حرکت در میآید. چراکه بازار تشخیص میدهد این روند میتواند بهرهوری
بیشتری داشته باشد، پس به سمت این بخش اقتصادی هجوم میآورد و ما شاهد داغ
شدن بازار تبلیغات، ایجاد نیازهای کاذب و در یک کلام طب
زدگیmedicalization هرچه بیشتر جامعه خواهیم شد که در آن بیماران، قربانی
اصلی هستند. پزشکان نیز البته از صدمات چنین روندی متضرر خواهند شد؛
بیگانگی از کار و محصول آن، تهی شدن زندگی از دلسوزی، مهربانی، همدردی و
عواطفی که پزشکی سالهاست با آن معنا میشود و از همه مهمتر شرکت در رقابتی
هردم فزاینده برای نمایش آوردههایی چون ماشین و خانه و تفریحات از رنج و
درد بیماران و در یک کلام بنا کردن خانهای بر آب!
مزدک دانشور
پزشک و انسان شناس پزشکی