کد خبر: ۸۲۳۹۶
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۵ - ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - 2015October 21
شفا آنلاین>سلامت>اجتماعی >در راهروي بخش ارتوپدي، مردي به خودش مي‌پيچد. نه از درد بيماري، بلکه از فشاري که صف سرويس بهداشتي مي‌آورد.

به گزارش شفا آنلاین، صف به بيرون راهرو کشيده‌شده‌است و تفاوتي بين همراهان و بيماران نيست. تمام اين بخش از همين يک سرويس استفاده مي‌کنند. بيماري روي زمين نشسته و تحمل درد را ندارد.

از بيمار‌هاي طبقه اول هيچ مريضي نيست که از وضعيتش راضي باشد. آن‌ها صبح که مي‌شود نگاهشان را به صفحه سياه تلويزيون مي‌اندازند و تازه به ياد‌مي‌آورند که تلويزيون خراب چيزي جز اين صفحه سياه نمايش نمي‌دهد. مريم، دختر سيزده‌ساله‌‌اي در سومين اتاق اين راهرو است که داخل اتاق خوابيده و وقتي از اوضاع بيمارستان مي‌پرسم از خنده ريسه مي‌رود. « من بايد بخش داخلي بستري مي‌شدم اما جا نبود.»

حالا مريم را به جاي طبقات بالاتر به همکف آورده‌اند تا کنار زني حدودا 50 ساله بستري شود. همان زني که يک هفته حاشيه پياده‌رو اطراق کرده تا تخت گيرش بيايد. حالا هم که بستري شده از صبح تا حوالي ساعت 3 منتظر مانده تا ملافه بيمار قبل را عوض کنند.

سرنگ بيمار قبلي شتک زده روي زمين و سرنگ شکسته را انداخته‌اند روي ميزي که کشو‌هايش مانند دندان‌هاي پيرزني کج و کوله شده‌است. بيمار و همراه اين اتاق يک روشويي در اتاق دارند که خراب است و توري پنجره پاره شده‌است. هر کدام از اتاق‌ها حرفي براي گفتن دارند اما گله اصلي‌شان به وضعيت سرويس بهداشتي برمي‌گردد.


سلامتي من مهم‌ است يا تو؟

دربيمارستان شريعتي هرچه راه‌پله‌ها را بالا بروي، اميدوارتر مي‌شوي. حداقل مي‌توان گفت اوضاع ظاهري در طبقات بالاتر بهتر است. براي مثال بخش قلب تميزتر از ارتوپدي است اما با اين‌حال گلايه‌ها تمامي ندارد. طبقه‌هاي بالاتر بيمارها حرف‌هاي بيشتري براي گفتن دارند. زنان بخش زايمان مدت‌هاي طولاني را در بيمارستان مانده‌اند. يکي از آنها که با شکمي برجسته، بي‌حال و کلافه روي تخت نشسته مي‌گويد: « حقيقت را بگوييم؟

رزيدنتهايشان خيلي بداخلاق‌اند. جواب آدم را نمي‌دهند. من يک ماه است که بيمارستانم. در اين مدت يک بار به اشتباه رزيدنتي را خانم پرستار صدا زدم که او عصباني شد و گفت: من دکترم.» زن ديگري که کنار او نشسته ادامه مي‌دهد: « يک بار هم در اورژانس به يکي‌شان گفتم سرمم تمام شده، رزيدنت عصباني شد و گفت: مگر عوض کردن سرم تو با منه؟ خب مريض حالت عادي ندارد. يک سوال عادي بپرسيم سريع شاکي مي‌شوند.» در اتاق ديگر زن جواني نشسته که اهل تهران است.

به گفته خودش حاضر نيست به غذاي بيمارستان لب بزند. او تعريف مي‌کند: «هر کاري مي‌کردم پانسمانم را عوض نمي‌کردند. دست آخر به رزيدنتي شکايت کردم و گفتم اين پانسمان بايد عوض شود، اما جواب‌ داد: سلامتي من مهم است يا تو؟»


رفتاري پايين‌تر از منزلت پزشکان

«مي‌دانم سر پرسنل شلوغ است اما خب دل ما چه گناهي دارد؟» اين را زني مي‌گويد که در بخش غدد بستري شده‌است. اين بخش هم شلوغ است اما مي‌توان رمز موفقيت بيمارستان شريعتي نسبت به ديگر مراکز درماني مشهور را خلوت‌تر بودن روزهاي ملاقات دانست. با اين‌حال در بخش غدد هم مثل بقيه بخش‌ها تخت خالي وجود ندارد.

دکتر شلخته عمل مي‌کند

ساناز دختر 14 ساله تبريزي از پزشک و پرستار بيمارستان راضي است. «خدماتشان مي‌لنگد. يعني تميز نيستند.» اين جمله را ميان پي.اس.پي بازي‌کردن به من مي‌گويد و با چشم‌غره پدر حرفش را تمام مي‌کند. تمام اين روزها پدر و مادرش در منزل فاميلي مانده‌اند. پدر مي‌خواهد هرچه زودتر اتاق دخترش را ترک کنم. او به ساناز مي‌گويد: « دختر اين‌ها فريب است. اگر نق بزني آقاي دکتر ناراحت مي‌شود و شلخته عملت مي‌کند.» قبل از مشاجره دختر و پدر اتاق را ترک مي‌کنم.


آنهايي که شکايت ندارند

اتاق‌هاي شش‌نفره بيمارستان‌ها هيچ وقت اطلاعات درستي دست خبرنگار نمي‌دهد؛ تجربه نشان داده در اتاق هايي که بيشتر از دو بيمار باشد اگر اولي شکايت کند، بقيه هم لب به شکايت مي‌گشايند، اگر بقيه راضي باشند هم که باز همگي گله‌هايشان را از ياد مي‌برند. براي همين بيشتر اتاق‌هاي 6 نفره طبقه چهارم، بخش ريه و اورولوژي از وضعيت بيمارستان راضي‌اند. آنها نه از اورژانس شکايتي دارند و نه از موارد ديگر.


وقتي جاي بيمار و همراه عوض مي‌شود

در طبقه بالاتر، در هر اتاق يک سرويس بهداشتي براي سه بيمار و سه همراهش وجود دارد. اما بودن دستشويي هم مثل نبودنش يک ايراد است. زني با ظاهري حدودا 40 ساله توضيح مي‌دهد: «بوي بد فاضلاب دلم را به‌هم مي‌زند. وقتي مي‌گويند محيط بيمارستان بايد بهداشتي باشد يعني اين‌که اول از همه نبايد بوي بد بيمار را اذيت کند.» اتاق روبروي آنها دستشويي ندارد و از سرويس‌هاي اين اتاق استفاده مي کند. بيمار کنار او روي صندلي نشسته و همراه روي تخت دراز کشيده. آن‌ها به تازگي از سيرجان به تهران آمده‌اند و چيزي از اخلاق پرستار و پزشک دستشان نيامده‌است اما مي‌گويند: « اين بيمارستان يک رنگ
مي‌خواهد. مريض ديوار اينجا را ببيند دلش مي‌گيرد.»

اين زن سيرجاني قرار است 7 روز ديگر در بيمارستان بستري باشد و نگران همراه خود است. صندلي را نشانم مي‌دهد و مي‌خواهد که روي آن بشينم. «از آقاي رئيس بپرسيد که آيا مي‌تواند يک ساعت روي اين صندلي بشيند؟ همراه من بايد 7 شبانه‌روز روي همين چارپايه زندگي کند. حداقل يک صندلي تاشو بگذارند که کمرشان را يک ساعت راحت کنند.»

بيمارها درد دلشان باز مي‌شود. همراه بيمار اول مي‌گويد: «سيني‌هاي غذايشان پلاستيکي و جرم گرفته است. اما درمورد غذايشان هيچ حرفي نمي‌زنم. چون به‌نظرم معمولي است.» برخلاف بيمارها، پرسنل بيمارستان شريعتي هيچ حرفي براي گفتن ندارند.

يکي از آنها تا سوالم را مي‌شوند مي‌گويد: «ما کاملا راضي هستيم. من به نظر شما جرات دارم حرف ديگري بزنم؟» به گفته او کارکنان در اينجا تجربه خوبي از انتقاد ندارند. شايد هم دليلي ديگري باعث شده مسئول ترياژ، چند پرستار و منشي اورژانس از حرف زدن فرار کنند.

ساعت 16 مي‌شود و ملاقات‌کننده‌ها به زور و دعواي نگهبان از اتاق‌ها دل مي‌کنند. به‌خصوص آن‌هايي که براي فرار از آلودگي‌هاي شهر دل به آب دوش‌هاي خراب و شکسته بيمارستان زده‌بودند دوباره به موعودگاه دوست‌نداشتني خود برمي‌گردند؛ ماشين‌هاي پارک شده در حاشيه خيابان.

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: