کد خبر: ۹۲۱۳۲
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۳ - ۱۵ دی ۱۳۹۴ - 2016January 05
شفا آنلاین>اجتماعی>«پزشک خراسانی جایزه سازمان منع گسترش سلاح‌های شیمیایی جهان را کسب کرد»، تیتر خبر را نه یک بار نه دوبار،پنج شش مرتبه خواندم، هیجان غرور و سرخوشی رهایم نمی‌کرد، قرار بود با فرهیخته ای مصاحبه کنم که به گفته خودش امکانات رفاهی را رها کرده بود و درزمان جنگ تحمیلی به آغوش آتش بازگشته بود تا قصه زندگی دوباره قهرمانان کشور را بنویسد.

به گزارش شفا آنلاین،دریافت جایزه و کنفرانس خبری چطور پیش رفت؟ کمی از خودتان بگویید از موفقیت‌ها،تألیفات،چطور شد که به عنوان نامزد دریافت جایزه منع گسترش سلاح‌های شیمیایی جهان انتخاب شدید؟  
 پروفسور مهدی بلالی در پاسخ به این سؤال می‌گوید، نخستین و دومین کنگره جهانی عوامل شیمیایی و بیولوژیکی جنگی در سال‌های 1984 و1986 در شهر گنت کشور بلژیک برگزار شد و من به عنوان سخنران و رئیس جلسه در این کنگره‌ها دعوت شدم.

نخستین کنگره بین‌المللی پزشکی گازهای شیمیایی جنگی ایران را در سال بعد در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد برگزار کردیم. 


وی ادامه می‌دهد  از سال 1386 تاکنون به عنوان مشاور سم شناسی بالینی با سازمان جهانی بهداشت همکاری داشته ام. در سال‌های 1989 و 1990 با تنی چند از همکاران به تأسیس انجمن سم شناسی ایران و جامعه سم شناسی پزشکی آسیا و اقیانوسیه اقدام کردیم. در سال  2004  به عضویت شورای علمی مشورتی سازمان منع سلاح‌های شیمیایی واقع در لاهه هلند انتخاب و  در سال بعد به عنوان نایب رئیس این شورا برگزیده شدم.


پدر سم شناسی ایران که در آذر ماه امسال موفق به دریافت جایزه سازمان جهانی منع گسترش سلاح‌های شیمیایی شده است، می‌گوید، به دلیل فعالیت‌های بشر دوستانه و تحقیقاتی که با هدف زندگی در جهانی عاری از سلاح‌های شیمیایی انجام داده‌ایم، از طرف دبیر مرجع کنوانسیون سلاح‌های شیمیایی جمهوری اسلامی ایران نامزد دریافت جایزه سازمان جهانی منع گسترش سلاح‌های شیمیایی شدم که خوشبختانه این جایزه به من و پروفسور «الستر هی» از انگلستان تعلق گرفت. این سازمان  درسال 1997 تأسیس شد و  از دو سال  پیش نیز سازمان این هدف را بنا نهاد تا اندیشمندان برجسته را که نقش مهمی در ایجاد جهان بدون سلاح‌های شیمیایی ایفا می‌کنند شناسایی و از آنها قدردانی کند.
 پروفسور بلالی کتب و مقاله‌های بی‌شماری در زمینه‌های شیمی، کاربرد علم شیمی در زندگی، درمان شناسی و سم شناسی به تحریر درآورده و جوایز و تقدیرنامه‌های چشمگیری را در سطح رقابت‌های بین‌المللی و داخلی  به نام خود ثبت کرده است.

