شفا آنلاین>اجتماعی>روانشناسی>قربانیان آزارگری هرگز مقصر نیستند، هیچکس از شریک زندگیاش نمیخواهد نقش قربانیاش را ایفا کند اما کسانی که در تاریخ زندگیشان، تجربه آزاردیدن داشتهاند و دوباره خود را در چرخه تکراری مورد سوءاستفاده قرار گرفتن مییابند، باید چه آگاهیهایی داشته باشند که بتوانند از آزاردیدن در روابطشان در آینده جلوگیری کنند؟
به گزارش
شفا آنلاین،اگر
کودکان در کودکی شاهد آزارگری والدین بوده یا خود آن را تجربه کرده
باشند، این امر میتواند در بزرگسالی اثرات منفی خود را بر زیست فرد
بگذارد.
علاوه بر این برخورد زودهنگام با آزارگری همچنین میتواند افراد را بیشتر در معرض روابط آزارگرانِ در آینده قرار دهد.
جوانا
اونا پتکانسکا، یک مددکار اجتماعی و رواندرمانگر مسائل تروماتیک میگوید:
«ما به الگوهایی گرایش داریم که برای ما آشنا هستند. ما غالبا نمیتوانیم
تشخیص دهیم این
روابط آزارگرانِه هستند، بهخصوص زمانی که ما در
خانوادههای ناکارآمد بزرگشده باشیم.»
نظریهپردازان
بر اساس کار آغازین روانپزشک بریتانیائی جان باولبی درباره دلبستگی،
معتقدند که سبک دلبستگی (attachmenstyle ) افراد در دوران بزرگسالی با
توجه به الگوهایی شکل میگیرد که در کودکی با آنها آشنا بودند.
ویتنی
ویلسون، مشاور برنامه واکنش تهاجمی به شریک زندگی در مرکز جان هوارد
تورنتو میگوید: «احمقانه است اگر فکر کنیم مشاهده آزارگری خانگی در سنین
جوانی، تاثیری بر روابط فرد در بزرگسالی ندارد. این مسائل با ایجاد نظام
عقیدتی یک کودک ارتباط دارد، اینکه این روابط باید چگونه و به چه شکلی
باشند.»
ویلسون
معتقد است قرار گرفتن در معرض آزارگری خانگی، نگرش فرد به روابط عاشقانه
را از بسیاری جهات تحت تاثیر خود قرار میدهد. او میگوید: «این وضعیت شبیه
به این است که والدینی سیگاری داشته باشید: درنتیجه سیگار کشیدن برای شما
عادی میشود و حتی ممکن است باعث شود شما هم تصمیم به سیگار کشیدن بگیرید.
این امر به تجربه زیستی شما وابسته است و اینکه چگونه این تجربه بر
شکلگیری باورهای شما تاثیر میگذارد.»
براساس
تحقیقات پوتکانسکا، زمانی که ما ضربات دردناکی را در روابط بینفردی تجربه
میکنیم، چه این ضربه یا تروما جسمانی، جنسی، عاطفی یا روانی باشد، اغلب
درکی را که از خودمان داشتیم، از دست میدهیم. آزارگری بخشی از داستان
زندگی ما میشود و ما عمیقا آن را درونی میکنیم.
او
میگوید: «اگر آزارگران همان کسانی باشند که نقش مراقبتی از کودک را به
عهده دارند، سبب میشود قربانیان اغلب خود را شماتت کنند.» بنابراین اگر
زنی با مدلی از روابط که شامل آزارگری، خشم و شرم میشود، بزرگ شده باشد،
آیا میتواند به این باور برسد که شایستگی روابطی متفاوت را دارد؟ یا ممکن
است به این باور برسد که هیچ رابطهای بر اساس حمایت و عشق اصولا وجود
ندارد؟
بستگی
دارد... شیوه درک افراد از روابط اولیهشان و نتایجی که از آنها
میگیرند، بر روابط مهم دیگرشان در بزرگسالی تاثیرگذار است.
افراد
با کار کردن با یک رواندرمانگر، میتوانند چگونگی تفسیرشان از
تجربیاتشان بر اساس «اطلاعات قدیمی» را شناسایی کنند و یاد میگیرند
نشانههای هشدار دهنده را در یک رابطه آزارگرانِه شناسایی کنند.
پوتکانسکا
میگوید: «بدون یادگیری اینکه چگونه حد و مرزهای سالمی را در رابطههای
مان با دیگران تعیین کنیم، به دیگران اجازه آسیب زدن به خودمان را میدهیم و
درنتیجه در تلاش برای رسیدن به پیامدی متفاوت یا تقویت آنچه درباره
خودمان باور داریم، دوباره به طور خودآگاه و ناخودآگاهی موقعیت پیشین را
بازآفرینی میکنیم.»
دلبستگی
سالم به اعضای حمایتگر خانواده و مشاورها میتواند تاثیرات آزارگری در
دوران کودکی را دور بزند. برای کسانی که بهقدر کافی خوششانس نبودهاند که
بتوانند در دوران رشد تجربیات مثبت ارتباطی داشته باشند، راههای دیگری
نیز وجود دارد.
ارتباطی
که چنین فردی با یک درمانگر ایجاد میکند، میتواند بهعنوان یک دلبستگی
امن تعریف شود. این ارتباط میتواند دریافتها را به زبان جدیدی برگرداند
که در آن میتوان با دیگران به تعامل پرداخت.
پوتکانسکا
بر امنیت و فضای درمانگری تاکید میکند و میگوید: «رفتارهای ساده مانند
اطمینان بخشی از فضای فیزیکی مناسبی که بین من و مراجعهکنندهام قرار دارد
میتواند نشاندهنده احترام گذاشتن من به مراجعینم باشد.»
او
در ادامه میگوید: «شرکای عاطفی میتوانند در تعدیل و تسکین این مسئله
موثر واقع شوند و زمانی که مراجعین به آرامش درونی خود دست پیدا کنند،
احتمال کمتری برای شکست دوباره روابط در آنها وجود دارد. آنها باید
درنهایت بیشتر بر خودشان و سایر منابعشان تکیه کنند تا بتوانند نیازهایشان
را برطرف کنند.»
بخش زیادی از فرآیند درمانگری برساخت هویتی جدای از آزارگری تاکید میکند.
Psychology Today