به گزارش شفا آنلاین،در اين مرحله خود را مرکز هستي مي انگارد و جهان را منظومه اي مي يابد که بايد در خدمت ارضاي او باشد.
چنانچه تحول روان شناختي او بهنجار باشد، بهمرور سرمايه گذاريهاي رواني او از خويش به ابژه هاي بيروني معطوف مي شود. مادر به عنوان نخستين ديگري بزرگ او، به رسميت شناخته مي شود و اصل لذت در روان او با اصل واقعيت جهان بيروني و با چشم پوشي از ميل يا به تعويق افکني آن مواجه مي گردد.
در اين روند، اگر تحوليافتگي روان انساني در مسيري صحيح باشد، به سوي تعديل خودشيفتگي و خروج از خودمحوربيني و سرمايهگذاريهاي رواني بر موضوع هاي ديگر و توان ديدن از چشم انداز ديگري است.
اما اگر کودک در اين راه درمانده شود،
در اينجا به بهاي تجربه درماندگي، از والدين تصويري همهتوان مي سازد که
در پناه آنان بودن، تضميني براي التيام اين خودشيفتگي جريحه دارشده است؛
چراکه آن بيشتوانمندي حمايتگر ارضاي او ميگردد.
اگر
کودک در اين مرحله تثبيت شود، در آينده ممکن است پيوسته به دنبال اين باشد
تا کساني را آرماني سازد که در سايه سار قدرت آنان آرامش و امنيت بجويد.
او به برهه اي از کودکي بازميگردد که خودشيفتگي تعديلنشده اش به تصوير
آرمانيشده والدين براي امنيت پناه مي برد و اکنون در بزرگسالي که شايد
تصوير والدين در گذر زمان برايش نسبي شده است، به بتوارههايش انتقال
مييابد و نياز خود را با بت سازي در عرصه هاي مختلف، چون سياسي،
اجتماعي، فرهنگي و هنري و... پاسخ مي دهد.
اين جايگاه را براي او،
بتواره، فرد کامل رشدنيافته رواني، در جهان روانياش ميسازد و به علت
مسئلهاش با خودشيفتگي، افرادي را مي جويد و مييابد که خودشيفته باشند و
بخواهند بر جايگاه اربابانه تکيه زنند و پرستيده شوند. از خودشيفتگي آنان
لذت ميبرد و با بتسازي آنان، لذتي آسيبزا را براي روان خود به دست
ميآورد.
يکي از عرصههاي مهم و مستعد باليدن چنين رابطههاي آسيبزدهاي،
بهويژه در سياست برآمدن ديکتاتور و به قدرت پاي نهادن اوست. در سوي ديگر،
مجذوبان ديکتاتور هستند که با ستارهسازي، ستايشهاي اغراقآميز بدون
پشتوانه، طرفداري متعصبانه، نارواداري در برابر نقد، کنارنهادن ديدگاه
نقادانه، حلشدن در ديکتاتور و تحسين آغشته به اغراق هرچه مي پندارد و
ميگويد و ميکند، به تحکيم جايگاه او کمک مي کنند. ديکتاتور چون
بتوارهاي خودشيفته با تشنگي سيرابنشدني، به استمرار اين روند ياري مي
رساند.
ديکتاتورها خود را مرکز جهان ميبينند و هر جا که از کسي يا انديشه
اي يا برنامه اي مي خواهند صحبت کنند، بهنوعي با مانور بر عکس و
تصوير خود، ژست هاي نمايشي اغراق آميز، بيان هيجاني سطحي و خودابرازي
هاي متظاهرانه، خويش را مدار هر مسئله اي جلوه مي دهند.
خود شيفتگي بيمار ديکتاتور، فرصت شنيدن صدايي ديگر و به رسميت شناختن انديشه اي ديگر را به او نميدهد. او ميخواهد ديگري مثل او شود و هر که را له او نيست عليه خود ميپندارد. همه را اربابوار در خدمت ارضاي خود ميخواهد. تشنه تملق و تحسين است؛ تاجاييکه به سندرم کريون مبتلا مي شود و پيوسته در توهمش صداي تحسين و تمجيد ديگران از خود را مي شنود.
ديکتاتورهايي همچون صدام و چايوشسکو و استالين و پينوشه و هيتلر و بسياري ديگر در طول تاريخ تا زمان سقوط و اضمحلال، در تلاش همگونسازي همه انديشهها با خود بودند و براي اين ارضاي فردي از هيچ جنايتي ابا نداشتند.سپید
سيدحسين مجتهدي روان شناس، مدرس و محقق حوزه روانپژوهي
Zur sozial-moralischen Entwicklung von Jugendlichen im Iran und in Deutschland : eine interkulturelle Studie
http://www.worldcat.org/title/zur-sozial-moralischen-entwicklung-von-jugendlichen-im-iran-und-in-deutschland-eine-interkulturelle-studie/oclc/638212128?referer=di&ht=edition
شما را مجاز به نوشتن این مقاله کرده؟!!!