 پژوهشگر نمونه سال 1364 دانشگاه مشهد، پزشک نمونه سال 1379 کشور و سال 1381 استان خراسان و پژوهشگر نمونه کشور و دانشگاه علوم پزشکی مشهد در سال 1384، جوایز بهترین سخنرانی و پوستر از همایش‌های بین‌المللی سم شناسی در سال‌های متعدد و جامعه جهانی فوریت‌ها و حوادث پزشکی در سال 2006 میلادی بالاترین مدال افتخار از بنیاد بین‌المللی علوم پزشکی پروفسور یلدا و لوح افتخار از جامعه سم‌شناسی پزشکی آسیا و اقیانوسیه در سال 1390 و جایزه سال 2015 سازمان منع سلاح‌های شیمیایی شهر لاهه در آذر 1394  از جمله افتخارات علمی ایشان است.

 جشن تولد یک نابغه
او مسیری که از  دوران کودکی و نوجوانی با  او  همراه شد تا آن  دانش‌آموز مشتاق و علاقه‌مند به درس شیمی را برای دریافت جایزه سازمان جهانی منع گسترش سلاح‌های شیمیایی کاندیدا کند این گونه توضیح داد، حدود 73 سال پیش در روستای مود واقع در 30 کیلومتری جنوب بیرجند متولد شدم. آن قدیم‌ها دوره دوم دبیرستان سه رشته ادبی طبیعی و ریاضی داشت و در بیرجند هنوز رشته ریاضی دایر نشده بود و من به علت علاقه به درس شیمی، رشته طبیعی را انتخاب کردم.

یکی از دلایل علاقه من به این درس حضور دبیر شیمی پر‌تلاش و پر از دانش و  هنر در دبیرستان بود. ایشان مرتب مرا تشویق می‌کرد و حتی از من می‌خواست در تصحیح اوراق امتحانی کمک حال شان باشم، البته این موضوع زیاد هم به مذاق همکلاسی‌هایم خوش نمی‌آمد چون من گاهی سختگیرتر از دبیر به تصحیح اوراق می‌پرداختم و هیچ ارفاق و بخششی هم در کار نبود.

شاگردان کلاس هم به خاطر حمایت‌هایی که دبیر شیمی مدرسه از من می‌کردند، به ناچار تسلیم  می‌شدند و آن روزها سپری شد؛ تصمیم گرفتم در رشته شیمی که آزمون آن مانند سایر رشته‌های علوم منحصراً برگزار می‌شد، شرکت کنم. در آزمون بیولوژی هم شرکت کردم و با وجود اینکه در کنکور بیولوژی رتبه اول را کسب کردم و خانواده‌ام اصرار داشتند در این رشته که بورس تحصیلی به من تعلق می‌گرفت تحصیل کنم ولی به‌علت شدت علاقه، شیمی را انتخاب کردم و به امید بورسیه شدن و تحصیل در دانشگاه‌های برتر دنیا و ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر سه ترم متوالی شاگرد اول  رشته شیمی شدم؛ تا اینکه قانون تغییر کرد و بورسیه شدن شاگرد اول‌ها به علت فعالیت‌های سیاسی ممنوع اعلام شد، من که می‌دانستم با مدرک کارشناسی شیمی باید در کارخانه ای مشغول به کار شوم یا شیمی تدریس کنم، تصمیم گرفتم در کنکور پزشکی شرکت کنم و خوشبختانه در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شدم.

 بازگشت به وطن
ایشان ادامه می‌دهد: ماجرا به اینجا ختم نشد، رئیس  دپارتمان شیمی وقتی درخواست انصراف من را از رشته‌ای که در آن استعداد و علاقه داشتم مشاهده کرد،مخالفت خود را اعلام کرد و گفت به من کمک می‌کند تا در هر دو رشته  پزشکی و شیمی ادامه تحصیل بدهم. بالاخره در خرداد سال 43 موفق شدم مدرک کارشناسی‌ام را در رشته شیمی کسب کنم، اما همچنان در رشته پزشکی مشغول به تحصیل بودم و در اوقات فراغت در دبیرستان‌های البرز و دهخدا و آموزشگاه خزایلی شیمی تدریس می‌کردم. همچنین هر شب از ساعت 11 تا یک بعد از نیمه شب با اطلاعات علمی که جمع‌آوری کرده بودم کاربرد شیمی در زندگی را می‌نوشتم وپس از دو سال نخستین کتابم تحت عنوان «شیمی و زندگی نوین»در تیر ماه 1346 توسط انتشارات آسیا در تهران منتشر شد که مورد استقبال عموم قرار گرفت.   
تدریس و تألیف هیچ‌گاه مانع یاد‌گیری و تحصیل پزشکی من  نبود ولی همواره به‌فکر کاربرد شیمی در پزشکی و رشته تخصصی مرتبط با آن بودم که متأسفانه در ایران وجود نداشت.  پس از اخذ دکترای پزشکی در سال 49  تصمیم گرفتم پیوندی میان شیمی و پزشکی برقرار کنم.

ایده‌ای که تا آن زمان کمتر به آن در ایران توجه می‌شد و من می‌خواستم کاربردهای علم پایه شیمی را در پزشکی رونمایی کنم  تا اینکه در سال 57 فرصتی پیش آمد تا بتوانم دوره تخصصی سم شناسی بالینی را در دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورگ بریتانیا بگذرانم.

در آن زمان از بورسیه وزارت علوم استفاده می‌کردم و می‌خواستم دوره تحصیلم را هرچه سریع تر طی کنم ولی بورسیه‌ام مانند همه بورسیه‌های خارج از کشور قطع شد، اما من با پس‌اندازی که داشتم تصمیم گرفتم دوره را به اتمام برسانم. از این رو ساعت‌های زیادی را در بیمارستان دانشگاهی ادینبورگ به کار و تحصیل مشغول بودم، در آن موقع استادم نگران حال من بود و به من پیشنهاد کمک مالی داد اما من نپذیرفتم زیرا نمی‌خواستم مدیون ایشان و دانشگاه باشم.

 هر ماه به من یادآوری می‌کرد که هروقت پس‌اندازت رو به اتمام است هر مقدار نیاز داری به من بگو ولی پاسخ من همیشه این بود که نیاز ندارم. ایشان می‌گفت تو چگونه می‌توانی از عهده مخارج تحصیل و زندگی خانواده ات بربیایی. اما من سخت کار می‌کردم و برای اینکه بتوانم سختکوشی خود را  به استادم اثبات کنم، زودتر از ایشان در محل کار حاضر می‌شدم.

 خاطرم می‌آید یکی از روزها،  پنج و نیم صبح  قبل از آمدن سرپرست بخش در بیمارستان حاضر بودم، وقتی استادم  در را باز کرد و من را در اتاقم دید از اینکه صبح به این زودی آمده بودم متعجب شد و علت را پرسید به ایشان گفتم، همیشه وقتی به بیمارستان می‌آمدم شما حضور داشتید، این بار تصمیم گرفتم، رکورد‌شکنی کنم.

ایشان به من  گفتند که من از سختکوشی شما مطلع هستم و نیازی نیست خانواده‌ات را فدای تحصیل کنی، افراد خانواده ات به شما نیاز دارند و باید برای آنها هم وقت صرف کنی، از آن زمان به بعد بیشتر هوای من را داشتند و موفق شدم دوره را در زمان  کوتاهی به پایان برسانم و با اصرار ایشان و رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورگ به عنوان استادیار سم شناسی بالینی استخدام شدم. اواخر سال 1360 که جنگ تحمیلی به روزهای سخت خود رسیده بود و خبر از حمله شیمیایی عراق به ایران از دور و نزدیک می‌آمد، باوجود اصرار استادان و رئیس دانشکده و قبول نشدن استعفایم تصمیم گرفتم با خانواده به ایران بازگردم.

می‌گوید، باید برمی‌گشتم و به جانبازان شیمیایی کشور کمک می‌کردم. در آن زمان همسرم نیز اصرار داشتند که هر چه زودتر به ایران باز‌گردیم، حتی وقتی به ایشان می‌گفتم آخر هفته برای تفریح به خارج شهر برویم به من گفتند که آتش جنگ  شعله‌ور است چطور دلمان می‌آید که بی‌تفاوت باشیم و برای کمک به مردم فکری نکنیم.

فصلی دیگر

بازگشت به وطن و آغاز بمباران‌های شیمیایی در جنگ ایران و عراق، فصلی دیگر را در زندگی  دکتر بلالی و خانواده‌اش رقم زده بود، ایشان از آن سال‌ها  چنین می‌گوید: در زمان بمباران‌های شیمیایی گاهی اوقات بیش از 300 مجروح شیمیایی را با هواپیما به مشهد می‌آوردند و من به عنوان سم شناس بالینی اقدام‌های پزشکی را با کمک همکاران حتی سایر رشته‌های پزشکی انجام می‌دادم. در آن زمان بخش‌های بیمارستان‌های دانشگاهی مشهد از مسمومان جنگی پر شده بود و همکاران با تخصص‌های مختلف، مسئولیت رسیدگی به مجروحان شیمیایی را به عهده داشتند.

مشغله‌ها به قدری زیاد بود که فرصتی برای خواب و استراحت وجود نداشت و حتی به یاد دارم که در شبانه روز فقط دو سه ساعت می‌خوابیدم. پدرم به من می‌گفت، انگار خودت هم شیمیایی شده‌ای وقتی به ایشان گفتم که این بیماری واگیردار نیست، اعتراض کرد و ادامه داد، پس این سرفه‌ها برای چیست، چشم هایت قرمز شده است،مثل مجروحان شیمیایی شده‌ای.

 اینها همه به خستگی کار باز می‌گشت  وقتی در مصاحبه‌ای از دخترم پرسیده شده بود که از این همه دغدغه و مشغله‌هایی که پدرت دارد ناراضی نیستی؟ گفته بود همان لبخند پدر و عمق نگاهی که دارد برای ما کافی است.
انجام کارهای آموزشی و پژوهشی در زمینه کمک به مجروحان جنگی از دیگر وظایفی بود که انجام می‌دادم و نتیجه این پژوهش‌ها را نیز در سطح بین المللی منتشر می‌کردم.  در آن زمان تلاش می‌کردم ظرفیت روانی‌ام را بالا ببرم، چرا که همیشه هم آمادگی اتفاق‌هایی را که می‌افتاد  نداشتم؛ مجروحانی که از شدت درد توان  نفس کشیدن نداشتند و با بدنی تاول زده برای درمان بستری شده بودند و برخی در آخر هم تاب نمی‌آوردند و شهید می‌شدند.

 تمامی این فراز و نشیب‌ها باعث شد تا مسیری جدید در حوزه درمان مجروحان شیمیایی و سموم بیولوژیکی باز شود که اکنون این تحقیقات مورد قبول جوامع علمی بین المللی شده و دستاوردهای زیادی را به بار آورده است. سال‌های سختی را پشت سر گذاشتم، بیماران شیمیایی که با آنها پیوند عاطفی برقرار کرده بودم، مثل برادرانم و فرزندانم بودند و متأسفانه بعضی از آنان را از دست دادم.

 البته دوره های خدمت من همیشه با  چاشنی شادی و غم همراه بوده است. یکی از خاطرات خوشی که دارم به ازدواج یک جانباز شیمیایی با دختر یکی از درجه داران ارتش باز می‌گردد. پدر دختر، جانباز شیمیایی 70 درصد بود و راضی به ازدواج دخترش با خواستگار جانباز شیمیایی 70 درصد نبود، دختر و پسر به هم علاقه‌مند بودند و من تمام تلاشم را انجام دادم تا رضایت پدر عروس فراهم شود. پس از ازدواج هم هر وقت مشکلی دارند به دفتر من می‌آیند و من با فرزندانم صحبت می‌کنم  تا مشکلاتشان کمرنگ‌تر شود.ایران
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: